loading...
منتظران مهدی{عج}
admin بازدید : 15 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

انتظار خورشید

هر شب، منتظر طلوع خورشد فردا هستیم؛ اما معنای انتظار خورشید، آن نیست که تا صبح در تاریکی به سر ببریم، بلکه تا آمدن خورشید، هر کس اتاق خود را روشن می کند. یا در زمستان، منتظر فرا رسیدن بهار هستیم، ولی معنایش این نیست که در طول زمستان از سرما بلرزیم و اتاق خود را گرم نکنیم.
امام زمان (عج) در زمان غیبت همانند خورشید پشت ابر است و ما منتظران رؤیت خورشیدیم؛ اما این بدان معنا نیست که دست روی دست بگذاریم و هیچ کاری نکنیم، بلکه در زمان غیبت امام زمان (عج) باید به مقدار توان خود با ظلم مبارزه کنیم و در صدد اصلاح خود و جامعه برآییم.
در روایت می خوانیم: «افضل الاعمال انتظار الفرج؛ (1) بهترین اعمال، انتظار فرج [ حضرت مهدی (عج)] است.»
بر اساس این حدیث، انتظار، یک حالت نیست، بلکه عمل است. بنابراین منتظران واقعی، باید اهل عمل باشند.
کسی که منتظر مهمان است، آرام نمی نشیند و خانه را برای آمدن مهمان آماده می کند. بنابراین آمادگی برای ظهور، با خودسازی، امر به معروف، دعوت به حق و آگاه سازی دیگران از وظایفی که در دوران غیبت امام زمان (عج) دارند، ممکن خواهد شد.

چراغ
 
فرض کنید چراغی را برای روشنایی و گرما بخشی، نزد کودکی می گذاریم، اما او از روی جهالت و نادانی به آن سنگ می زند. ما هم برای اینکه بچه به چراغ آسیب نزند، آنرا بر می داریم. برداشتن چراغ، دلیل ترس و ناتوانی ما در برابر کودک نیست؛ به عبارت دیگر، ما از قدرت او نمی ترسیم، بلکه از خطا و اشتباه او می ترسیم. امامان بزرگوار ما مانند چراغ های هدایتی هستند که خداوند در مسیر انسان ها نصب کرده است؛ اما در اثر اشتباه و خطای گذشتگان، یازده تن از آنها به شهادت رسیدند و تنها یکی از آنان، یعنی امام زمان (عج) باقی مانده است و خداوند برای جلوگیری از اشتباه ما که به آن آسیبی نزنیم، آن حضرت را از دیدگان ما غایب ساخته است و تا هنگامی که احتمال این اشتباه باشد، غیبت آن حضرت همچنان ادامه پیدا می کند و از ظهور او هم خبری نیست که نیست.

جهالت
 
ظلم و جفای برادران حضرت یوسف به ایشان و برادرش را از جهاتی می توان به جفای امت به امام عصر (عج) و اهل بیت پیامبر (ص) تشبیه کرد؛ زیرا بعضی می گویند: «مگر اهل بیت پیامبر (ص) چه ویژگی هایی دارند که نزد خدای متعال و رسول گرامی اش از دیگران محبوب ترند؟» اما باید دانست که تمام افعال خداوند، حکیمانه است و دلیل محبت ویژه خدا به این خاندان هم، آگاهی به صفات ممتاز آنهاست. درست مثل حضرت یعقوب(ع) که در یوسف (ع) چیزی را می دید که در پسران دیگرش نبود. و به همین دلیل، او را بیشتر دوست می داشت، ولی برادران حضرت یوسف این را درک نمی کردند، و جاهلانه می گفتند: «لیوسف واخوه احب الی أبینا منا و نحن عصبه) (2)؛ «یوسف و برادرش نزد پدر، از ما محبوب ترند؛ در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم. !»
شگفت آنکه برادران یوسف به قدری در جهالت خود افراط کردند که حتی پیامبر زمان خود را گمراه دانستند و اظهار داشتند ( ان أبانا لفی ضلال مبین) (3)؛ «پدر ما گمراهی آشکار است ! » اما نادانی آنان به همین جا ختم نشد و آنان به جای اصلاح اخلاق و رفتار خود، برای اینکه در نزد پدر آبرویی بیابند، کمر به قتل حضرت یوسف بستند و گفتند: (اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم ) (4)؛ «یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دور دستی بیفکنید تا توجه پدر، فقط به شما باشد.»
آری یکی از حکمت های غیبت حضرت مهدی (عج) در روایات نیز ترس از کشته شدن، بیان شده است.
 

وثیقه
 
یکی از نکات مهم در داستان حضرت یوسف (ع) آن است که وقتی زمان قحطی رسید، برادران آن حضرت، بدون بنیامین و برای گرفتن گندم به نزد او آمدند. حضرت یوسف (ع) وعده داد که اگر در مرتبه بعد بنیامین را نیز بیاورند. سهمی به او اختصاص خواهد داد. آنها با خوشحالی نزد پدر آمدند و از او خواستند که بنیامین را با آنها بفرستد، اما چون در گذشته دچار خطایی درباره حضرت یوسف (ع) شده بودند، حضرت یعقوب (ع) این خواسته را قبول نفرمود و کوتاهی گذشته را یادآور شد و فرمود : «آیا در مورد او اطمینان کنم، همان گونه که در مورد برادرش (یوسف) اطمینان کردم (و دیدی که چه شد )؟» (5)
پس از اصرار فراوان برادران، حضرت یعقوب (ع) شرطی را گذاشته که به نظر می آید همین شرط برای ظهور امام زمان (عج) نیز وجود دارد. ایشان خطاب به پسرانش فرمود: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من، با نام خدا پیمان استواری ببندید که حتماً او را نزد من باز آورید، مگر آنکه گرفتار [حادثه ای] شوید و هنگامی که آنها وثیقه (پیمان استوار] خود را در اختیار او گذاردند، گفت: خداوند، نسبت به آنچه می گوییم، ناظر و نگهبان است!» (6)
در مورد امام زمان (عج) نیز همین طور است ما مکرر می گوییم: «خدایا، امام زمان (عج) را بفرست تا از او اطاعت کنیم و در خدمتش باشیم»، اما خدای متعال می گوید: « شما در مورد یازده امام گذشته، بد عمل کردید و مقصر هستید. پس باید حسن نیت و اصلاح عمل و رفتارتان را اثبات کنید، تا امام آخرتان را به سوی شما برگردانم.»
پی‌نوشت‌ها:
 
1. بحار الانوار، ج 52، ص 122.
2. سوره یوسف/ 8.
3. همان.
4. سوره یوسف / 9.
5. سوره یوسف / 64. ( هل امنکم علیه الا کما امتتکم علی اخیه من قبل).
6.سوره یوسف / 66. (قال لن ارسله معکم حتی توتون موثقاً من الله لتاتننی به الا ان یحاط بکم فلما اتوه موثقهم قال الله علی ما نقول وکیل).
 
منبع: نشریه امان، شماره 36.

admin بازدید : 18 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

آینده منتظر

نوید به آینده و ایجاد نشاط روحی
درباره ی آینده ی بشر سه دیدگاه کلی وجود دارد:
یک دیدگاه معتقد است که آینده جهان و انسان تیره و تار است. انسان با دست خود و یا ابزارهایی همچون علم، تکنولوژی، صنعت و توسعه ی روز افزون ارتباطات تارهایی را بر دست و پای خود تنیده است که روزی او را از پا در می آورد. معتقدان این نظریه همچون شوپنهاور معتقدند که بشر نه تنها رو به سعادت و کمال نمی آورد بلکه به سوی شقاوت و تیره بختی در حرکت است. راسل می گوید:
اشخاصی هستند از آن جمله انیشتن که به زعم آنها بسیار محتمل است که انسان دوره ی حیات خود را طی کرده باشد و در ظرف سنین معدودی موفق شود با مهارت شگرف عملی خود، خویشتن را نابود سازد، این گروه را می توان بدبینان نامید.(1)
دیدگاه دوم معتقد است: آینده بشر و وضعیت جهان نامشخص و نامعلوم است نه می توان گفت که انسان ها به کمال و سعادت می رسند و نه این که به شقاوت و تیره روزی میل می کنند. این گروه فقط وضع موجود را تجزیه و تحلیل می کنند.
دیدگاه سوم باور دارد که: بشر روز به روز به رشد عقلانی، عاطفی، فکری، فرهنگی و دینی می رسد و آینده جهان، مملو از سعادت، کمال، راستی، پاکی است و بشر به وسیله کسب آگاهی های علمی، فلسفی و معرفتی حقیقت را کشف می نماید و حیاتِ انسانی و الهی را در پیش خواهد گرفت. این گروه را می توان خوش بینان به تاریخ و جامعه دانست.
بینش قرآنی و اعتقاد به ظهور منجی موعود، دیدگاه سوم را تأیید می کند، آیاتی که در قرآن درباره ی مصلح جهانی آمده است سرشار از خوش بینی و امیدواری به آینده بشر است.
با این پیش فرض باید گفت که انتظار هم دو گونه است: منفی و مثبت. زمانی که به صورت منفی منتظریم بدبینی تاریخی داریم، چون معتقدیم که نظام زندگی در استقرار و تقویت و توسعه فساد است، اما اگر به صورت فعال و مثبت منتظر باشیم به تاریخ و آینده آن خوش بین هستیم، زیرا باور داریم که نظام جبری تاریخ پیروزی قطعی عدالت است و این امر نشان می دهد که اعتقاد به انتظار منفعل و انتظار فعال چقدر با هم متضادند؛ بر خلاف آن چه «ساموئل مکبت» در کتاب انتظار گودو می گوید:


انتظار یک فکر پوچ و مخرب نیست، انتظار منفعل پوچ است و کاش فقط پوچ می بود بلکه عامل تخریب اراده انسان هاست.
هر کس این سؤال به ذهنش می رسد که امام زمان عجل الله تعالی فرجه - این رهبر نجات بخش انتهای تاریخ - چگونه می تواند بر جهان پیروز شود؟
امام صادق علیه السلام به این سؤال، پاسخی بسیار عمیق و جامعه شناختی و تاریخی داده و می فرماید:
قدرت های ستم گر و قطب های ظلم و جنایت، به قدری با هم خواهند جنگید که نیرو و قدرت شان فرسوده می شود و به حدی از درون به فساد خواهند رفت که مقاومتشان را از دست می دهند و آن گاه شما به خود آمده و چون مسلح به نیروی ایمان و آگاهی هستید بر آن قدرت های از درون پوسیده و از بیرون فرسوده پیروز می شوید و این پیروزی بر اساس منطق و سنت های اجتماعی است که در اسلام و قوانین خداوند وجود دارد.(2)
شهید مطهری به اجمال دیدگاه مذاهب را درباره ی آینده جهان بدین صورت بیان می کند:
پاسخِ این که مذاهب درباره ی آینده چه نظری دارند این است که آنها آینده را توأم با صلح و صفا و استقرار حق و عدالت می دانند و معتقدند که روز خدا می رسد و در آن مفاسد و مظالم برگشت پیدا خواهد کرد.
آنها که عمری از راه اعمال زور، چپاول گری، ریاکاری به آب و نان رسیده اند سقوط خواهند کرد، در واپسین دم حیات بشر، انقلابی سرخ در عرصه حیات رخ خواهد داد و دمار از روزگار بدکارارن و بداندیشان درخواهد آمد، در سایه این انقلاب آنها که سران و هیئت زمامدار و اشراف خوانده می شدند فرو خواهند افتاد و آنها که محروم و مستضعف بودند وارث زمین خواهند شد. مذاهب می گویند در آینده دولت لغو نخواهد شد (برخلاف نظر مارکسیسم) جامعه ای نخواهیم داشت که مردم به تنهایی خود قادر به ادامه حیات باشند. اصل رهبری و وجود رهبر محفوظ است، ولی با این تفاوت که رهبران بر خلاف رهبران گذشته است و حکومت آن هم خلاف حکومت های گذشته است.
مذاهب می گویند: بشریت در آینده به درجه و رتبتی خواهد رسید که تابعیت از هوا و هوس و تابعیت از فرد را به کناری خواهد گذارد. همه تابع قانون خواهند شد، آن هم قانون خدایی که در آن کینه جویی، بدخواهی، بالا بردن فردی بناحق و فروگذاردن حق کسی مطرح نباشد.
اسلام، دیدگاه روشنی درباره ی آینده دارد. مستندات آن از سوی وحی است و با خرافات و جعلیات آمیخته نشده است. زمان آن به ما نزدیک تر از دیگر مذاهب است و اطلاعات ما از آن دیدگاه بیشتر و روشن تر است.
به صورت خلاصه و مختصر می توان گفت بینش اسلامی متوجه سیر صعودی و تکاملی جامعه است؛ بینشی که در این زمینه وارد بینش انقلابی و ویرانگر نسبت به فساد و شورانگیز در امت برای ایجاد آن جامعه نمونه و مورد نظر است.
جهان بینی اسلام را در زمینه آینده در این مسائل می توانیم عرضه بداریم:
1. فلسفه خوش بینی: در این فلسفه سخن از استقرار حق و عدل و پدید آمدن عصری طلایی است؛ عصری که نه در گذشته نمونه ی آن دیده شده و نه در آینده. به انسان ها نوید می دهد که بکوش تا حوادث را ارزیابی و تحلیل کنی، اگر از سوی باطل بود نگران آن مباش و در برابر آن بایست، مطمئن باش جهان سرانجام به کام توست.
2. آینده از آنِ ضعفا: جهان بینی اسلامی آینده را از آن ضعفا، محرومان می بیند و قائل است دردهای آنان برای همیشه ثابت و پایدار نیست اگر چه مدت آن طولانی شود استثمار، جاودانه نیست.
3. لغو نظام های بشر ساخته: جهان بینی اسلامی این نوید را می دهد که نظامات بشر ساخته، همان نظاماتی که عمری خون به دل ما کرده اند و بشریت را به نابودی سوق داده اند، فانی و نابود می شوند.
جهان بینی اسلامی می گوید: در این فنا، نابودی انگلیس و فرانسه ندارد و سوئیس و سوئد فرق نمی کند، همه از بین می روند. مسئله ی مارکس و هگل مطرح نیست، این نظامات از میان می روند و به جای آنها نظام های الهی می آیند؛ نظام هایی که با فطرت ما سازگارند. افق زیبایی است از آن جهت که جهانی را تصور می کند که در آن تاریکی و ناروایی نیست، ظلم و تبعیض نیست، هرچه هست نور است، صفاست، همانندی است، تساوی در برابر دادگاه و قانون است.
4. استقرار حق و عدالت: جهان بینی اسلامی درباره ی آینده این است که در آینده ای دور یا نزدیک حکومتی پدید خواهد آمد که در آن، نابودی طرز فکر ناسیونالیستی است. بشریت را آفریده خدا می داند و بر سر سفره واحد گردهم می آورد.
حکومتی که در آینده پدید می آید حکومت «خدا - مردمی» است. منشأ تعالیم از سوی خدا و اجرا و پاسداری آن از سوی مردم است. خواست مردم و تأیید آنها باعث رونق بخشیدن به آن می شود. چون منافع توده ها در آن ملحوظ است و از قداست و احترامی خاص برخوردار است.
در برخی از روایات اسلامی سخن از دولتی به نام اهل حق است که تا قیام مهدی عجل الله تعالی فرجه ادامه پیدا می کند و چون از مجموع آیات و روایات استنباط می شود که قیام مهدی موعود آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان برپا بوده است «مهدی علیه السلام موعود تحقق بخش ایده آل همه انبیا و اولیا و مردان مبارز راه حق است».
«انتظار فرج» از اولین روزهای غیبت بدل به آرزوی بزرگ مسلمین شد، چنان که این انتظار بدل به عبادتی بزرگ شد؛ به همان سان که ائمه معصومین علیهم السلام از طریق روایات بر آن تأکید فرمودند.
این امیدواری باعث می شود تا مؤمنین در میانه همه سختی ها خود را محفوظ دارند و تسلیم یأس و نوامیدی نشوند روایات باقی مانده از ائمه معصومین علیهم السلام (حدود 1000 روایت) برای منتظرین ویژگی ها و صفاتی ذکر کرده اند.
شهید مطهری برای این انتظار بزرگ کارکردهایی ذکر کرده است که توجه و تأسی بر آنها موجب حفظ کیان اسلام و شیعه در تمامی فراز و نشیب های حیات می شود.
مشخصات این انتظار بزرگ عبارتند از:
1) خوش بینی به آینده بشریت.
2) پیروزی نهایی صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادی و صداقت بر زور و استکبار و استعباد و ظلم و اختناق و دجالگری و فریب.
3) حکومت جهانی واحد.
4) عمران تمام زمین در حدی که نقطه خراب و آباد نشده باقی نماند.
5) بلوغ بشریت به خردمندی کامل و پیروزی از فکر و ایدئولوژی و آزادی از اسارت شرایط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی.
6) حداکثر بهره گیری از مواهب زمین.
7) برقراری مساوات کامل میان انسان ها در امر ثروت.
8) منتقی شدن کامل مفاسد اخلاقی از قبیل: زنا، ربا، شرب خمر، خیانت، دزدی، آدم کشی و غیره .... و خالی شدن روان ها از عقده ها و کینه ها.
9) منتفی شدن جنگ و برقراری صلح و صفا و محبت و تعاون.
10) سازگاری انسان و طبیعت. (3)

پی‌نوشت‌ها:

1. امیدهای نو، ص 94.
2. بحارالانوار، ج 52، ص 254 و غیبت نعمانی، ص 74.
3. شهید مطهری، قیام و انقلاب مهدی (عج)، ص57-61.
منبع: نقش اجتماعی انتظار، شماره ی نشریه 2100

admin بازدید : 20 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

رهیافتی به فلسفة قیام حسینی و پیوند آن با انقلاب مهدوی

طلیعه سخن
همواره بین عاشورا و ظهور، ارتباط معناداری وجود داشته است؛ به‌گونه‌ای که می‌توان بین آنها ارتباط تنگاتنگی برقرار کرد. انقلاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه قیام امام حسین علیه السلام است و فرهنگ انتظار، برآمده از فرهنگ عاشورا و چشم به راه بودن برای حسین دیگری است. این دو، پیوندی دیرین و مستحکم با یکدیگر دارند. یکی پشتوانه فرهنگی و زمینه ساز دیگری است؛ یکی رمز حیات شیعه است و دیگری رمز بقای آن؛ یکی رمز قیام و بپاخاستن شیعه است و دیگری عامل حفظ و استمرار آن. عاشورا، دریچه‌ای به انتظار است و انتظار، تجلّی آرزوها و آمال کربلاییان؛ فرهنگ عاشورا، دستمایه اساسی و مایه شکوفایی و بالندگی منتظران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر انتظار است. انتظار، کربلایی دیگر است به وسعت همة جهان و مصاف حق و باطل است در زمانی دیگر؛ با این تفاوت که این بار، حق پیروز است و چهرة باطل برای همیشه دفن می‌شود.
در این نوشتار، پس از نگاهی کوتاه به فلسفة قیام امام حسین علیه السلام به این نتیجه می‌رسیم که این دو حرکت بزرگ تاریخ در آرمان و هدف، یک راه را می‌پیمایند.
گفتنی است که در طول تاریخ نسبت به قیام امام حسین علیه السلام نگرش‌ها و دیدگاه‌های خاصی وجود داشته است. البته علل فزونی پرسش‌ها و دیدگاه‌ها پیرامون فلسفة قیام امام حسین علیه السلام را باید در پیچیدگی خاص و چند بعدی بودن این نهضت، جست و جو کرد؛ نهضتی که در طول تاریخ اسلام، نمی‌توان نظیری برای آن یافت.
پس در ابتدا، این دیدگاه‌ها و نگرش‌ها مطرح و سپس آرمان مشترک امام حسین علیه السلام و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل می‌شود.

رهیافت‌ها به فلسفه قیام امام حسین علیه السلام

1. رهیافت دنیاگرایانه
یکی از دیدگاه‌های مهم اهل سنّت به فلسفة قیام عاشورا، برداشت دنیا گرایانه می‌باشد. آنان بر این باورند که امام حسین علیه السلام برای دستیابی به ریاست و حکومت دنیایی قیام کرده است. آنان تفسیری سطحی و دنیا گرایانه از انگیزه قیام امام حسین علیه السلام دارند و در نتیجه، چهره‌ای تحریف شده و دگرگون از نهضت کربلا به دیگران نشان می‌دهند. آنان بر این باورند که نهضت امام حسین علیه السلام یک حرکت نسنجیده در شرایط نامناسب بوده است، و آن را سبب تفرقه بین مسلمانان می‌پندارند. [1]
با اندک تأملی، بطلان این رهیافت، ثابت می‌شود. این عدّه، قدرت مادی ـ که تجسم آن، امکانات و قوای زمینی است ـ را اصل قرار می‌دهند و احساس وظیفه و تکلیف را به حساب نمی‌آورند. از سویی دیگر، سخنان و نامه‌های امام حسین علیه السلام بهترین شاخص برای پی بردن به هدف و آرمان قیام آن حضرت است که در این برداشت، به آن توجّه‌ای نشده است. [2]

2. رهیافت عارفانه و صوفیانه
این رهیافت از سوی عارفان و صوفیان ارائه می‌شود. این عده، قیام امام حسین علیه السلام را زاییده عشق می‌دانند و هر حرکتی در روز عاشورای حسینی علیه السلام را فقط با عشق تبیین می‌کنند. آنان بر این باورند که قهرمانان عاشورا، عاشقان پاک باخته‌ای بودند که عاشقانه به سوی حق شتافتند و در او فانی شدند. [3]
آنان محو و فانی شدن در انوار معشوق را برای عاشق، وصال می‌دانند. با چنین دیدگاهی است که مُلای رومی، روز عاشورا را روز فرح و شادمانی می‌داند. کاوش در اشعار و گفته‌های مولوی، عمان سامانی و صفی علی‌شاه ما را به این نتیجه می‌رساند. [4]
این برداشت نیز باطل است؛ زیرا نتیجة این رهیافت این است که قاتلان امام حسین علیه السلام، خدمت بزرگی به ایشان و یارانش کرده‌اند؛ چرا که قفس روح آنان را شکسته‌اند و مرغ روحشان را به عالم ملکوت به پرواز در آورده‌اند! با چنین دیدگاهی، قاتلان امام حسین علیه السلام تبرئه می‌شوند. دیگر آن که بایستی در تحلیل حادثه عاشورا، از عرفان مبتنی بر قرآن کریم و سنّت استمداد جست و با کمک آن به تحلیل حادثه عاشورا پرداخت؛ نه عرفان مسیحی، بودایی، هندی و... .

3. رهیافت قیام برای تشکیل حکومت
براساس این نظریه، برای امام حسین علیه السلام پیروزی نظامی و تشکیل حکومت اسلامی مطلوب درجة یک، صلح شرافتمندانه، مطلوب درجة دو و شهادت، مطلوب درجة سه بوده است. به عبارت دیگر، آن حضرت، نخست برای پیروزی نظامی و بعد برای صلح فعالیت کرد، ولی برای کشته شدن هیچ گونه فعالیتی نداشت، بلکه این کارگزاران حکومتی یزید بودند که فرزند پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را کشته و چنین خسارتی را بر جهان اسلام وارد ساختند. [5]
در تحلیل این نظریه باید گفت که اولاً این نظریه بر این باور استوار است که امام حسین علیه السلام، از حوادث پیش بینی نشده و پشت پرده آگاه نبوده و این امر منجر به شکست نهضت او شده است.
دوم اینکه بر اساس چنین دیدگاهی، جهاد اسلامی با پیروزی‌ها و شکست‌های ظاهری ارزیابی می‌شود و بعد اساسی جهاد اسلامی ـ که به منظور هدایت است ـ مورد غفلت قرار می‌گیرد.
آخر اینکه: امام حسین علیه السلام می‌دانست که همیشه پیروزی از راه قدرت و امکانات نظامی، موقتی است؛ زیرا قدرت نیرومندتری وجود دارد که بتواند آن را در جریان زمان نابود کند. ولی پیروزی از راه رنج و جانبازی و شهادت، همیشگی است و در وجدان بشری، ‌اثری جاودان می‌گذارد.

4. رهیافت مسیحانه
عدّه‌ای از شیعیان ناآگاه با تأثیر پذیری از مسیحیت و این باور که حضرت عیسی علیه السلام به صلیب کشیده شد تا کفاره گناهان مسیحیان باشد، بر این باورند که امام حسین علیه السلام نیز خود را فدای امتش کرد تا دوستداران اهل‌بیت علیهم السلام که گاهی مرتکب گناه می‌شوند را در قیامت شفاعت کند و گناهان آنان را به حسنات تبدیل نماید. [6]
در تحلیل این دیدگاه باید گفت که این دیدگاه‌، یک برداشت اباحه گری است و نتیجه‌اش این می‌شود که قیام امام حسین علیه السلام قابلیت الگو دهی را ندارد. با این دیدگاه، حادثه عاشورا مجوزی است برای ارتکاب هر گناهی در طول زندگی. در این نظریه با حفظ عظمت و جلالت امام حسین علیه السلام شهادت آن حضرت پوچ و خالی از معنا و محتوا می‌شود و تنها قیام آن حضرت را مجوز ارتکاب گناهان می‌پندارند؛ غافل از آن که قیام امام حسین علیه السلام برای برپایی نماز و روزه و زکات و امر معرف و نهی از منکر بوده است. در این تحلیل، گریه و گریاندن، هدف نهضت حسینی علیه السلام قلمداد و هدف اصلی فراموش می‌شود. [7]
رهیافت واقع بینانه به فلسفه قیام حسینی علیه السلام
در این رهیافت، هدف کلی امام حسین علیه السلام عبارت است از احیای اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم و زدودن زنگارهای تحریف و بدعت از دین. خاستگاه این رهیافت، سخنان امام حسین علیه السلام می‌باشد. امام حسین علیه السلام در وصیت‌نامه‌ای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش «محمد بن حنفیه» برای وی نوشتند، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کردند: «من از روی سرمستی و گستاخی و تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم؛ بلکه برای طلب اصلاح در امّت جدّم خارج شده‌ام. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیرة جدم و پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام عمل نمایم». [8]
در این فرمایش، امام حسین علیه السلام، رواج بدعت‌ها، مخالفت با کتاب خدا و حلال و حرام الهی، نابودی سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، شیطان محوری و ترک خدا محوری، فساد، ظلم، بی‌عدالتی و نا امنی، تعطیلی حدود الهی، تاراج بیت المال مسلمانان و... را حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام «منکر» و خود را موظف به نهی از آن می‌دانند.
ایشان در جایی دیگر نیز فرمودند:
«خدایا! تو می‌دانی آنچه از سوی ما انجام گرفته است به خاطر سبقت جویی در فرمانروایی و افزون خواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است؛ بلکه برای این است که نشانه‌های دینت را به مردم نشان دهیم و اصلاح در شهرهایت را آشکار کنیم. می‌خواهیم بندگان ستم دیده‌ات در امان باشند و به دستورها و سنت‌ها و احکامت عمل شود.» [9]
رهیافت مشترک به فلسفه قیام حسینی علیه السلام و انقلاب مهدوی عجل الله تعالی فرجه الشریف
بزرگ‌ترین مشکل روزگار ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف توده‌های جاهل و نادانی هستند که در دوران عمر خود، گرفتار بد آموزی‌های گسترده در تعالیم دین بوده‌اند و به رهبری و راهنمایی تزویرگران عالِم نما، از سر جهل و نادانی، رویاروی امام و منجی خویش می‌ایستند. کوشش امام و رسالت او، تطبیق درست و دقیق تعالیم قرآن بر مسائل حیات بشری و مشخص کردن حدّ و مرزهای واقعی احکام اسلامی است.
اگر امام حسین علیه السلام فرمود «برای اصلاح امت جدم قیام می‌کنم»، دربارة مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز آمده است: «خداوند به وسیلة حضرت مهدی علیه السلام این امت را پس از آنکه تباه شده است، اصلاح می‌کند.» [10]
اگر هدف امام حسین علیه السلام احیای دین و جلوگیری از انحطاط ارزش‌ها است ـ چنان که در زیارت «اربعین» می‌خوانیم «و بذل مهجه فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیرة الضاله؛ خون خود را تقدیم تو کرده تا انسان‌ها را از نادنی و گمراهی رهایی بخشد» ـ هدف مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز نجات انسان‌ها از بردگی فکری و برداشتن زنجیرهای اسارت از افکار آنان است. امام باقر علیه السلام می‌فرماید: «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل؛ [11] هنگامی که قائم قیام کند، هر آینه، باطل از بین می‌رود».
و اگر امام حسین علیه السلام بیعت هیچ طاغوتی را نمی‌پذیرفت، چنان که فرمود: «لا والله لا اعطیکم اعطاء الذلیل و لاافر فرار العبید؛ [12] به خدا قسم، دستم را از روی خواری و ذلت به شما نمی‌دهم و مانند بردگان فرار نمی‌کنم» ـ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز بیعت هیچ طاغوتی را به گردن ندارد.
امام صادق علیه السلام در تحلیل روزگار سخت ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌فرمایند: «آزاری که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به هنگام ظهور از جاهلان آخرالزمان می‌بیند، بسیار دشوارتر از آزار و اذیتی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از مردم جاهلیت دید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به میان مردم آمد، در حالی که ایشان سنگ و صخره و چوب و تخته‌های تراشیده را می‌پرستیدند، اما قائم ما که قیام کند، مردمان، همه از کتاب خدا برای او دلیل می‌آورند و آیه‌های قرآن را تأویل و توجیه می‌کنند».
مقایسة شیوة دین داری مردمان عصر ظهور با شرک و بت‌پرستی مردمان عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، آشکارا به این مطلب اشاره دارد که در دورة پیش از جامعة مهدوی، ایمان و باورهای معنوی، جای خود را به مظاهر شرک و ماده پرستی ـ در شکل و نمای مدرن و متناسب با زمان ـ خواهد داد. اصلاح این کژی و هدایت انسان‌ها به سمت ایمان و معنویت راستین، نخستین مسئولیت جامعة مهدوی است.
با ظهور امام و یاوران خالصش، دوران تضادها و برداشت‌های ناسازگار از دین و تفسیرهای گوناگون و متضاد از احکام خدای متعال سپری و تعالیم صحیح اسلام و قرآن بر همگان ارائه می‌شود.
در پایان بایستی گفت که احیای اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم تبیین معارف دینی، احیای کتاب و سنّت و تحریف زدایی از پیکره دین، آرمان مشترک قیام امام حسین علیه السلام و انقلاب مهدوی است.

پی‌نوشت‌ها:

*. دانش آموخته مرکز تخصصی مهدویت.
[1] . ابن کثیر، ابن خلدون و ابن عربی و... از جمله صاحبان این دیدگاه می‌باشند.
[2] . محسن رنجبر، «فلسفه قیام عاشورا»، فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش، شماره 3، ص94.
[3] . عباس ایزدپناه، تحریف شناسی عاشورا در پرتو انسان شناسی، کیهان فرهنگی، شماره 126، ص44.
[4] . محسن رنجبر، «فلسفه قیام عاشورا» فصلنامه، تاریخ در آینه پژوهش، ش3، ص103.
[5] . نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص159.
[6] . شاعرانی چون سروش اصفهانی و قاآنی شیرازی به این دیدگاه معتقدند. سروش اصفهانی در شعری می‌گوید:
من سیرم از حیات و گرنه کنم روان در هر قدم به روی زمین چشمه حیات
بهر شفاعت گنه دوستان خویش کردیم سینه را هدف تیر حادثات
[7] .محسن رنجبر، «فلسفه قیام عاشورا» فصلنامه، تاریخ در آینه پژوهش، ش3، ص109.
[8] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص21.
[9] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص172.
[10] . اربلی، کشف النعمه، ج2، ص472.
[11] . طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص242.
[12] . نعمانی، الغیبه، ص279.
منبع:مجله آرمان شماره 33

admin بازدید : 19 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

نگاهی گذرا به برخی ویژگی‌های دوران پس از ظهور

چکیده
زمان حکومت و حاکمیت حضرت مهدی علیه السلام دورانی است که در احادیث اسلامی بسیار از آن یاد شده و آرزوی تمام شیعیان و پیروان آن حضرت حضور و درک آن زمان و دوران می‌باشد، در این دوران خداوند به وعده‌هایی که به مستضعفان و ستمدیدگان و مؤمنان داده عمل نموده و تمام سختی‌ها و رنج‌ها را از بین خواهد برد.
لذا در این مقاله به مباحثی که در آن دوران افتاق می‌افتد و در زمان‌های گذشته سابقه ای نداشته، پرداخته‌ایم از جمله : ارتقاء و بالا رفتن سطح دانش‌های فطری و درونی، پیشرفت ارتباطات و تمدن، بهداشت جهانی و سلامت همگانی و همچنین از بین رفتن نظام فقر و فقر مداری و فراگیر شدن عدالت اجتماعی و آبادانی، باشد که ان شاء الله آن دوران را درک کنیم.
کلید واژه : ظهور، پیشرفت، دانش، حکومت حضرت مهدی، آسایش و رفاه، عدالت، آبادانی

مقدمه
اندیشه و ذهن بشر امروزی کوچک‌تر از آن است که بتواند یا بخواهد در رابطه با دوران پس از واقعه ظهور حضرت مهدی (عج) تصویری در ذهن خود ترسیم کند زیرا ویژگی‌ها و مواردی که در دوران پس از واقعه ظهور آشکار می‌شود، در تاریخ بشر بی سابقه بوده و اگر مواردی هم توسط انبیاء بزرگوار و ائمه علیهم السلام اتفاق افتاد گذرا و محدود بوده، لذا ما در اینجا تنها به مواردی اشاره می‌کنیم که از زبان روایات ویژگی‌های آن دوران را به تصویر کشیده‌اند.

ویژگی‌های دوران ظهور
الف: دانش و آگاهی در عصر حضرت مهدی (عج)
آنچه که تا کنون از زمان ظهور پیامبرگرامی اسلام (ص) و جانشینان بر حقش آشکار شده تنها دو حرف از دانش کلی است و در زمان ظهور حضرت مهدی (عج) این دو حرف به بیست و پنج حرف ارتقاء می‌یابد که در گذشته چنان سابقه ای نداشته است و حضرت با توجه به آن حروف از طبیعت چیزهایی را ظاهر و آشکار می‌سازد که اندیشه بشر امروزی توان درک آن را نخواهد داشت
امام سجاد (ع) می‌فرمایند : «علم 27 حرف است آنچه پیامبران آوردند و برای مردم آشکار ساختند تنها دو حرف بوده است و مردم تا به امروز جز آن دو حرف را نشناخته‌اند، هنگامی که قائم ما قیام کند 25 حرف دیگر را آشکار می‌کند و دربین مردم بسط می‌دهد و بر آن دو حرف گذشته می‌افزاید و 27 حرف را می‌پراکند» (1)
با توجه به این حدیث اساسا ما توانایی اینکه بتوانیم در ذهن خود تصویری از جهان پس از ظهور داشته باشیم ممکن نیست چرا که اصلا مواردی در آن دوران ظاهر خواهد شد که در تمامی دوران زندگی بشر بی سابقه بوده.
حال با توجه به روایاتی که در این زمینه بیان شده نمونه‌هایی را بیان می‌کنیم :

1. ارتقاء و بالا رفتن سطح دانش‌های فطری و درونی
خداوند متعال گنجینه های دانش را بر روی انسان‌ها باز خواهد نمود و انسان‌ها با اندک تلاش خود به مقاماتی خواهند رسید که گذشتگان تصور آن را هم نداشته‌اند. امام باقر علیه السلام در این زمینه می‌فرمایند: «إذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ یَدَهُ عَلی رؤوسِ الْعِبادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقولَهُمْ وَ أَکَمَلَ بِهِ أَخلاقَهُمْ وَ کَمُلَتْ به أَحْلامهُم» (2) هنگامی که قائم ما قیام کند دستش را بر سر بندگان می‌گذارد و خردهای آن‌ها را گرد می‌آورد و اخلاقشان را کامل می‌گرداند، و به وسیله‌ی او به رشد و کمال می‌رسند.
همچنین از دیگر روایات استفاده می‌شود که یاران حضرت مهدی علیه السلام در مسجد کوفه چادرها و خیمه برپا می‌کنند و به تعلیم قرآن می‌پردازند، در آن دوران دیگر از اختلاف نظر و اختلاف آراء خبری نیست چرا که همه تحت لوای یک منبع و یک مأخذ سخن می‌گویند و دیگر از جهالت که زمینه اختلاف و کژ نظری است اثری نخواهد بود.

2. بالا رفتن ارتباطات و تمدن
در آن دوران ارتباطات به اوج خود خواهد رسید به شکوفائی که دیگر در کنارش مشکلی برای دیگران مطرح نباشد، مسافت‌های طولانی و طاقت فرسا در مدت کوتاهی سپری شده و اثری از رنج و مشقت درآن احساس نمی‌شود وسائل و لوازم مسافرت فراوان می‌شود، اما نه همراه آزار و اذیت دیگران، من جمله دود و آلودگی‌های صوتی و محیط زیستی، و...
آنچه که با بیان این روایات آشکار می‌شود این است که وسایل هرچه باشند مشکلی برای دیگران به همراه نخواهد داشت چرا که دوران ظهور آن حضرت دوران اتمام همه ستم‌ها و آزارهاست.
همچنین از نظر ارتباطات صوتی و تصویری جهانی، می‌توان به روایت زیر اشاره نمود که امام صادق علیه السام می‌فرمایند: «در هنگام ظهور آن حضرت، تنها یک چشم او را نمی‌بینند، بلکه در آن واحد، همگان هم زمان آن حضرت را خواهند دید».(3)
همچنین نقل است از امام باقر علیه السلام که ایشان می فرمانید : «اما انه سیرکب السحاب و یرقی فی الاسباب، اسباب السموات السبع و الارضین السبع» (4) مهدی بر ابرها سوار می‌شود و از وسایلی نظیر وسایل آسمان‌های هفتگانه استفاده می‌کند.
از این روایت و روایات دیگر که در کتب روایی مطرح شده بدست می‌آید که عصر حضرت مهدی علیه السلام، تنها عصر یک دلی و یکپارچگی ملتهای زمینی نیست بلکه دوران هماهنگی و یکپارچگی همه عوالم هستی با هم دیگر است و حضرت مهدی (عج) نه تها دستی بر زمین خواهد داشت که همه گیتی با همه موجوداتش تحت فرمان او خواهد بود.

3. بهداشت جهانی و سلامت همگانی
هرچه تمدن فساد زای امروزی به جلو حرکت می‌کند و صنایع و وسایل شیمیایی توسعه و گسترش می‌یابد، اختلالات و ضایعات ناشی از آن‌ها بر محیط زیست سایه شوم خود را می‌گستراند و حتی حیات محدود انسان و سایر جانوران را تهدید می‌کند، به وجود آمدن بیماریهای نو به نو، گسترش آلودگی‌های محیط زیست، تقلیل اکسیژن و گاز های ضروری زندگی موجودات، باقی ماندن مواد شیمیایی و ... حیات محدود انسان و سایر موجودات را در معرض تهدید جدی قرار داده است.
اما در دوران ظهور حضرت مهدی و زندگی در آن زمان دیگر اثری از آلوگی ها و فسادها نیست، چه فسادهای شخصی و چه اجتماعی و چه آلودگی‌های محیط زیست؛
خدای متعال در شب معراج به پیامبرش می‌فرماید : «همانا من به وسیله او (مهدی حجت بن الحسن) نابینایان را شفا می‌بخشم و مریض‌ها را درمان می‌کنم. »(5)
ایشان نه تنها بیماری‌های ساده و پیش پا افتاده را درمان، بلکه مسائلی را که امروزه انسان از درمان آن عاجز و ناتوان می‌باشد، بهبود می‌بخشد در این زمینه روایت است از امام سجاد علیه السلام که ایشان می‌فرمایند : «زمانی که قائم ما قیام کند، خداوند تمام بیماری‌ها را از شیعیان ما دور می‌کند و ایشان را توان می‌بخشد» (6)
همچنین در روایات و احادیث اسلامی به مواردی مانند تغییرات کیهانی اشاره شده که هر سال در دوران حکومت حضرت مهدی (عج) به اندازه ده سال در زمان و دوران قبل از ظهور می‌باشد، امام باقر علیه السلام می‌فرمایند : «هر سال در آن دوران برابر 10 سال شماست» ابو سعید از ایشان می‌پرسند : سال‌ها چگونه طولانی می‌شود؟ حضرت جواب می‌دهند «خداوند به فلک دستور می‌دهد که آرام‌تر بچرخد و بدین گونه روزها و سال‌ها طولانی می‌شود» (7) با توجه به این روایات متوجه می‌شویم که در زمان ظهور کهکشان‌ها هم دچار تغییر خواهند شد و زمان در هستی طولانی‌تر خواهد شد. در دوران حکومت حضرت مهدی علیه السلام علم و دانش به اوج خود می‌رسد و تمام مشکلات ارتباطات حل می‌شود و عمر طبیعی انسان‌ها به چند برابر می‌رسد به بیماریهای و مشکلات خاتمه داده خواهد شد.
ب : امنیت و آسایش همگانی درظل حکومت حضرت مهدی علیه السلام
دررابطه با امنیت، چند گونه امنیت را می‌توان تصور کرد :
1. آسایش و امنیت فردی
2. آسایش و امنیت جامعه و اجتماعی
تحقق امنیت و آسایش آرزوی همه‌ی انسان‌ها می‌باشد که خواهان ایجاد یک تمدن انسانی هستند، قیام و حکومت حضرت مهدی علیه السلام به معنای اتمام حکومت و حیات فرعون و فرعونیان زمان می‌باشد، حکومت حضرت یعنی پایان دادن به همه‌ی بیدادگران و ستمگران جهان و به عبارتی قیام حضرت به معنای برچیده شدن تمام کاخ‌های بیداد و بیدادگری در سراسر هستی.

آسایش و امنیت فردی
در زمان قیام با ارزش حضرت مهدی علیه السلام انسان در امنیت کامل به سر خواهند برد و کسی حق ظلم و ستم به دیگران را نخواهد داشت نه کمبودی وجود دارد که به خاطر آن اختلاف و درگیری شود و نه ظالمی که انسان‌ها را به تباهی بکشاند دیگر مشکلی برای ازداوج نخواهد بود و دیگر از جهل و نادانی اثری یافت نمی‌شود امیرالمؤمنین در توصیف آن دوران می‌فرماید : «هرگاه قائم ما قیام کند، آسمان باران خویش را فرو می‌فرستد و زمین روییدنی‌های خود را می‌رویاند. کینه‌ها و دشمنی‌ها از قلب مردم، رخت برمی‌بندد، درندگان و چارپایان به صلح و آرامش با هم خواهند زیست، تا آن‌جا که زنی (تنها) میان شام و عراق راه می‌پیماید؛ به طوری‌که پاهایش را تماماً بر روی گیاهان (سرسبز) می‌گذارد و زیورهای خود را بر بالای سرخود دارد، نه هیچ درنده‌ای او را به هراس می‌افکند و نه او از آن‌ها می‌ترسد» (8)
در این حدیث اشاره به این دارد که در آن دوران چنان بی نیازی وجود دارد که تمام زمین را سبزی‌ها و میوه‌ها می‌پوشاند از طرفی بکار بردن واژه (زن) اشاره به این دارد که چون زنان بیشتر در معرض خطرات هستند درعصر و دوران حکومت حضرت دیگر اثری از خطر که متوجه زنان باشد نیست.
همچنین در این روایت به سفر میان عراق و شام اشاره دارد که خود حامل نکته مهمی است چرا که آشفته‌ترین منطقه در جهان اسلام بین عراق و شام می‌باشد در این منطقه جنگ‌ها و خونریزیهای زیادی توسط معاویه و دیگران اتفاق افتاد که این منطقه را پر خطر ساخته است و این منطقه در زمان حضرت مهدی علیه السلام دیگر اثری از خشونت و ترس نخواهد داشت.
مهم‌تر از همه حضرت به تمام نیاز های روحی و روانی و فطری انسان‌ها پاسخ داده و خداوند را بر تمام جهانیان می شناساند و دل‌های مرده را به یاد خداوند زند می‌دارد دیگر نه اثری از روان مضطرب باقی می‌ماند و نه دیگر دلی پر از درد، دل‌ها آرام می‌شود چرا که حضرت ذکر الهی و آرام بخش دل‌ها و نجات دهنده روان‌ها می‌باشد.

آسایش و امنیت اجتماعی
دوران حکومت و حکامیت حضرت زمان بازگشت حق با صاحبانش می‌باشد، زمان نجات و رستگاری مظلوم از دست ستمگر، عصر رهایی انسان از تباهی و از بند هر گونه پلیدی است.
پیامبر گرامی اسلام در فرازهایی از خطبه غدیر پس از اعلام خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : «هان ای گروه مردمان! نور خدای عزوجل با من است، سپس با علی علیه السلام است آن گاه در نسل اوست تا برسد به قائم (عج) که همه حقوق خدای را باز می‌ستاند و همه حقوق ما را باز پس می‌گیرد که خداوند عزوجل ما را بر تمام مجرمان، مخالفان، خیانت پیشگان، گنهگاران و ستمگران حجت قرار داده است» (9)
ج : پیشرفت اقتصادی
نظامی که امروزه بر جهان حکومت می‌کند یک نظام طبقاتی می‌باشد که جامعه جهانی را به دو قطب ثروتمند و فقیر تقسیم کرده است.
این دو قطبی شدن مختص جوامع جهانی نیست چه بسا درون یک جامعه این دو قطبی بودن هم وجود داشته باشد چرا که درون یک جامعه گروهی نمی‌دانند که درآمد زیاد خود را چگونه و در کجا مصرف بکنند و از طرفی گروه دیگر به نان و غذای ساده خود اکتفا می‌کنند و برخی حتی این مقدار غذای ساده را هم ندارند.
ولی در زمان حکومت امام زمان علیه السلام دیگر از این کمبودها خبری نیست، روایت شده مردی بر امام باقر علیه السلام وارد شد و به ایشان عرضه داشت : این پانصد درهم را از من بگیر که زکات مالم می‌باشد، حضرت به او فرمود : «این اموال را نزد خود نگهدار و میان همسایگان مسلمانت و به رادان دینی‌ات تقسیم کن» و سپس فرمود : «هر گاه قائم ما اهل بیت قیام کند مال را به مساوات تقسیم می‌کند و عدالت را میان مردمان برقرار خواهد کرد» (10)
با توجه به اینکه در دوران حکومت امام زمان علیه السلام دیگر اثری از فقر و تنگ دستی نیست، پس دوران اقتصادی حکومت حضرت را می‌توان به دو بعد تقسیم کرد :

الف : نابودی نظام فقر و فقر مداری
در این دوران دیگر هیچ اثری از فقر نیست و این بدین معنا نیست که عده ای فقیر باشند و عده ای سیر بلکه در زمان طلایی حضرت هر کس که بخواهد و توانایی داشته باشد که کوشش و تلاش کند زمینه این کوشش و تلاش به صورت آزاد برایش فراهم می‌گردد و دیگر نه زورگویی اقتصادی خواهد بود و نه دیگر اثری از انحصار تولید در دست عده ای معدود.

ب : رفاه اقتصادی
در زمان حکومت حضرت همه مردم از رفاه همگانی و مواهب طبیعی به صورت یکسان استفاده می‌کنند چنان که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند : «امت من در دوران مهدی، چنان متنعم شود که بسان آن، بهره وری را ندیده باشد. آسمان پیوسته باران (رحمت) خود را بر ایشان فرو می‌فرستد و زمین روییدنی‌های خود را بیرون می‌ریزد. ثروت در آن روز بر روی هم انباشته می‌شود، (وقتی) مردی برپاخیزد و بگوید: ای مهدی! بر من عطا نما؛ گوید: بگیر» (11)
شکو فایی اقتصادی در زمان حکومت حضرت چنان است که در زمان‌های گذشته بی سابقه بوده، گویی که تمام هستی دست به دست هم داده تا تمام گنجینه های طبیعی را آشکار و در اختیار حضرت و همگان قرار دهند.
ج : عدالت اجتماعی و آبادانی طلایی در دوران حکومت حضرت مهدی علیه السلام
در دوران حکومت حضرت میان همه مردم به عدالت داد و دادگری حاکم می‌باشد یعنی اگر حق شخصی از دستش رفته باشد و هیچ گونه بینه ای نداشته باشد حضرت با دانش و علم بی کران الهی حق را از ناحق مشخص و حق را به صاحب حق باز می‌گرداند در روایت وارد شده که در دوران حکومت حضرت تمام حق و حقوق از دست رفته ملت‌ها به آن‌ها باز پس داده می‌شود، امام صادق علیه السلام می‌فرمایند : «این جهان به اتمام نخواهد رسید مگر مردی از تبار من خروج می‌کند و به سان حکومت داودی حکم کند و مدرک و سند نمی‌طلبد و هر که را به حق، حکمش را اعطا می‌فرماید» (12)
همچنین در زمان حکومت حضرت همه زمین همانند یک شهر خواهد شد، و از یک نوع آبادانی برخوردار می‌باشند دیگر کرات آسمان نیز مورد استفاده قرار می‌گیرند، تمام دشتهای خشک و بی آب و علف سر سبز و زنده خواهند شد چشمه‌ها جوشان و همه جا روشن و گویی که دیگر نیازی به خورشید نباشد امام صادق علیه السلام در این زمینه به مفضل می‌فرمایند : «هرگاه قائم ما قیام کند زمین به نور مالک و صاحبش روشن می‌گردد و بندگان نیازی به نور خورشید نخواهند داشت و تاریکی رخت بر می‌بندد...»(13)

نتیجه
پس از بیان این مطالب به این نتیجه می‌رسیم که دوران حکومت و حاکمیت حضرت مهدی علیه السلام دارای ویژگی‌های خاصی می‌باشد که در طول تاریخ اتفاق نیافتاده یا اگر هم افتاده محدود بوده است در دوران آن حضرت دیگر هیچ اثری از جهل، کمبودها، فقر و تهی دستی و ... خبری نیست و آن زمان دورانی است که همه‌ی هستی دست به دست هم داده و مدینه فاضله ای را تشکیل می‌دهند که در طول تاریخ بی نظیر است.

پی‌نوشت‌ها:

1. الزام الناصب، ج 2، ص 307، به نقل از نرم افزار جامع الاحادیث
2. بحارالانوار، ج 52، ص 336، ح 71، منتخب الأثر، ص 483.
3. بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 72.
4. بصائر الدرجات، صفار قمی/ص 408.
5. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 51 ح 70 به نقل از کمال الدین / ج 2/ص 251
6. غیبت نعمانی، ص 171.
7. بحار الانوار، ج 52، ص 339 .
8. بحارالانوار، ج 52 ص 316 به نقل از کتاب آینده جهان ص 72 .
9. نهج البلاغه فج 1 ص 231 به نقل از کتاب آینده جهان، ص 67.
10. بحارالانوار، ج 51، ص 84
11. عقدالدرر، ص 170.به نقل از نرم افزار جامع الاحادیث
12. بحارالانوار، ج 2، ص 320
13. همان، ص 337
منابع
• نهج البلاغه
1. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1365 ش.
2. ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم، غیبت نعمانی، مترجم محمد جواد غفاری، 1376
3. صفارقمی، محمد بن الحسن، بصائرالدرجات فی علوم آل محمد علیهم السلام، قم، وثوق، 1389
4. اب‍ن‌اب‍ی‌زی‍ن‍ت، م‍ح‍م‍دب‍ن‌ اب‍راه‍ی‍م، غیبت نعمانی، م‍ت‍رج‍م‌ م‍ح‍م‍دج‍واد غ‍ف‍اری، ‏مشخصات نشر : ت‍ه‍ران‌: ن‍ش‍ر ص‍دوق، 1418 ق‌ = 1376
5. ب‍رن‍ج‍ی‍ان، ج‍لال، آی‍ن‍ده‌ ج‍ه‍ان، ‏مشخصات نشر : ت‍ه‍ران‌: طور، 1376.
6. ابن بابویه، محمد بن علی، اکمال‌الدین و اتمام‌النعمة [نسخه خطی] /ابو جعفر محمد بن علی بن‌الحسین بن موسی بن بابویه‌القمی، ی جا، بی چا ،1059 ق.
7. نرم افزار های علوم اسلامی: نرم افزار موعود، نرم افزار شمیم گل نرگس، نرم افزار آخرین ذخیره و ...

esna بازدید : 24 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

سران و فعالان تشكيلات بهائيت، چنانكه مي‌دانيم، كتب و مقالات مخالفان خويش را عموماً «ردّيه»، بلكه «اوراق ناريّه» (يعني برگهاي آتشين و جهنّمي!) مي‌خوانند كه طنين نامطلوبي در گوشها و ذهنها دارد و درواقع، با اين روش ــ كه يكي از تاكتيك‌هاي شناخته شده جنگ رواني است ــ تلاش مي‌كنند ذهن و دل ديگران، بويژه وابستگان به فرقه، را پيشاپيش نسبت به اين گونه آثار و نويسندگان آنها مغشوش سازند ــ سياستي كه بر ضدّ مقالات علمي و تحقيقي ايام 29 نيز فراوان از آن سود جسته‌اند و حتي آن را «رديه‌اي تحت ويژه‌نامه» خوانده و «خلاصه و چكيده كتب ردّيه‌نويسان معاصر» شمرده‌اند.

در همين راستا، ايضاً بايد از «طرد اداري و روحانيِ» بهائيان مستبصر توسط محفل ملي و بيت‌العدل بهائيت ياد كرد كه داستاني دراز و دل آشوب دارد (و شرح آن را بايد در خاطرات صبحي مهتدي و خانم رئوفي و ديگران خواند) و شنيده‌ها حاكي است كه از بس اين رويه ناپسند، فريادهاي اعتراض را برآورد اخيراً بيت‌العدل ناچار شد رسماً آن را ملغي اعلام كند، كه البته بايد ديد تشكيلات فرقه چقدر در عمل، به اين امر پايبند خواهد بود و آيا ــ چنانكه برخي از مطلعين مي‌گويند ــ عملاً شيوه‌هاي «غير مستقيم، نامرئي و پنهانِ» آزار و سخت‌گيري به بهائيان مستبصر را جايگزين شيوه‌هاي مستقيم و آشكار آن سياست نخواهد ساخت؟).

نكته‌اي كه در اينجا بايد بر آن تأكيد شود، نوع نگاه «منفي و مطلق گرايانه»اي است كه تشكيلات بهائيت اساساً به منتقدان و مخالفان خويش دارد و اين نگاه و رويكرد، در مقالات انتقادي عليه ايام نيز بازتاب يافته است.

يكي از منتقدان بهائي ايام، ادعا مي‌كند كه: «كتب ردّيه... آكنده از كذب و بر اساس اغراض و تعصبات جاهلانه نگاشته شده و ساليان سال است كه تمامي آنها در كتب ردّيه مختلف رونويسي مي‌شود». ديگري، از ايرانيان مي‌خواهد كه از مطالعه آثار منتقدان پرهيز كنند: «و اما درخواستي از هموطنانم! اگر طالب شناخت آيين بهائي مي‌باشيد شايسته است كه در آثار بهائي مطالعه و تحقيق نماييد نه اينكه آثار منتقدان و مخالفان را مطالعه نماييد».

سومي، ضمن اتهامâ بارانِ ايام، ملت ايران را «مغلوب تعصبات جاهلانه» شمرده و مي‌گويد: «... در ايران متأسفانه به علت جوّ تعصبات جاهليّه كه از بدو اين ظهور ]بابيت و بهائيت[، غلبه داشته است هنوز هيچ گونه تحقيقي كه بدور از تعصبات و پيش داوري‌هاي مغرضانه باشد در مورد ديانت بهائي صورت نگرفته و آنچه هم كه به اسم تحقيق در اين مورد منتشر شده است با مراجعه به كتب ردّيه و مقالات مخالفين و بعضاً برداشتهاي مغرضانه نويسنده از آثار ديانت بهائي و بدون سؤال و جواب با بهائيان بوده است كه مطالب مندرجه در ويژه نامه ايام به تاريخ 6 /6 /86  نمونه بارز بر اين مدعا است... از آنجايي كه مطالب مندرجه كاملاً مغاير با واقعيت و در حقيقت توهين به اعتقادات مذهبي اين جانب است...».

چهارمي، نويسندگان و مبلغان بزرگ بهائي (نظير عبدالحسين آيتي و حسن نيكو) را كه سالها از ذخيره توجه و اقبال عمومي در بين بهائيان بهره‌مند بوده و مورد تأييد سران آنان قرار داشته‌اند ولي سرانجام (به دليل مطالعات و مشاهدات خود) از آن مسلك تبرّي جسته و به دامن اسلام برگشته‌اند، مشتي جاه‌طلب و دروغ‌زن قلمداد مي‌كند كه خود و آثارشان، ارزش خواندن و استناد كردن را ندارند و كساني كه از آنها مطلب نقل مي‌كنند درماندگاني هستند كه از اثبات مطلب خود ناتوانند: «در اثبات مدّعا بايد از كتب آيين... ] بهائيت[، ذكر شواهد نمود، نه به نوشته‌هاي كساني كه به علت سرخوردگي از اينكه به اميال جاه طلبانه خود نائل نشده‌اند و به ذكر اكاذيب پرداخته‌اند، استناد شود. امثال آيتي و نيكو لايق ذكر نبوده و نيستند، مگر براي كساني كه از شدّت درماندگي در اثبات مطلب دست نياز به سوي آنها دراز كنند. آيا اگر كسي بخواهد در مورد اسلام تحقيق كند، بايد به ردّيه‌هاي مسيحيان و كليميان رجوع كند؟».

به روشني مي‌بينيم كه برخوردها، همه خشن، آمرانه و تحكم‌آميز است و منتقداني كه خود سالها از تقدير و تمجيد رهبران طراز اول فرقه برخوردار بوده‌اند، به علت انتقاد از بهائيت، جاه‌طلباني قلمداد مي‌شوند كه كاري جز نشر اكاذيب ندارند. حال، معلوم نيست كه اين افراد (به اصطلاح) جاهجوي و دروغباز، اولاً چگونه توانسته‌اند مدتي مديد، قاپ رهبران فرقه را بدزدند و آن همه تأييدنامه از آنها دريافت كنند؟ ثانياً اتهامات بسيار سنگين اين افراد، با كدامين دلايل «محكمه پسند» و توسط كدامين هيئت منصفه «بي‌طرف و آزاد از قيد تشكيلات» فرقه، ثابت شده است تا غير بهائيان نيز ــ كه دعوت به پرهيز از مطالعه آثار آنان شده‌اند ــ با بررسي و مطالعه آن دلايل قوي و محكمه پسند، به اين نتيجه برسند كه امثال صبحي و آيتي، غولاني بي‌شاخ و دم بوده و نبايد به هيچ وجه به آنها و نوشته‌هايشان نزديك شد؟! ثالثاً اگر كسي در اثبات وابستگي سران فرقه به قدرتهاي استكباري، دلايل و مستندات تاريخي «كافي» جمع كرد و سپس به آثار صبحي و آيتي نيز سري زده و اظهارات آنان را با مقاد دلايل و مستندات فوق، و ديگر اعتبارات و قرائن، كاملاً همخوان و سازگار يافت و نهايتاً به صحت اظهارات اينان اطمينان يافت، تكليفش چيست و به چه دليل بايد از بخشنامه تشكيلات بهائيت (كه منافع، بلكه موجوديتش از ناحيه اينان آسيب ديده و ذينفع در اين دعوا است) تبعيت كند؟!

عبارت اخير كه از منتقدان بهائي ايام نقل كرديم، با سؤالي جالب و درخور تأمل پايان يافته كه بد نيست مورد مداقه و نقد قرار گيرد: «آيا اگر كسي بخواهد در مورد اسلام تحقيق كند، بايد به ردّيه‌هاي مسيحيان و كليميان رجوع كند؟».

در پاسخ به سؤال فوق بايد گفت كه: اولاً قرآن كريم مي‌فرمايد: «فبشّر عباد الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه» و اين، نشان مي‌دهد كه بايد استدلال منتقدان را نيز شنيد. ثانياً قياس مسيحيان و كليميان (كه از ابتدا تا انتهاي عمر، همواره از جرگه اسلام، خارج بوده و مي‌باشند) با امثال صبحي و آيتي (كه سالها از مبلغان زبده و محبوب بهائيان بوده‌اند) درست نيست. اگر يك روزي (به فرض محال) افرادي نظير امام خميني و آيت الله بروجردي از اسلام برگشته و بر ضدّ آن كتاب نوشتند، واقعاً بايد ديد حرفشان چيست و چرا با وجود آن مقام والا و دارا بودن زمينه هرگونه ترقي اجتماعي ــ سياسي در بين مسلمانان، از اين آيين برگشته‌اند؟

آخر، چگونه مي‌توان حرفها و استدلالات كساني را كه سالها در يك آيين و مسلك غور كرده‌اند، با پيروان بلكه رهبران آن از نزديك نشست و برخاست داشته‌اند، حتي به مقامات عاليه در بين آنها نايل شده‌اند و سپس از آن آيين روي برگردانده دربرابر آن و تشكيلات مربوط به آن موضع گرفته‌اند و بر اثبات گفته خود نيز دلايل و شواهد گوناگون اقامه مي‌كنند، نشنيد و در باره آن نينديشيد و صرفاً به اعتبار اتهاماتي كه در هيچ محكمه‌اي هم به اثبات نرسيده و فقط به درد مريدان چشم و گوش بسته مي‌خورد، سخنان ايشان را فاقد ارزش خواندن و شنيدن شمرد؟! اختناق علمي و فرار از حقيقت، آشكارتر از اين هم مي‌شود؟! و آيا اين است «تحرّي حقيقت» كه حضرات از آن دم مي‌زنند؟!

فضل‌الله صبحي، گذشته از پرورش در خانداني بهائي و داراي ارتباط فاميلي با حسينعلي بهاء، سالها منشي و كاتب مخصوص عباس افندي بود، مورد لطف خاصّ او قرار داشت و در سفر به كشورها و شهرهاي مختلف بهائي نشين، به تمامي اسرار اين فرقه و مسلك وقوف كامل يافته بود. علاوه، انساني به غايت نجيب بود و اين نجابت و شرافت اخلاقي را به روشني مي‌توان در دو كتابش كه بر ضدّ بهائيان نوشته و در آنها (به رغم دشمني‌ها و آزارهاي عمّال تشكيلات بهائيت با او) قلم را از افشاي بسياري از نكات كه پرده آبروي حريف را يكسره مي‌دريده عمداً بازداشته است، ديد و حس كرد.

عبدالحسين آيتي (آواره سابق) نيز سالها از نويسندگان و مبلغان طراز اول بهائيت محسوب مي‌شد، از مراحم خاصّ عباس افندي برخوردار بود، تاريخ فرقه را زير نظر رهبر بهائيت نوشت و تمامي اعضاي فرقه به او احترام مي‌گذاشتند. درواقع، هم همه چيز را راجع به اسرار پشت‌پرده فرقه و رهبران آن مي‌دانست و هم براي حفظ مقام و موقعيت مهمش در تشكيلات، به شرط سكوت و تأييد، هيچ مشكلي نداشت. حسن نيكو و ميرزا صالح اقتصاد و... نيز در حدّ خود، همين وضعيت را داشتند. ولي مي‌بينيم كه آنان، تقريباً به طور همزمان، از بهائيت برمي‌گردند و با وجود فشارها و تهديدهاي بسيار، درفش مخالفت با فرقه را كاوه‌سان برمي‌افرازند. آيا مي‌شود سخن و نوشته اينان را به اعتبار القائات اثبات نشده تشكيلات بهائيت، مطلقاً فاقد ارزش شمرد و به دور افكند؟!

پيدا است كه نه؟ بايد همه را خواند و در آنها انديشيد و مفادشان را با اسناد و مدارك معتبر ديگر سنجيد و نهايتاً به معيار خرد و تحقيق، پيرامون آن داوري كرد. و همين است «عمل واقعي» (نه «تظاهر شعاري»!) به اصل «تحرّي حقيقت».

مطالعه كتب و آثار نوشته شده توسط بهائيان مستبصر (نظير صبحي و آيتي و نيكو) از منظر ديگر نيز مفيد بلكه ضروري است. زيرا اين آثار، حاوي دو نوع مطالب‌اند: نخست، مطالبي كه آيتي و ديگران به عنوان ديده‌ها و شنيده‌هاي خويش از رفتار بهائيان و سران آنان مطرح كرده‌اند. دوم، انتقادها و ايرادهايي كه (به صورت «منطقي و مستدل») به آموزه‌ها و احكام آيين بهائيت، و اظهارات سران و رهبران آنان، وارد ساخته‌اند. اگر بتوان مشهودات و مسموعات صبحي و آيتي درباره عملكرد سران و فعالان بهائيت را، نديده و نشنيده، تماماً دروغ شمرد و انكار كرد (كه اين هم چنانكه گفتيم، برخوردي «منطقي و معقول» نيست)، دست كم، آن بحثهاي انتقادي كه بهائيان مستبصر يادشده (به طور مستدل و با طرح دلايل منطقي) درباره تعاليم و آموزه‌هاي فرقه بهائيت و رهبران به اصطلاح آسماني آن نموده‌اند، كاملاً حسابي ديگر داشته و بايد آن مباحث را (همچون هر استدلال علمي و منطقي ديگري) به نحو دقيق و كامل، شنيد و بررسي نمود و اگر پاسخي هم دارد با دلايل استوار و قانع كننده (نه رگبار دشنام و اتهام) به پاسخگويي و نقد آنها پرداخت، نه آنكه با يك كلمه (كه اينها جاه طلب و دورغگو و چنين و چنانند) پرونده بحث را مختومه انگاشت و به ديگران نيز توصيه كرد كه نخوانيد و نشنويد!

به عقيده ما، حتي آن بخش از كتاب امثال صبحي و آيتي نيز كه به بيان مشهودات و مسموعات آنها اختصاص دارد، منطقاً درخور مطالعه و دقت است و نمي‌توان صحت آنها را به سادگي و بدون دليل قانع كننده، انكار و تكذيب كرد. بلكه اين «انكار و تكذيب»، خود ادعايي است كه بايد با دلايل استوار و محكمه پسند اثبات شود و به صرف انكار كساني كه كه در ماجرا ذينفع‌اند، نمي‌توان اظهارات صبحي و هم‌جبهگان وي را دروغ و بي‌پايه شمرد. توضيح بيشتر اينكه:

پس از مرگ عباس افندي، پيشواي بهائيت، در آغاز قرن جاري شمسي، ما با بحران عميقي در ميان فرقه مواجه مي‌شويم، كه از يكسو به درگيري‌ها و انشعابات تازه در بين فرقه (نظير سهرابيان) مي‌انجامد و از ديگر سو، تعداد درخور ملاحظه‌اي از نويسندگان و مبلغان زبده فرقه، از بهائيت تبرّي جسته به اسلام مي‌گروند يا برمي‌گردند و حتي بر ضدّ فرقه دست به نگارش آثار متعدد مي‌زنند. عبدالحسين آواره، فضل الله صبحي، ميرزا حسن نيكو، ميرزا صالح اقتصاد مراغه‌اي و ديگرهاي ديگر ــ مبلغان شاخص بهائي، و همگي نيز مورد تقدير و حمايت سران بهائيت ــ از اين جمله ره يافتگانند. اينان مطالب تكان دهنده و عبرت انگيزي را به عنوان مشهودات شخصي و مسموعات معتبر خويش از پندار و رفتار سوء سران بهائيت مطرح ساخته و مشاهده اين گونه زشتيها و تباهي‌ها را يكي از عمده‌ترين دلايل برگشت خود از بهائيت مي‌شمرند و پيرامون آن توضيحات نشاندار مي‌دهند. تازه، اينان كساني هستند كه به رغم مخاطرات و آزارهاي تشكيلات بهائيت، صراحتاً از اين مسلك تبري جسته و دست به قلم برده‌اند، و طبيعتاً تعداد كساني كه از بهائيت عدول جسته اما (از سر مصلحت انديشي و هراس از واكنش خصمانه محفل بهائيت) اين امر را افشا نكرده و بويژه كتاب بر ضدّ فرقه ننوشته‌اند، بسيار بيشتر از كساني است كه از بهائيت برگشته و برضدّ آن دست به افشاگري زده‌اند. علاوه، بازگشت مبلغان بهائي از اين مسلك، انحصار به سالهاي پس از مرگ عباس افندي نداشته و در طول دهه‌هاي اخير اين امر ادامه داشته و مبلغان ديگري نظير امان الله شفا و مسيح الله رحماني و اديب مسعودي نيز فرقه را ترك گفته و بر ضدّ آن دست به قلم برده‌اند.

بدين گونه مي‌بينيم كه :

1. مبلغان برگشته از بهائيت (پس از عباس افندي) يكي دو تن نيستند و شمار قابل ملاحظه‌اي دارند.

2. آنها افراد عادي در ميان بهائيان نبوده، بلكه سالها چشم و چراغ فرقه بوده‌اند و در الواح عباس افندي و ديگر سران تشكيلات بهائيت از ايشان تقديرها و تمجيدهاي زيادي به عمل آمده است (و حتي عباس افندي در لوحي براي آيتي، فرجام خير پيش‌بيني مي‌كند!).

3. آنها مي‌توانستند مثل گذشته به فعاليتشان ميان بهائيان ادامه داده و همچنان از مزاياي مادّي خدمت به اين مسلك بهرمند شوند و بقيه عمر را، از اين حيث، به راحتي و آسايش بگذرانند.

4. برگشت آنها از فرقه، و خصوصاً اقدامشان به نگارش و انتشار كتاب بر ضد آن، مستلزم پذيرش رنجها و تحمل خطرات گران از سوي متوليان تشكيلات بهائيت بوده و آنها اين رنجها و مخاطرات سنگين را بر خود هموار ساخته و هزينه آن را نيز به اشكال مختلف (نظير از دست دادن اموال و طعن و لعن ياران پيشين و...) پرداخته‌اند.

بنابراين بايد اين گونه افراد، يا مطلقاً فاقد عقل و قوّه تميز باشند (كه احتمال آن «صفر» است) و يا آنكه «حرف حساب»ي داشته باشند كه به پاس آن، حاضر شده‌اند خود را اين طور به آب و آتش زده و خواب و آرامش را بر خود حرام سازند.

بهائيان، اگر راست مي‌گويند و حقيقتاً به قوّت برهان خويش مطمئنند، بايد بگويند: شما كتابهاي اين افراد را خوب مطالعه كنيد و ايرادها و پاسخهاي ما را نيز به آنها بخوانيد و سپس قضاوت كنيد. نه اينكه تازيانه هتاكي و اتهام را بيرون كشيده و ادعا كنند كه: «امثال آيتي و نيكو لايق ذكر نبوده و نيستند، مگر براي كساني كه از شدّت درماندگي در اثبات مطلب دست نياز به سوي آنها دراز كنند»! ببين تفاوت ره از كجا است تا به كجا؟!

مخالفت تشكيلات فرقه بهائيت (از اعضاي محفل بهائيان ايران گرفته تا بيت العدل اعظم در اسرائيل) با امثال صبحي و آيتي، كاملاً طبيعي و قابل درك است. چه، اينان، با توجه به نفوذ و محبوبيت طولاني و گسترده خويش در ميان اعضاي فرقه، و آگاهي عميقشان از اسرار پشت پرده تشكيلات بهائيت، و نهايتاً تبرّي از بهائيت و افشاگري درباره رهبران آن مسلك، خطر بزرگي را براي تشكيلات فرقه ايجاد كرده‌اند و به تعبيري روشنتر: «نام و نان و آبرو»ي كساني را كه از اين تشكيلات بهره مي‌برند به خطر جدّي افكنده‌اند. لذا متوليان تشكيلات بهائيت، آنان را به جاه‌طلبي، دروغگويي و نسبتهاي ديگر متهم مي‌سازند تا حرفشان نزد ديگران (بويژه اعضاي فرقه) «لوث» گرديده بلكه اصولاً «شنيده نشود»... اما آيا اين اتهامها و برچسب زدن‌ها (كه نوعاً دلايل استوار و محكمه پسندي نيز به همراه نداشته و نوعاً جنبه عقده گشايي و انتقام ستاني دارد) براي افراد «بي‌طرف و حقيقت‌جو» نيز ارزش و اعتبار علمي دارد؟ بايد گفت: خير! بلكه اين نسبتها و اتهامات، خود «ادعاها»يي است كه بايد بر صحتِ آن، دلايل كافي و وافي مطرح شود و الا منطقاً مسموع و قابل قبول نخواهد بود، بلكه خود جرم تازه‌اي در پرونده اتهام‌زنندگان محسوب و قلمداد خواهد شد.

admin بازدید : 15 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)
سخنراني حجه الاسلام و المسلمين سيدابوالحسن مهدوي اين سخنراني در محرم الحرام 1423 (1380) در هيئت رزمندگان اصفهان «محبّان حضرت زهرا(س)» ايراد شده است. موضوع سخن، پيرامون فوايد تشرّف خدمت امام زمان(ع) است. اهميت اين بحث از آن جهت است كه وقتي توجه داشته باشيم به فوايد ياد و تشرّف خدمت آن حضرت، انگيزة قوي‌تر و اراده شديدتري پيدا مي‌كنيم، براي اينكه سعي كنيم تا آنجا به ياد آن حضرت باشيم كه به توفيق تشرّف نايل شويم. لذا بحث ما دو قسمت دارد: قسمت اوّل: فوايد ياد آن حضرت و قسمت دوم: فوايد تشرّف. نخستين فايده ياد حضرت، نورانيت فكر و قلب است. فكر انسان وقتي به ياد انسان كامل باشد، نور مي‌گيرد و در مقابل هم اگر به ياد گناه باشد، فكر او ظلمت مي‌گيرد. اين نكته‌اي است كه ما نمي‌توانيم نسبت به آن بي‌توجه يا غافل باشيم. يك مؤمن بايد علاوه بر رفتارش، فكرش را هم كنترل كند؛ چرا كه فكر روي جسم انسان كاملاً تأثير مي‌گذارد. شما اينجا كه نشسته‌ايد، تصور كنيد يك ترشي يا خيارشور را زير دندانتان فشار مي‌دهيد، هرچند اين خيارشور وجود خارجي ندارد، ولي بزاق دهان شما ترشح مي‌شود اين مثالي است كه تأثير روح بر جسم را كاملاً محسوس مي‌كند. فكر گناه و شهوت نيز فكر و روح انسان را سياه و تيره مي‌كند. برعكس، وقتي كسي به ياد پروردگار و يا انسان كامل باشد، همين وصل شدن به منبع نور، براي فكر شخص نورانيت مي‌آورد. حال مقايسه كنيد بهترين راهي كه روان‌شناسان به آن رسيده‌اند با آنچه علماي اخلاق بيان كرده‌اند چقدر تفاوت دارد. روان‌شناسان مي‌گويند:    اگر مي‌خواهي از فكر مطلبي بيرون بيايي، فكرت را متوجه مطلب ديگري كن، مثلاً كتاب بخوان، فيلم نگاه كن. امّا يك عالم اخلاق مي‌گويد علاوه بر بيرون كردن آن از ذهنت، متوجه استغفار شو! يعني فكرت را با ذكر كنترل كن، نتيجه اين مي‌شود كه وقتي فكر متوجه ذكر شد، هم فكر گناه بيرون مي‌رود و هم نورانيت جاي آن مي‌آيد. شما گاهي تخته سياه را پاك مي‌كنيد، گاهي هم علاوه بر پاك كردن به آن رنگ جلا هم مي‌زنيد. خلاصه نورانيت ناشي از ذكر امتياز اين راه است. جواني كه شبانه روز به ياد امام زمانش است، مي‌گويد: يا صاحب الزمان! دستم به دامن شما؛ اي انسان كامل اي آقازاده، شما انسان كاملي هستيد. دستم به دامان شما، آيا مي‌شود دست مرا هم بگيريد، لطف كنيد؛ خالصانه با آقا صحبت كنيد، خيلي ساده، امّا مؤدبانه؛ فرض كنيد روبه‌روي آقا ايستاده‌ايد و نتيجه بگيريد. بعضي مي‌خواهند ساده حرف بزنند بلد نيستند، بي‌ادبانه حرف مي‌زنند با لفظ «تو» و ... صحبت مي‌كنند. هيچ وقت خلاف ادب صحبت نكنيد. اثر دوم ياد امام زمان(ع)، جلوگيري از غفلت است. يكي از بلاهاي بزرگي كه دائماً دچار آن مي‌شويم، غفلت است. گناهكار، سقوط و مؤمن صعود مي‌كند اما، غافل، مثل ماشيني است كه بي‌حركت ايستاده و متوجه نيست. بخش عمده‌اي از عمر ما با غفلت مي‌گذرد. اگر ذكر «يا صاحب‌الزّمان» را ورد زبانمان كنيم، يكي از بهترين راه‌هايي است كه مي‌تواند از غفلت جلوگيري كند . اين بحث مهم است؛ چون بزرگان معمولاً مي‌گويند غفلت درمان ندارد. دليل آنها هم اين است كه غافل دچار دو غفلت است. او هم غافل از ياد خداست و هم غافل از غفلتش و به همين سبب نمي‌تواند به دنبال معالجه بيماري خود باشد. اما ما معتقديم كه دو راه براي درمان غفلت وجود دارد: يكي از آن دو راه اين است كه خودش را به ذكر عادت دهد، در مراحل اوليه، گفتن ذكر ملاك است كه اين هنوز عادت نيست بدون فكر و تأملي قلبي و قبلي، ذكري را بر زبانش جاري كند؛ يعني لازم نيست فكر كند كه چه بگويد. اين تكراري كه ورد زبان مي‌شود يكي از راه‌هاي درمان غفلت است؛ يعني آن وقتي كه انسان غافل است همين‌طور كه اين ذكر ورد زبانش شود ناگهان متوجه لفظي مي‌شود كه مي‌گويد و ناخواسته غفلت خود را درمان مي‌كند، البته ناخواسته بودن آن در حين درمان است وگرنه قبلاً آن را كوك، مي‌كند و اين كوك همان عادتي است كه به خودش براي گفتن ذكر مي‌دهد. فايده سوم براي كسي كه به ياد امام زمانش باشد، اين است كه متقابلاً امام زمان هم از او، خصوصي، ياد مي‌كنند. همان‌طور كه پروردگار متعال يك توجه به همة مخلوقات، چه كافر باشد چه مؤمن، دارد. همه براي ادامة حيات نيازمند توجّه او هستند، ولي علاوه بر آن خداوند متعال توجه مخصوصي هم به شيعيان اميرالمؤمنين (ع) دارد. اين همان «رحمت رحيمي»‌ است و آن رحمت عام را «رحمت رحماني» مي‌گويند. رزق معنوي، فقط مخصوص شيعه است و به غير شيعه داده نمي‌شود. قرآن كريم مي‌فرمايد: ولو شاء ربّك لجعل النّاس أمّة واحدة و لايزالون مختلفين إلاّ من رحم ربّكَ و لذلك خلقهم1 اگر پروردگار تو مي‌خواست همه مردم را يك امت كرده بود، ولي همواره گونه‌گون خواهند بود؛ مگر آنهايي كه پروردگارت بر آنها رحمت آورده و آنها را براي همين آفريده است. يعني اگر خدا مي‌خواست همه را شيعه مي‌آفريد، همه داراي يك عقيده و يك مذهب مي‌شدند؛ ولي مصلحت در اين نيست. مردم، دائماً در عقايدشان با هم اختلاف دارند «مگر آنهايي كه پروردگارت بر آنها رحمت آورده است.» امام صادق (ع) مي‌فرمايد: اين استثناء مخصوص شما شيعيان است، كساني كه «رحمت رحيمي‌»خداوند، شامل حالشان مي‌شود، عقايدشان صحيح است و ديگران نه. حال، چه براي بعضي قابل قبول باشد و چه نباشد. خداوند كه طبق خواسته‌هاي ما برنامه‌ريزي نمي‌كند، اين ما هستيم كه بايد عقيده‌مان را با واقعيت‌ها منطبق كنيم. امام زمان(ع) كه ظهور مي‌كنند، به وضوح ديده خواهد شد كه، «رحمت رحيمي‌» به چه كساني داده مي‌شود. همه شما هم اين نكته را مي‌دانيد ولي آن را براي برخي گفتم كه در بعضي مجالس بدون اينكه در شأنشان صلاحيت گفتن اين حرف‌ها باشد، سخنراني‌ مي‌كنند و حرف‌هايي مي‌زنند كه صحيح نيست. به اين آية قرآن توجّه كنيد: فاذكروني أذكركم2. من را ياد كنيد تا من هم شما را ياد كنم. اينكه خداوند ما را ياد مي‌كند، ياد عمومي‌نيست؛ چون آن ياد عمومي‌كه معلق به ياد ما نيست و شرط ندارد، ما چه از خداوند، ياد بكنيم و چه نكنيم، خداوند يك ياد عمومي‌نسبت به همه مخلوقات دارد. اين ياد، ياد خصوصي و مشروط است و شرطش اين است كه شما هم خدا را ياد كنيد. يعني در آن لحظه كه شما خدا را ياد كنيد، خدا هم شما را ياد مي‌كند؛ آن‌وقت كه خدا را ياد نكرديد، شما هم از اين ياد بي بهره‌ايد. اين ياد ويژه، يك جايزه است. امام زمان (ع) مظهر صفات باري تعالي هستند و اين آيه محل بروزش در حجت خداست، حجت خدا را ياد كنيد، آقا هم شما را ياد مي‌كنند. وقتي حضرت براي آن شخص نامه مي‌نويسد: «امروز كه عيد غدير است از صبح تا ظهر در فكر تو بودم»، نكته اش همين است، ممكن است افراد بگويند چرا به ياد ما نيستند؟ رمزش در اين است كه اين آقا روز غدير از صبح تا ظهر به ياد امام زمانش بوده، نشسته دعاي ندبه خوانده و در فراق آقا گريه مي‌كرده است. آقا هم متقابلاً مي‌گويند: «من امروز صبح تا ظهر به ياد شما بودم.» سعي كنيد هرچه مي‌توانيد ياد آقا را در ذهنتان زيادتر كنيد، اين است آن چيزي كه ما را مي‌سازد! حتي اگر خدمت آقا تشرّف پيدا نكنيد، خود ياد آقا، براي شما نور مي‌آورد و شما را از غفلت در مي‌آورد و بالاخره به‌دنبالش ياد حضرت را مي‌آورد، آقا از شما ياد خصوصي مي‌كنند. روي سخنم به‌خصوص با جوان‌هاست؛ چون تا جوان هستيد، خوب مي‌توانيد خودتان را به اين حالت‌ها عادت بدهيد، فكرتان را بيشتر كنيد، ممكن است امروز پنج دقيقه باشد، فردا ده دقيقه، هرچه جلوتر مي‌رود مي‌توانيد زيادترش كنيد، ببينيد اينهاست كه ما را بيمه مي‌كند. ياد امام زمان (ع) مثل ياد مكه و كربلاست. انسان‌هايي هستند كه سال‌ها به ياد كربلا سوختند و گريه كردند، سال‌ها در فراق مكه و مدينه سوختند و گريه كردند، موفق هم نشدند امّا همين ياد، براي آنها نورانيت مي‌آورد، ياد اين مكان‌ها هم كه منسوب به پروردگار و انسان كاملند دل را از غفلت در مي‌آورد و براي انسان سازندگي دارد. و لذا شايسته است در اين زمينه، خوب كار بكنيم و ذكر «يا صاحب الزّمان» را زيادتر بر زبانمان جاري بكنيم. پس از سه فايده اي كه براي ذكر حضرت بر شمرديم، نوبت به فوائد تشرف مي‌رسد. همان‌طور كه مي‌دانيم در زمان غيبت كبري تشرف به خدمت آن حضرت، اختياري نيست و كسي نمي‌تواند بگويد: من مي‌دانم حضرت كجا هستند و الان به خدمتشان مي‌روم. تشرف اختياري، مخصوص چهار نايب خاص آن حضرت در زمان غيبت صغري، كه 69 سال طول كشيد، بود. آن چهار نفر عبارت بودند از: «عثمان بن سعيد» و فرزندش «محمد بن عثمان»، «ابوالقاسم، حسين بن روح نوبختي» و «علي بن محمد سمري» يا «سميري». به تشرف اختياري، «مشاهده» هم مي‌گويند. اينكه حضرت در آخرين نامه خود كه در نفهم شعبان 329 هجري براي «علي بن محمد» صادر شد، مي‌فرمايند: «اگر كسي، ادعاي مشاهده كرد، تكذيبش كنيد» در آنجا، مشاهده به معناي «رؤيت» نيست بلكه به معناي همان تشرف اختياري است. يعني ادعا كند كه من خدمت امام زمان مي‌رسم؛ كسي هم اگر سؤالي يا كاري دارد بگويد تا از حضرت جوابش را بگيرم. اگر كسي چنين گفت بدون هيچ ترديد و واهمه‌اي بگوييد: دروغ مي‌گويي! ولي به مشاهده غير اختياري، كه انسان توفيقي نصيبش مي‌شود، «رؤيت» مي‌گويند. و اين مشاهده امكان دارد و علاوه بر آن، واقع هم شده است، كه تعداد آنهايي كه اين توفيق نصيبشان شده بيش از صدتا و دويست تا و هزارتاست. مرحوم آيت الله شيخ علي اكبر نهاوندي مي‌نويسد: بيش از هزار نفر از كساني كه خدمت آن بزرگوار رسيده‌اند داستان‌هايشان ثبت شده است و آنهايي كه ثبت نشده چندين برابر اينهاست. هميشه همينطور است. الان هم آن مواردي كه ثبت مي‌شود شايد يك صدم هم نباشد، نوعاً افراد، روالشان بر مخفي كردن است و نقل نمي‌كنند، اگر مصلحت در گفتن بود، در همين جلسه اعلام مي‌كرديم كساني كه خدمت آقا رسيده‌اند، خودشان را معرفي كنند و ممكن بود كه خيلي از افراد بلند شده و جريان خود را بيان مي‌كردند. ولي افراد معمولاً نمي‌گويند، صحيحش هم همين است. بعضي موارد هم هست كه دوستان نزديك از جريان شخص مطلع مي‌شوند و براي ديگران بيان مي‌كنند، گاهي هم وقتي آن شخص از دنيا رفت بعداً آن‌را تعريف مي‌كنند. براي اين تشرف چهار فايده بيان شده است. فايدة اول كه نكته خيلي مهمي‌است، فرصتي براي توضيح مفصل آن نيست، بالاترين كمال هر انساني اين است كه خدا را با تمام وجودش بيابد، نه اينكه استدلال بكند. همة شما الان بايد بتوانيد براي اثبات وجود خدا استدلال كنيد، اگر گفتيد به چه علت خدا هست؟ براي مثال مي‌گوييد اول: برهان «علت و معلول»؛ دوم: برهان «نظم»؛ سوم: برهان «واجب و ممكن» و ... ، امّا اين استدلال، مرحله اول است. مرحله دوم اعتقاد به خدا اين است كه انسان، خودف خدا را بيابد و نشانه آن هم اين است كه وقتي خدا را يافت و با چشم دل، خدا را حس كرد، ديگر نزد خود براي اثبات خدا دنبال دليل نمي‌گردد؛ مثل وقتي كه برف آمده، شما كسي را نمي‌بينيد؛ اما با جاي پا روي برف استدلال مي‌كنيد كه معلوم مي‌شود كسي از اينجا رفته: شما از اين جهت دليل مي‌آوريد كه مستقيماً آن شخص را نمي‌بينيد، چون گمشده به دليل تمسك مي‌جوييد، مي‌گوييد مي‌خواهم با دليل ثابت كنم كسي از اينجا رفته است. امّا اگر جاي پا باشد و خود شخص هم پنج متري شما ايستاده باشد، اينجا ديگر نيازي به استدلال نيست. چون جاي پا هست، پس يك كسي از اينجا رفته، خود شخص اينجا ايستاده و ديگر دليل نمي‌خواهد. ما تا خدا را نديده‌ايم و نور خدا در دل ما روشن نشده است، دنبال دليل مي‌گرديم، با پرسيدن و مطالعه دنبال دليل مي‌گرديم تا يك جوري خدا را براي خودمان ثابت بكنيم. امّا اگر رسيديم به يك جايي‌كه خدا را يافتيم، ديگر براي خودمان دليل نمي‌خواهيم. هيچ وقت شده شما براي تشنگي خودتان دليل بياوريد؟ قطعاً نه. خود تشنگي پيش شما حاضر است. دليل نمي‌خواهد. ممكن است براي ديگري دليل بياوريد، چون او تشنگي شما را احساس نمي‌كند و تشنگي شما براي او گمشده است. مي‌گوييد: ببين لب‌هاي من خشكيده‌است، مثلاً اينطور استدلال مي‌كنيد. اما براي خودتان، نه. اگر خدا را هم در وجودتان حس كرديد، ديگر نياز نيست براي خودتان دليل بياوريد. اگرچه ممكن است براي ديگري خدا را با دليل اثبات كنيد، چون يافته اي كه در دل شماست، در دل او نيست. يكي از فوايد تشرف هم اين است كه وقتي انسان خدمت آقا رسيد، استدلالي كه براي وجود خدا مي‌كرد به يافتن خدا تبديل مي‌شود، تا امام زمان را مي‌بيند، خدا را مي‌يابد و مي‌گويد: همين آقا حجت خدا هستند! فكر مي‌كنيد اگر كسي آقا را ديد، هنوز راجع به خدا، گمشده دارد و دنبال دليل مي‌گردد؟ نه، او يك نورانيتي در وجودش حس مي‌كند كه خدا را يافته است. از مرحله «علم اليقين» به «عين‌اليقين» مي‌رسد.3 عينيت پروردگار را در وجودش حس مي‌كند، خود وجود پروردگار در قلب او حاضر است، همان جمله‌اي كه اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: لوكشف الغطاء ما ازددتف يقيناً اگر پرده ها كنار رود ‌[و خدا را با چشم ظاهر ببينيم] به يقين من افزوده نمي‌شود. كسي كه امام زمانش را پيدا كرد، به كمال مي‌رسد، بالاترين كمال را پيدا مي‌كند و خدا را مي‌يابد. اين يافتن، خيلي كمال بزرگي است. البته از شما هم تقاضا دارم كه روي اين مسئله فكر كنيد و ببينيد آيا كمال بالاتر از اين هم داريم يا نه؟ ببينيد بالاترين سرمايه‌اي كه بايد در وجود ما بيايد چيست؟ بالاترين سرمايه، همين است. وگرنه شما ده تا مدرك براي خودتان جمع بكنيد، آخرش آن سرماية اساسي را به‌دست نياورده ايد. هنوز تشنه هستيد، وقتي سيراب مي‌شويد كه خدا را بيابيد. احساس كمال مي‌كنيد. احساس مي‌كنيد به رشد رسيده‌ايد. اين كمال بزرگ، نصيب آنهايي مي‌شود كه حضرت را شناخته‌اند وگرنه آن كساني كه آقا را نشناخته‌اند، از آن بي‌بهره‌اند. چون ممكن است كساني آقا را ببينند و نشناسند. اين فايده، ممكن است نصيب من و شما بشود و چيز كمي‌ نيست كه ما از آن بگذريم، خيلي بايد براي آن تلاش كنيم. گرچه به اختيار ما نيست كه خدمت امام زمان برسيم، اما براي آن دعا كنيم تا توفيقش نصيب ما شود، چرا كه وقتي آقا را ديديد و مطمئن به وجود پروردگار شديد، آن چنان يقيني به خدا پيدا مي‌كنيد كه ديگر گناه نمي‌كنيد، اين دل، چنان اطمينان و آرامشي در خود احساس مي‌كند كه توكل به خدا در زندگي پيدا مي‌كند. اضطراب و دلهرة اينكه در آينده چه مي‌شود، در دلش نيست. تسليم است، در شدت مصيبت‌ها راضي است، و هميشه مي‌گويد: خدايا من از تو گله ندارم، مرتب مي‌گويد: «سبحانك؛ خدايا تو منزهي»، از تو هيچ گله‌اي ندارم، تو هيچ نقصي نداري. فايده دوم: تشرف خدمت آقا يك فضل الهي است، فضيلتي است كه براي بعضي حاصل مي‌شود. خدا به هركس اين افتخار را نمي‌دهد. معنايش اين است كه به لياقت نيست، اگر بنا به لياقت باشد ديگر هيچ كس نمي‌تواند آقا را زيارت كند. چون لياقت به اين معني است كه دو نفر در رديف هم باشند. وقتي كه بحث لياقت شد، ابوذر و سلمان هم لياقت ندارند معصوم را زيارت كنند. البته در بحث فضل، منظور اين نيست كه بدون كيل و پيمانه عطا شود، فراهم كردن زمينه با ماست. زمينه كه فراهم شد، نگوييم الحمدلله ما كه ديگر وضعمان خيلي خوب است و معلوم مي‌شود همه عقايدمان درست است، ديگر پس با هيچ كس مشورت نكنيم، اعمالمان هم همه‌اش درست است، نه اين‌طور نيست. گاهي، مصلحت بر اين است كه يك مسيحي خدمت آقا برسد. ما داشته‌ايم مواردي كه يك مسيحي و حتي آدم گناهكار خدمت آقا رسيده است. طلبه اي بود كه درس نمي‌خواند و خصوصيات اخلاقي او هم زياد خوب نبود، ما تصميم داشتيم از حوزه اخراجش كنيم، در عين حال چنين توفيقي يافت و خدمت آقا رسيد. معناي آن اين نيست كه چون خدمت آقا رسيده پس درس نخواندن او، كار درستي است. توفيق الهيف خيلي زيبايي بود و داستان شيريني هم داشت. وقتي تعريف كردند، برايم خيلي جالب بود. به لياقت نيست. و اگر كسي خدمت آقا رسيد بگويد الحمدلله من لايق ديدار شدم؛ نه، اين فضل الهي است كه به هركس بخواهد مي‌دهد4، البته بنابر مصالحي كه خداوند متعال فقط خودش خبر دارد. فايده سوم: سؤال كردن است. بعضي از كساني كه خدمت آقا رسيدند از ايشان سؤال كردند، بعضي هم اصلاً آقا را نمي‌شناخته‌اند و خيال مي‌كرده‌اند ايشان يك عالم بزرگ است. مرحوم حاج محمدتقي فشندي در عرفات كه خدمت آقا رسيده بود، در آن لحظه، آقا را نمي‌شناخت. امّا فهميده بود هرچه سؤال كند، مي‌تواند جواب بگيرد. تشرف حاج علي بغدادي را در مفاتيح‌الجنان ديده‌ايد، مرتب مي‌گويد: سيّدنا مسئله. آقا مي‌فرمايند: بسم الله، بعد كه حضرت، غايب شده‌اند، متوجه شده، كه آقا بوده‌اند. عزيزي در همين اصفهان با زحمت‌هاي زياد و رياضت‌هاي فراواني كه كشيده بود، حضرت يك نفر را دنبالش فرستاده بودند. همين اطراف اصفهان، پشت كوه‌ها، خدمت آقا رفته بود، تعريف مي‌كرد: وقتي رفتم، خيال مي‌كردم حضرت، فقط دنبال من فرستاده اند امّا ديدم جوان‌هايي اطراف حضرت نشسته و حلقه زده اند و از آيات قرآن سؤال مي‌كردند، آقا هم جواب مي‌دادند؛ از مشكلات ديني سؤال مي‌كردند، آقا هم جواب مي‌دادند. گاهي مسائل فقهي پيچيده اي از اين طريق حل مي‌شود كه نمونه هاي آن، زياد است. تشرف مرحوم آيت الله العظمي‌مرعشي نجفي را شايد كم و بيش اطلاع داشته باشيد، سؤالاتي كه ايشان از آقا پرسيد و جواب گرفتند؛ زياد داريم تشرفاتي كه شده و سؤالاتي كرده‌اند و جواب گرفته‌اند. و امّا فايدة چهارم، اثرات تكويني تشرف و به عبارت ديگر اثرات تكويني تأثير مجالست است. ما اگر با انسان خوب معاشرت كنيم، تأثير مثبت بر روحية ما مي‌گذرد، اگر با انسان بد معاشرت كنيم، تأثير منفي مي‌گذارد. چه بخواهيم و چه نخواهيم، تأثير مي‌گذارد. حتي آنجا هم كه مجبور به مجالست باشد نمي‌تواند بگويد چون مجبورم اثر منفي ندارد، مجالست با شخص گناهگار به خصوص آنها كه گناه علني مي‌كنند يقيناً اثر منفي دارد. بعد كه آمديد اين طرف حتماً استغفار بكنيد. يكي از اولياي خدا مي‌فرمودند كه شخصي رفته بود خانه‌اي، به صاحب خانه گفته بود: «من در اين جلسه نورانيتي احساس مي‌كنم، بوي عطري به مشامم مي‌رسد احساس مي‌كنم يكي از اولياي خدا اينجا آمده،، چه كسي اينجا بوده است؟» صاحب خانه گفته بود: «نه، كسي اينجا نيامده است». گفته بود: «اينكه مي‌گويم كسي آمده، منظورم ديروز و پريروز نيست، ده سال پيش را مي‌گويم». تا گفته بود: ده سال پيش، گفته بود: «بله، درست مي‌گويي. ده سال پيش، فلاني، ده دقيقه آمد اينجا و رفت.» گفت: «بله، همين را دارم مي‌گويم.» ده سال پيش، يك آدم نوراني، ده دقيقه آمده آنجا و رفته، آن‌چنان فضا را نوراني كرده كه بعداز ده سال، يك آدمي‌كه گيرنده‌اش خيلي قوي است، مي‌گويد من حتي زمانش را هم مي‌فهمم كه چه وقتي آمده بوده است. مرحوم آيت الله العظمي‌سيد جمال‌الدين گلپايگاني به وادي‌السلام مي‌رفتند، و طلبه اي همراه ايشان بوده، مي‌گويد: نزديك وادي‌السلام كه رسيديم، ديدم يك فضاي معطري است، فضاي گرم نجف كه افراد، اصلاً ظهر از خانه بيرون نمي‌آيند، ناگهان يك نفر به آقا كه رسيد، سلام كرد و رد شد، يك مرتبه آن فضاي معطر رفت، و فضاي گرم و تابش آفتاب دو مرتبه سرجايش آمد، تا رد شد مرحوم آقا سيد جمال به آن طلبه اي كه همراهشان بود گفتند: تأثير مجالست را ديدي. مجالست، خيلي مؤثر است. عزيزان، شش عامل را مي‌گويند در هدايت انسان مؤثر است: نطفه، غذا، محيط، تربيت پدر و مادر و استاد و ششم رفيق. امّا علماي اخلاق مي‌گويند از ميان اين عوامل، رفيق از همه مهم‌تر است. يعني اگر كسي در آن چهار عامل قبلي هم منفي باشد، در محيط كفر رشد پيدا كرده باشد، پدر و مادر و استادش هم كافر باشد، اما يك رفيق مؤمن پيدا كند، آن رفيق مؤمن مي‌تواند او را هدايت كند، نسبت به رفيق‌هايتان حساس باشيد و با هركسي نشست و برخاست نكنيد. رفت و آمد از لحاظ تأثيرگذاري اشكالي ندارد. امام صادق(ع) مي‌فرمايند: مَثَل مؤمن، مَثَل آب است در همه چيز نفوذ مي‌كند، مطهر همه چيز هم هست. امّا اين بدان معنا نيست كه مجالست روي انسان تأثير نمي‌گذارد، همه نياز داريم با افراد خوب و چند تن از اولياي خدا آشنا باشيم و با آنها مجالست كنيم. انسان نشاط مي‌گيرد، روحش عوض مي‌شود، زنده مي‌شود. به چهره‌شان نگاه مي‌كند، حالش عوض مي‌شود. اگر با آنها، هم سخن بشود از آنها مطلب ياد مي‌گيرد، مجالست با علما داشته باشيد، با رفت و شد حتي در حد يك نماز، حتي يك مقدار چهره‌شان را ببينيد، حتي بيشتر از آن، مقداري با او صحبت بكنيد. طلبه‌اي از علامه طباطبايي يك سؤال بيخودي پرسيده بود. آقايي كه همراه علامه بود، گفت: اين سؤال چيست كه از علامه مي‌پرسي و وقت آقا را مي‌گيري، اين سؤال را از ديگران هم مي‌تواني بپرسي. گفته بود: اين سؤال بهانه است. دوست دارم چند كلمه با آقا حرف بزنم، صداي آقا را مي‌خواهم بشنوم، از مجالست آقا مي‌خواهم استفاده كنم، البته در اين حدش را من هم معتقد نيستم، واقعاً انسان سؤال به جا زياد دارد. آنها را يادداشت كنيد و برويد بپرسيد. اثر تكويني، اينهاست كه گفتم خدمت امام زمان (ع) رسيدن، بالاخره اثرات تكويني دارد. بعداز آن، يك توفيقاتي همين طور براي انسان مي‌آيد. شخصي مي‌گفت: خدمت رهبر معظم انقلاب رسيدم. به ايشان گفتم: در حق ما دعا كنيد. آقا هم در حق او دعا كرده بودند. مي‌گفت: از آن روز به بعد مرتب شب‌ها موقع نماز شب بلند مي‌شوم. قبلاً براي بيدار شدن ساعت مي‌گذاشتم، يا مانعي وجود داشت بيدار نمي‌شدم، گاهي مي‌شود به دلايلي دير خوابيده ام و فكر مي‌كنم صبح بيدار نمي‌شوم ولي سر ساعت بيدار مي‌شوم، مجالست بزرگان هم اين اثرات تكويني را دارد. عزيزي مي‌گفت: خدمت يكي از اولياي خدا رسيدم، گفتم: آقا من چه كنم از گناه فاصله بگيرم؟ آقا دستشان را گذاشتند روي دست من و شروع كردند جواب بدهند، بقيه هم اطراف ما نشسته بودند. مي‌‌‌گفت: خودم فهميدم چه شد، بقيه متوجّه نشدند، امّا دستشان را كه روي دستم گذاشتند يك حال پي نوشتها . سورة هود (11)، آية (118) . سورة بقره (2)، آية (152) . وقتي كه استدلال مي كند را «علم‌اليقين» مي‌گوييم، امّا وقتي خدا را يافت، «عين‌اليقين» است. . ذلك فضل‌الله يؤئيه من يشاء. ماهنامه موعود شماره 53


admin بازدید : 24 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

اشاره :

در گوشه و كنار سرزمينهاي اسلامي مكانهايي وجود دارند كه منتظران يار در آنها گرد مي آيند و به ياد عزيز سفر كرده خود نجواهاي عاشقانه سر مي دهند. اين مكانها كه هر كدام به نوعي يادگار حضرت موعود هستند براي همه شيعيان مقدس است و بزرگداشت آنها وظيفه اي همگاني به شمار مي آيد.

براي آشنايي بيشتر شما عزيزان با مساجد، مقام ها و اماكن خاصي كه يادآور آن امام منتظر هستند، بر آن شديم كه در هر شماره به اجمال يكي از اين مكانها را معرفي كنيم. باشد كه مورد قبول حضرت موعود واقع شود.

مفهوم واژه سرداب                                                                                                                                                                

از بررسي كاربردهاي گوناگون واژه سرداب در لغت و عرف عامه مردم به خوبي معلوم مي شود كه اين كلمه در كتابهاي لغت و اصطلاح رايج در زبان اغلب مردم در طول تاريخ به يك معني به كار مي رود. توضيح آن كه سرداب و سردابه به خانه اي گفته مي شود كه آن را در زمانهاي سابق به ويژه در مناطق گرمسير، در آن موقع كه هنوز وسايلي چون كولر و پنكه و يخچال و... ساخته نشده بود، در زمين مي ساختند تا در ايام بسيار گرم تابستان از طريق سكونت در آنجا از گزند گرما در امان باشند و به وسيله قرار دادن اغذيه و اشربه فاسد شدني در اين مكان، از فاسد شدن آنها جلوگيري نمايند. مرحوم علي اكبر دهخدا در اين باره مي نويسد:

سرداب خانه اي را گويند كه در زمين سازند، خانه اي كه در زيرزمين سازند تا در گرما به آن پناه برند و آب در آنجا نگاه دارند تا سرد بماند...1

از جمله مناطق گرمسيري كه در گذشته ساختن سرداب براي خانه ها در آن بسيار رواج داشته است شهر سامرا بود. اين شهر را معتصم عباسي در سال 212ق. بنا كرد و پايتخت خود را از بغداد به آنجا منتقل نمود. سامرا در كرانه شرقي رودخانه دجله و در ميانه راه بغداد به تكريت واقع شده است. درباره علت بناي اين شهر نظرات گوناگوني نقل شده است. يعقوبي در اين باره مي نويسد:

شهر »سفرَّمَن رَاي« در گذشته بياباني از سرزمين طيران بود كه هيچ گونه عمارتي در آن وجود نداشت؛ تنها بناي آن ديري بود كه متعلق به نصاراي آن منطقه بود... پس از آن كه معتصم به حكومت رسيد به خاطر بعضي از امتيازات كه در منطقه سرّمن راي بود آنجا را به عنوان پايتخت جديد برگزيد.

چون اين محل از نظر موقعيت جغرافيايي نسبت به ساير مناطق رجحان داشت آبهاي زيادي در اطراف شهر جريان داشت كه هر يك از آنها به منزله دژي شهر را از خطر حمله هاي ناگهاني حفظ مي كرد.

علاوه بر اين، مرتفع بودن اين منطقه نسبت به كرانه غربي دجله موجب مي شد كه اين شهر از آسيبهاي طغيان احتمالي دجله در امان باشد. از طرف ديگر اين منطقه نسبت به ساير مناطق از آب و هواي مطلوب تري برخوردار بود. از نظر نظامي نيز يك منطقه سوق الجيشي بود كه به لحاظ دفاعي از جهاتي موقعيت بهتري نسبت به بغداد داشت.

شهر سامرا به »عسكر« نيز معروف است. وقتي معتصم اين شهر را بنا نمود با سپاهيان خود عازم آنجا شد، از اين رو به جهت استقرار نظاميان در اين شهر آن را عسكر مي ناميدند2.

از آنجا كه منطقه سامرا نسبت به كرانه راست دجله مرتفع بود در زير لايه هاي خاكي اين منطقه يك لايه سنگي از ريگ كه ماده چسبنده اي آنها را به يكديگر چسبانده است، وجود دارد. اين دو عامل، يعني ارتفاع زمين از سطح آب و وجود لايه سنگي مذكور موجب شده است كه كندن سردابهاي گود و عميق در زير ساختمانهاي اين شهر راحت باشد. به همين جهت ساختن سردابهاي زيادي در زير اغلب خانه هاي قديمي و حتي بناهاي جديد بسيار رايج است كه علي رغم ساخته شدن انواع وسايل سرمايش در ايام گرم تابستان بيشتر اين سردابها مورد استفاده ساكنان آن قرار مي گيرد.

سرداب غيبت

متوكل عباسي نسبت به شيعيان و دوستداران اهل بيت(ع) بسيار سخت گيري مي كرد. تاريخ نگاران نقل مي كنند كه هيچ كس مثل متوكل به گماردن جاسوس و جمع آوري اخبار مناطق گوناگون اهتمام نداشت. وقتي جاسوسان وي و فرماندار نظامي مدينه، عبداللَّه بن محمد هاشمي، در مورد فعاليتهاي سياسي امام هادي(ع) و نفوذ معنوي او در بين مردم و به ويژه شيعيان گزارشهايي به متوكل دادند او بسيار نگران شد؛ زيرا شرايط به گونه اي نبود كه بتواند آن حضرت را به زور به زندان يا تبعيد بفرستد يا جلوي فعاليتهاي او را بگيرد؛ از اين رو به حيله و نيرنگ متوسل شد و به ظاهر نامه محبت آميزي به امام هادي(ع) نوشت و او را به سامرا دعوت كرد.

آن گاه بدون معطلي يحيي بن هرثمه را با سيصد سرباز مأمور كرد كه امام هادي(ع) را به همراه خانواده به سامرا، مركز خلافت عباسي، منتقل نمايد تا در سامرا از هر جهت بتواند آن حضرت را زير نظر داشته باشد. به اين ترتيب حضرت هادي(ع) در سال 236ق. به سامرا برده شد و بيش از بيست سال در بدترين شرايط، تحت نظر دژخيمان عباسي در شهر سامرا زندگي كرد و در نهايت با توطئه اي كه متوكل چيده بود در سال 254ق. به شهادت رسيد و جنازه مطهر آن حضرت در همان خانه مسكوني خود به خاك سپرده شد.

پس از شهادت امام هادي(ع) حضرت عسكري(ع) در همان خانه اي كه پدر بزرگوارشان در آنجا زندگي مي كردند سكونت گزيدند. در آن خانه همانند ساير خانه هاي سامرا سردابي وجود داشت كه در ايام گرم تابستان مورد استفاده قرار مي گرفت.

طبق برخي روايات، ديدار حضرت مهدي(ع) با شخصيتهاي بزرگ و قابل اطمينان شيعه در زمان حيات پدر بزرگوارشان در اين خانه و سرداب شريف انجام گرفته است. در اين زمينه جعفر بن محمد بن مالك روايت كرده است:

علي بن بلال و احمد بن هلال و محمد بن معاويه بن حكم و... به من گفتند: روزي ما در خانه امام حسن عسكري(ع) حاضر شده بوديم تا درباره جانشين آن حضرت از ايشان سؤال كنيم. حاضران در آن مجلس حدود چهل نفر از شيعيان مورد اعتماد بودند. در آن مجلس عثمان بن سعيد خطاب به امام عسكري(ع) گفت: »يابن رسول اللَّه ما به خدمت رسيده ايم تا درباره موضوعي كه شما آن را بهتر از ما مي دانيد سؤال كنيم«.

در اين لحظه امام عسكري(ع) به عثمان بن سعيد فرمودند: »بنشينيد!« وقتي عثمان بن سعيد نشست امام عسكري(ع) از جاي خود بلند شدند و به سمت در به راه افتادند چون به آستانه در اتاق رسيدند خطاب به جمعيت فرمودند: »هيچ كس از اتاق خارج نشود تا من برگردم«. سپس به سرعت از اتاق خارج شدند و مدتي نگذشت كه حضرت عسكري(ع) برگشتند در حالي كه كودك بسيار زيبايي را - كه چهره اش چون ماه درخشان بود - همراه داشتند. آنگاه به حاضران در آن مجلس فرمودند: »بعد از من امام شما ايشان است از او پيروي كنيد و ضمناً بدانيد كه بعد از اين ديگر شما او را نخواهيد ديد«.3

يكي از مهم ترين علل تحت نظر قرار گرفتن امام هادي(ع) و امام عسكري(ع) دستيابي به حضرت مهدي(ع) بود؛ چون خلفاي عباسي از طريق دهها روايت - كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده بود - خبر داشتند كه فرزند حضرت عسكري(ع)، امام مهدي(ع) بساط حكومتهاي جائر و غاصب را در هم خواهد پيچيد و به ستمگري و ظلم پايان خواهد داد. از اين رو هميشه در كمين بودند تا به محض تولد فرزند امام عسكري(ع) او را دستگير نموده و به شهادت برسانند. اما مشيّت الهي آن بود كه جريان تولد حضرت مهدي(ع) همانند تولد حضرت موسي(ع) به صورت نهاني در نزديكي كاخ فرعون واقع گردد، بدون آنكه فرعون و دژخيمان او از اين واقعه بويي ببرند. با اين وجود تلاش براي دستيابي به حضرت مهدي(ع) همچنان ادامه داشت. حتي سالها پس از شهادت امام حسن عسكري(ع) خلفاي عباسي منزل امام عسكري(ع) را زيرنظر داشتند و گاهي به طور ناگهاني به آنجا يورش مي بردند تا بلكه بتوانند حضرت مهدي(ع) را دستگير كنند؛ زيرا در جريان شهادت امام عسكري(ع) وقتي امام مهدي(ع) عموي خود جعفر را از نماز خواندن بر پيكر امام عسكري(ع) باز داشتند و خود بر پيكر آن حضرت نماز خواندند تقريباً بر همگان معلوم شد كه امام مهدي(ع) علي رغم مراقبتهاي دژخيمان عباسي متولد شده اند و هم اكنون جانشيني حضرت عسكري(ع) را برعهده دارند. بنابراين، پس از شهادت امام يازدهم نه تنها از شدت تعقيب و جست وجوي عوامل حكومت كاسته نشد بلكه به جهت احساس خطر بيشتر بر شدت اين كار افزوده شد. در يك مورد معتضد (شانزدهمين خليفه عباسي) عده اي از سربازان خود را از بغداد به سامرا فرستاد تا به طور ناگهاني، در يك فرصت مناسب در حالي كه اطراف خانه امام عسكري(ع) را به محاصره در مي آورند به داخل منزل يورش ببرند و اگر حضرت مهدي(ع) را در آنجا يافتند دستگير نمايند.

يكي از سربازان شركت كننده در آن يورش اين واقعه را چنين شرح مي دهد:

وقتي سربازان خليفه وارد حياط خانه امام عسكري(ع) شدند و بخشهاي مختلف خانه را مورد بررسي قرار دادند به در سرداب منزل رسيدند و از صداي تلاوت قرآن كه به گوش مي رسيد متوجه شدند كه امام مهدي(ع) در سرداب مشغول تلاوت قرآن هستند. با مشاهده اين كار آنجا را به طور كامل به محاصره خود درآوردند و در پشت در سرداب منتظر ماندند تا موقع خارج شدن آن حضرت او را دستگير نمايند. مدتي بعد امام(ع) در جلو چشم سربازان خليفه از سرداب بيرون آمدند و آنجا را ترك كردند بدون اينكه حتي يك نفر از سربازان جرأت پيدا كنند تا كاري انجام دهند.

وقتي كه امام(ع) كاملاً از ديد سربازان دور شدند. فرمانده نيروهاي خليفه عباسي به نيروهاي خود دستور داد تا وارد سرداب شوند و امام(ع) را دستگير نمايند سربازها به او گفتند: مگر نديديد كه او از سرداب خارج شد و از مقابل شما عبور كرد و از خانه خارج شد؟ به محض شنيدن اين خبر فرمانده دژخيمان عباسي در حالي كه بسيار آشفته و نگران شده بود گفت: من كسي را نديدم اگر شما او را ديديد چرا دستگيرش نكرديد؟ آنها در پاسخ گفتند: ما گمان مي كرديم كه خود شما او را مي بينيد و لزومي نمي بينيد كه او را دستگير كنيم در نتيجه ما هم هيچ گونه عكس العملي نشان نداديم.4

از اين تاريخ به بعد سرداب امام حسن عسكري(ع) به سرداب غيبت مشهور شد. اين در حالي بود كه سالها پيش از آن؛ يعني در سال 260ق. به دنبال شهادت حضرت عسكري(ع) دوران غيبت صغرا شروع شده بود.5

سرداب خانه امام عسكري(ع) از آن جهت كه محل سكونت و عبادت سه نفر از امامان شيعه يعني امام هادي، امام حسن عسكري و امام مهدي(ع) بوده همواره در طول تاريخ مورد توجه و احترام مردم واقع شده است. علاوه بر آن به شهادت اسناد معتبر تاريخي، قبر بيش از بيست و دو تن از امام زادگان نيز در آن محل واقع شده كه اين امر در نوع خود نشانگر اهميت و ارج اين مكان شريف در نزد اولياي الهي است.

بر اين اساس، شيعيان هميشه پس از زيارت مرقد نوراني حضرت هادي(ع) و حضرت عسكري(ع) در اين سرداب حاضر مي شوند و در آنجا به نيايش و عبادت مي پردازند. اگر بخواهيم دلايل توجه شيعيان به اين سرداب را دسته بندي كنيم، به ترتيب زير خواهد بود:

نخست، اين مكان شريف به قدوم مبارك سه تن از اهل بيت پيامبر اكرم(ص) و همينطور بندگان صالح و پرهيزگاري چون حضرت حكيمه خاتون، عمه امام عسكري(ع) و حضرت نرجس خاتون مادر بزرگوار حضرت مهدي(ع) متبرك شده است و در نتيجه مي توان گفت اين سرداب بإ؛3؛؛ توجه به تمام ويژگيهايي كه دارد مصداق بسيار روشني است براي آيه »في بيوتف أذن اللَّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه؛6 در خانه هايي كه خداوند اذن داده است تا رفعت داده شوند و نام و ياد خداوند در آنها ذكر شود.«

دوم، احترام كردن به آن مكان شريف و در حقيقت اظهار محبت به امام زمان(ع) و پدران بزرگوارشان است؛ چون از جمله نشانه هاي دوست داشتن و اظهار محبت، احترام كردن به آن چيزهايي است كه به محبوب منتسب است.

سوم، اين كار حكايت از معرفت به حق و مقام و منزلت ائمه اطهار(ع) دارد؛ چون بدون اطلاع از فضائل و كمالات افراد محال است كه بتوان آنها را به طور كامل مورد تكريم و احترام و محبت قرار داد و به اصطلاح پايه محبت زياد، شناخت بيشتر است.

بنابراين، وقتي كسي فردي را به اندازه اي دوست دارد كه حتي محل زندگي و يا نشست و برخاست او را مورد تقديس قرار مي دهد اين كار نشانه آن است كه از ابعاد مختلف شخصيت آن فرد اطلاع كامل دارد و به فضائل و كمالات او آشناست كه اين همه احترام به او قائل مي شود.

چهارم، اين كار در حد خود تعظيم شعائر اسلامي محسوب مي شود و اين امر نيز حكايت از تقوا و پايبندي زياد فرد نسبت به احكام و مقررات اسلامي دارد؛ چون مواقف و مشاهد ائمه(ع) از آن جهت مورد تكريم قرار مي گيرند كه منتسب به خليفه هاي الهي اند و اين تكريم به نوعي اظهار محبت و ارادت به خداوند متعال محسوب مي شود.

گذشته از همه اينها، حفظ و تكريم اينگونه اماكن هم به لحاظ رواني و هم به لحاظ اجتماعي و تاريخي در ترويج و تبيين و نشر فرهنگ اسلامي بسيار مؤثر است لذا در همه جوامع، صرف نظر از اينكه چه اعتقاد و تفكري دارند به آثار به جاي مانده از گذشتگان، چون نماد فرهنگ و انديشه و افتخارات آن ملت و جامعه محسوب مي شوند به ديده احترام مي نگرند و در حفظ، آباداني و تكريم آن دقت بيشتر مبذول مي دارند و آنها را سند عيني تمدن و تفكر و رشد فرهنگي و وسيله حفظ و تداوم فرهنگ و اعتقادات ملي و مذهبي خود به حساب مي آورند.

موقعيت كنوني سرداب سامرا

امروزه هر كس از هر نقطه شهر سامرا به مركز شهر نگاه كند دو گنبد با شكوه مي بيند كه يكي از آنها با كاشيهاي طلايي براق و ديگري با كاشيهاي رنگي زيبائي پوشيده شده است. هر يك از اين گنبدها به ساختمان مستقلي تعلق دارند. گنبد بزرگ طلايي بر بالاي ضريح مطهر كه مرقدهاي مقدس امام دهم(ع) و امام يازدهم(ع) در آن جاي دارد، قرار گرفته است ولي گنبدهاي كوچك بر بالاي ساختمان مسجد جامع شهر ساخته شده است. ساختمان حرم مطهر به شكل مستطيل و ساختمان مسجد جامع به صورت مستقل از ساختمان حرم، ولي متصل به صحن حرم است و سرداب غيبت درست در زير ساختمان مسجد قرار گرفته و در طول تاريخ بارها در بنا و بخشهاي مختلف آن تعميرات و تغييراتي انجام شده است.

همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره شد سرداب غيبت از جمله سردابهاي عميقي است كه در زير يك لايه سنگي حفر شده و در كل داراي سه قسمت عمده به شرح زير است:

يك غرفه شش ضلعي، يك غرفه مستطيل كوچك و يك غرفه به شكل مستطيل بزرگ. توضيح بيشتر آنكه غرفه مستطيل بزرگ در ميان مردم به »مصلاي مردان« و غرفه مستطيل شكل كوچك به »مصلاي بانوان« معروف است. اين بخشها با دو راهرو بلند و طولاني به يكديگر مربوط مي شوند؛ يعني يك راهرو طولاني مصلاي مردان و مصلاي زنان را به هم وصل مي كند و يك راهرو طولاني ديگر بين مصلاي مردان و غرفه شش ضلعي وجود دارد.

همچنين اين بخشهاي سه گانه هر يك از طريق روزنه اي كوچك و طولاني كه از قسمتهاي فوقاني ديوار آغاز شده تا پايين ترين حد ديوار بيروني مسجد جامع امتداد مي يابد و نور و هوا دريافت مي كند.

پلكاني كه راه ورود و خروج سرداب است و به غرفه شش ضلعي منتهي مي شود داراي بيست پله است. ورودي اين پلكان و سرداب در داخل ساختمان مسجد و بر ديواري قرار گرفته كه ورودي نمازخانه نيز در آن واقع است.

طول مصلاي مردان پنج متر و هشتاد سانتيمتر و عرض آن سه متر و پنجاه سانتي متر است در ضمن طول مصلاي زنان چهار متر و شصت سانتي متر و عرض آن سه متر است.

طول راهرويي كه مصلاي مردان و زنان را به هم مربوط مي سازد چهار متر است.

طول روزنه اي كه نور غرفه شش ضلعي را تأمين مي كند حدود شش متر و طول روزنه اي كه نور مصلاي زنان را تأمين مي كند چهار متر و پنجاه سانتي متر است. در انتهاي غرفه مستطيل شكل يعني انتهاي همان مصلاي مردان، يك در چوبي كه معروف به باب غيبت است وجود دارد، در پشت اين در اتاق كوچكي قرار دارد كه طول آن يك مترو پنجاه سانتي متر است. اين اتاق به نام محل غيبت شهرت پيدا كرده است كه در حقيقت بخش مكمل غرفه مستطيل شكل بزرگ محسوب مي شود و در جلوي آن حفاظ مشبكي است كه آن را از بقيه غرفه جدا مي كند. چاه معروف به چاه غيبت هم در گوشه اي از همين اتاق قرار دارد.

اشاره به اين نكته نيز خالي از فايده نيست كه اين سرداب در جهت غربي صحن عسكريين(ع) به سمت شمال واقع شده و در طول تاريخ اصلاحات و تعميرات زيادي در آن انجام گرفته است. هميشه در موقع تعمير و ترميم بارگاه عسكريين(ع) در ساختمان سرداب نيز تغييرات و اصلاحاتي به عمل آمده است؛ به عنوان مثال در زمانهاي گذشته، از داخل بارگاه عسكريين(ع) از كنار مرقد حضرت نرجس خاتون به سرداب مي رفتند و اين وضع به همين صورت تا سال 1202ق. ادامه داشت و در اين سال احمد خان دنبلي براي سرداب راهي جداگانه از طرف شمال باز كرد و راه سرداب از طرف روضه عسكريين(ع) را مسدود نمود و صحن سرداب را جداگانه ساخت كه تقريباً از يك فضاي بزرگي به طول 60 متر و عرض 20 متر برخوردار است.

بنابراين اگر در كتابهايي چون مزار شهيد اول اعمال و دعاهاي مربوط به زيارت اين سه امام در يك مكان ذكر شده است؛ علت آن است كه در زمان سابق راه سرداب نيز از پشت حرم عسكريين(ع) در يك ساختمان بوده است، لذا پس از زيارت عسكريين(ع) بلافاصله زيارت امام زمان(ع) و سپس زيارت حضرت نرجس خاتون ذكر شده است.

در هرحال اين سرداب در طول تاريخ به اندازه اي مورد توجه مردم بوده است كه در آن آثار ارزشمندي از منبت كاري و كاشي كاري و ساير هنرهاي معماري به كار رفته است. از جمله اين اشياء در چوبي نفيسي است كه از دوران خلافت عباسيان به جاي مانده است و از ويژگيهاي هنري و تاريخي ارزشمندي برخوردار است.

باب غيبت

همان در چوبي است كه حجره غيبت را از مصلاي مردان جدا مي كند. سمت جلو اتاق را به صورت كامل فرا گرفته است و به وسيله دو قطعه مستطيل شكل به ارتفاع يك متر و بيست و پنج سانتي متر از جلو حجره فراتر مي رودو بدين ترتيب قسمت پايين ديوار رو به روي مصلا را نيز مي پوشاند. بنابراين مي توانيم بگوييم كه طول در، برابر با عرض نمازخانه مردانه اما ارتفاع آن بيش از سه متر است. قسمتهاي مختلف اين در كه سمت پيشين اتاق غيبت قرار دارد مشبك است ولي بخشهايي كه ديوار نمازخانه را پوشش داده مشبك نيستند. قسمتهاي مشبك در از پيوستن قطعه هاي چوبي با اشكال هندسي به يكديگر ساخته شده كه در چشم بيننده به سه گونه جلوه مي كند.

الف) قسمت مشبك كه به عنوان دو لنگه در محسوب مي گردند؛

ب) دو قسمت مشبك كه در دو طرف در واقع شده اند؛

ج) يك قسمت مشبك كه كتيبه تزيين شده سر در را تشكيل مي دهد.

فراهم آمدن اين قسمتهاي سه گانه مشبك هندسي و زيبا به اين در، جلوه هندسي دلپذيري بخشيده است روي قطعه هاي چوبي هم - كه چهارچوبهاي اين شبكه ها را شكل داده است - نقش و نگارهاي واقعاً ظريف و دقيقي كنده كاري شده است.

سرداب و مخالفان

دشمنان مكتب تشيع در طول تاريخ از روي جهالت و يا به خاطر عنادي كه با اهل بيت(ع) داشتند، همواره در صدد بودند تا از هر راهي كه امكان دارد به اين مكتب ضربه بزنند تا بلكه از اين طريق به تحكيم موقعيت خود دست يابند، ولي خوشبختانه هميشه به بركت معارف و روشنگريهاي ائمه اطهار(ع) در عرصه هاي علم و برهان و استدلال با شكست مواجه شده اند و اين امر به جاي آن كه سبب تنبه آنها گشته و آنان را وادار به تسليم در برابر حقيقت نمايد؛ متأسفانه در اغلب موارد موجب شده است كه به غير منطقي ترين روشها نظير: تحريف حقايق تاريخي، جعل روايات بي اساس، افترا و تهمت و دروغ پردازي و... متوسل گردند تا شايد به گونه اي ادعاهاي بي اساس خود را به كرسي بنشانند و به اصلاح براي اعتقادات غلط خود توجيهي پيدا كنند.

در بررسي مسئله سرداب سامرا وقتي متوجه شدند كه علي رغم استبداد و شدت عملي كه خلفاي بني اميه و بني عباس در راستاي ايذاء و اذيت ائمه شيعه با هدف هدم و نابودي اساس تشيع به كار بستند - به جهت حقانيت اهل بيت(ع) - نه تنها كاري از پيش نبردند بلكه اقبال مردم به آنها روز به روز بيشتر شدو حتي اين احترام و گرامي داشت تا به آنجا رسيد كه مردم حتي به مكانهايي نظير سرداب كه بعضي از امامانشان چند صباحي در آن زندگي كرده بودند به ديده احترام مي نگريستند و آنجا را مقدس و عزيز مي شمردند. اين بار هيچ راهي به نظر دشمنان نرسيد جز اينكه در صدد برآمدند با به كارگيري عوامل خود، از راه جعل افسانه هاي خيالي و بي اساس و نسبت دادن آن به شيعيان، اصل مكتب تشيع را زير سؤال ببرند و پيروان آن را مورد تمسخر و استهزاء قرار دهند.

به منظور هر چه بيشتر روشن شدن مطلب به بخشي از اظهارات و دروغين بعضي از افراد مغرض كه درباره سرداب سامرا به افسانه سرايي پرداخته اند و آنها را به شيعيان نسبت داده اند اشاره مي كنيم.

بدون شك هر فرد منصفي پس از خواندن بخش كوچكي از اين افتراها متوجه غرض ورزيهاي ناجوانمردانه و غير منطقي مشتي افراد نادان و متعصب يا آگاه و مغرض خواهد شد و حداقل از اين پس در نسبتهاي ناروايي كه به شيعه داده مي شود تأمل بيشتري خواهد نمود.

الف) ابن خلدون در اين زمينه مي نويسد:

غلو كنندگان شيعه مخصوصاً دوازده امامي ها مي پندارند: دوازدهمين امامشان كه محمدبن حسن العسكري است كه از او به لقب مهدي ياد مي كنند، داخل سرداب خانه شان در شهر حله متولد شد و در حالي كه در آغوش مادرش مخفي بود غائب گشت و او در آخرالزمان ظهور و زمين را از عدل و داد پر مي كند...7

و در ادامه گفتارش اضافه مي كند كه:

... شيعيان هم اكنون نيز بعد از نماز مغرب جلو در اين سرداب، با اسبهاي آماده جمع مي شوند واو را به اسم صدا مي زنند كه: اي سرور ما اكنون ما آماده ايم ظهور كن...!!!

ب) ميرزا حسين نوري طبرسي در كشف الاستار مي گويد:

ابن خلكان در تاريخ خودش مي نويسد: شيعيان در انتظار امامشان كه او را مهدي مي نامند به سر مي برند و معتقدند او در مقابل چشم مادرش در سن چهار يا پنج يا نه سالگي داخل سرداب شده و در آنجا نهان گشته است و در آخرالزمان از همانجا ظهور خواهد كرد...8

ج) ابن حجر عسقلاني ضمن بيان سخنان ابن خلكان، شعري را ذكر مي كند كه مؤيد همان مطالب است:

يعني آن شخصي كه شما گمان مي كنيد او در سرداب به سر مي برد هنوز چشم به جهان نگشوده است.9

د) ابن تيميّه هم گمان كرده است كه شيعيان معتقدند امام منتظر در سردابي كه در سامرا ا

پي نوشت ها :

. لغت نامه، ج 9، ص 13586.

. اقتباس از فتوح البلدان يعقوبي، صص258، 255 و... 362 به نقل از: آشنايي با عتبات مقدسه، جعفر الخليلي، ص96 تا 103.

. اثباةالهداة، ج6، ص311.

. بحارالانوار، ج52، صص53ù52.

. اين واقعه در زمان معتضد كه در سال 279ق. حكومت را به دست گرفته بود اتفاق افتاده است؛ يعني حداقل نوزده سال پس از آغاز دوره غيبت صغري...

. سوره نور(24)، آيه 36.

. مقدمه ابن خلدون، صفحه 157.

. كشف الاستار، ص210.

. الصواعق المحرقة، ص100.

. مهناج السنة به نقل از: زندگاني الامام المهدي، ص129.

. »افسانه سرداب«، روزنامه همشهري، ش600، ص8، مورخه 73/10/26.

. الصراع بين الاسلام والوثنية، ج1، ص374.

. بحارالانوار، ج52، ص154، ح9.

. همان، ص152، ح4.

. اثبات الهداة ج7، ص158.

. بحارالانوار، ج52، ص279، ح2؛ ص399، ح63.

. همان، ص290، ح30.

. همان، ص301، ح66.

. همان، ص304، ح73.

ماهنامه موعود شماره 37

 

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 38
  • بازدید کلی : 778