loading...
منتظران مهدی{عج}
admin بازدید : 10 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (1)
بسم الله الرحمن الرحیم

فتنه شیطان ( آرماگدون)


چرا شیطان پادشاهی می خواهد!؟


برای آغاز این قسمت باید بحث را با این سوال شروع کنیم:

شیطان پادشاهی و حکومت آخرالزمان را برای چه می خواهد؟

خدای متعال به شیطان تا یوم المعلوم مهلت داده و اینگونه که از علائم و شواهد پیداست این تاریخ نزدیک است و این مطلب را شیطان از هرکس دیگری بهتر می داند و به آن آگاه است!
پس چه انتظاری می رود از کسی که زمانش رو به اتمام است؟

کسی که به عزت و جلال پروردگار سوگند خورده که فرزندان آدم را تباه کند؟

از دیدگاه شیطان آدمیزاد دشمن است چه مسلمان،چه مسیحی،چه یهودی و چه گبر و کافر!
فقط در این میانه بعضی دشمنند و بعضی دشمنتر!
این حرف بنده نیست قول پروردگار کریم است که می فرماید:
"انه لکم عدوا مبین – بدرستیکه او(شیطان)دشمن آشکار شماست!"

و به نظر شما با دشمن چه می کنند؟

شیطان پادشاهی حکومت سیاهی را در آخرالزمان برای نابودی زمین می خواهد نه برای آبادانی آن!
او مهلتش رو به پایان است و می خواهد در این اندک زمان باقی مانده نهایت تلاشش را کرده و حداکثر توانش را بکاربندد تا نتیجه مطلوبش را که تباهی کل جامعه و آحاد انسانیست حاصل نماید! شما حتماً دیده اید که در بعضی از مسابقات فوتبال وقتی که زمان مسابقه رو به پایان است، تیمی که نتیجه مطلوب می خواهد دست به ریسک 100%درصد می زند و باتمام توان حمله می کند، حتی دروازبان هم رهاکرده و به حمله می رود!

به نظر می رسد که شیاطین نیز هم اینک با تمامی قوا برای نابودی دنیا برنامه ریزی می نمایند و برای رسیدن به هدفشان دست به ریسک 100%می زنند!!!
شیطان درحال غرق شدن است،می خواهد دنیا را نیز با خود غرقه سازد. هدف عمده شیطان این است که : پیش از آنکه کسی مجال بازگشت بسوی پروردگار را پیدا کند، همه را در غفلت و بی خبری با خود تا قعرجهنم ببرد! مطابق با قول پروردگار آدمی تا جان دربدن دارد فرصت توبه برایش مهیاست. اما شیطان می خواهد این فرصت را از انسانها بگیرد. برای همین با انواع و اقسام ترفندها انسانها را در بی خبری و ناآگاهی نگه می دارد! و از سوی دیگر با در اختیار قراردادن نسخه های خطرناک (دانش و علوم ممنوعه) به انسانهای شرور و ماجراجو سرنخهائی را برای نابودی زمین به دست آنها می دهد! و نتیجه چه می شود؟

اینکه بسیاری از انسانها و فرزندان آدم- که خود را عقل کل می پندارند و چیزی بنام خداوند را قبول ندارند - بواسطه بلایای عظیم و ظاهراً طبیعی در حالی ترک دنیا می گویند که کاملاً کافر هستند (برای اینکه جسارت نشود بخوانید طبیعت گرا!!) و این نهایت آرزوی شیطان است! البته آرزوی قلبی شیطان این است که کل زمین را با خود برداشته و ببرد و بساط فرزندان آدم را برچیده،دنیا را تعطیل کند! و صد البته که نهایت تلاشش را نیز به کار خواهد بست و از هیچ کوششی برای رسیدن به این مقصود فروگزار نخواهد کرد! اما پرواضح است که موفق نخواهد بود! چرا که این قول پروردگار کریم است که می فرماید:

خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند وعده داده که درروی زمین جانشین دیگرانشان کند. (نور - 55)

همانا در زبور پس از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به ارث می برند. (انبیاء - 105)

و خداوند هرگز خلف وعده نمی کند.

انشاالله شیطان نابود خواهد شد و روزی سایه کثیفش از سر انسانها کم می شود،اما اینها دلیل براین نیست که او دست از تلاش بردارشته و چون می داند بزودی نابود خواهد شد،دست از کار بکشد.نه، بلکه او هر چه به پایان نزدیک تر می شود حریص تر شده و سعی می کند هر آنچه که بتواند با خود ببرد! هرچه بیشتر،بهتر! و از این جهت در آستانه رفتنش مسلماً به دنیا خسارت خواهد زد!او بواسطه نوکرانش که از اشرار ،حرامزادگان ،و انسانهای ماجراجو هستند صدمات زیادی به جهان خواهد زد.صدماتی بیش از آنچه که جهان تا به حال متحمل شده است!

بنده در اینجا فقط به چند نمونه کوچک از این صدمات و لطمات اشاره می کنم :

ظرف 20 سال گذشته لایه ازن برفراز قاره اقیانوسیه و قطب جنوب چیزی درحدود 29 میلیون کیلومتر مربع سوراخ شده است و این درحالیست که امروزه می شنویم شکاف عظیم دیگری برفراز قطب شمال پدید آمده!

دو زلزله سونامی بسیار عظیم و پی درپی - درمقیاس بالای 8 ریشتر- در سالهای 2010 و 2011 در شیلی و ژاپن به وقوع پیوست و به روایتی سبب انحراف جزئی محور زمین گردید،که بسیاری اعتقاد دارند تغییرات آب و هوائی وجابجائی نسبی فصول ناشی از همین مساله است. (جالب است بدانیم که جابجا شدن فصلها خود یکی از علائم آخرالزمان است!)

دو فوران عظیم (خاکستر) آتشفشانی در سالهای 2010 و 2011 در ایسلند و شیلی که مقداربسیار زیادی غبار و خاکستر را وارد جو زمین کرد!
 

admin بازدید : 14 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (0)

کلمه«Armageddon»یا«هرمجدون»واژه ای است اصلا یونانی که بنا به تعریف واژه نامه

های آمریکایی همچون فرهنگ«وبستر»به معنی«نبرد نهایی حق و باطل در

آخرالزمان»است.همچنین این واژه نام شهری است در منطقه عمومی شام که بنا به

آن چه در باب 16مکاشفات یوحنا،در عهد جدید آمده است،جنگی عظیم در آنجا رخ

میدهد و مرحله حاضر از زندگی بشر در آن زمان پایان می یابد.به عبارتی نبرد

مذکور،مقدمه تحولی بزرگ است که سرنوشت نهایی آدمی بر روی کره زمین به آن

بستگی دارد.اما انگار نویسندگان یا بقولی تحربف کنندگان انجیل(که همان دیوار پرستان

یهودی می باشند که __) نمیدانستند پایان زندگی انسان یا

بقولی سرنوشت انسانها فقط بدست معبودشان است نه خودشان.


تبلیغ غرب از آرماگدون؟

حادثه شریف ظهور،حادثه ای بزرگ است و قدرت های بزرگ جهان سیاست خارجی خود

را بر مبنای حوادثی که پیش از آن رخ میدهد جهت داده و نقشه های نظامی خود را به

شکلی سامان داده اند که آمادگی های لازم برای این حادثه در آن ملحوظ باشند.این در

حالی است که موسسات دینی و رسانه های این دولت ها نیز مردم خود را برای پیشباز

این حادثه آماده میکنند.

این موسسات دینی به همراه رسانه های دیداری و شنیداری این دولت ها،از سال های

دهه 80میلادی مردم خود را به ایمان جمعی به وقوع حادثه ای بزرگ در سرزمین شام که

به نبردی هسته ای خواهد انجامید،توجه داده اند.

موسسات دینی غرب پیوسته مردم خود را به ایمان به این نکته فرامی خوانند که به

زودی لشکری از دشمنان مسیح که بدنه اصلی آن از میلیونها نظامی تشکیل یافته،از

عراق حرکت میکند و پس از گذشتن از رود فرات_که در آن زمان خشک شده_به سوی

قدس رهسپار میشود.اما نیروهای مومن به مسیح راه این لشکر را سد کرده و همگی

در آرماگدون با یکدیگر برخورد خواهند کرد و در این مکان است که درگیر میشوند.صخره ها

ذوب میشوند...دیوارها بر زمین فرو می غلتند...پوست تن انسانها در حالی که ایستاده

اند ذوب شده و میلیون ها نفر نابود میشوند و این نبرد نهایی و هسته ای است(گویا

کسانی که این حرفها را تبلیغ میکنند زیاد به فیلم های تخیلی هالیوودی علاقه دارند.)

سپس مسیح برای بار دوم از جایگاه بلند خود بر زمین فرود می آید و پس از چندی زمام

رهبری جهان را در دست گرفته و صلح جهانی را برقرار میکند.و مرکزش قدس خواهد بود.

(همه اینها جزو تحریفاتی هستند که مستقیم از کتاب یوحنا برایتان نقل میکنم.)          


محدوده آرماگدون؟

آرماگدون در تفکر صهیونیسم مسیحی همان نبرد آخرالزمان است که امروزه در دو منطقه

اروپا و آمریکا هفتاد میلیون هوادار سرسخت دارد که برای استحکام بخشیدن به بنیان

های فکری و نظری خود هر تلاشی چه در عرصه ملی و بین المللی انجام میدهند تا از

ساحت عقیده خود دفاع کنند.

آرماگدون واژه ای عبری است که اشاره به تپه شریفان یا کوه دارد.تپه ای که در جنوب

شرقی حیفا در قسمت شمالی کشور فلسطین قرار دارد و در محدوده کرانه های باختری

رود اردن واقع است.

گفته شده در گذشته مکانی استراتژیک در مسیر وتقاطع شمال به جنوب و شرق به

غرب بوده است.آنچه قابل توجه است این که این منطقه بسیار محدود و کوچک است.این

منطقه میان الجلیل و السامره در دشت یزرعین قرار دارد.و در کتاب هایشان آمده:جایی

است که حتی ناپلون بناپارت نیز روزگاری درباره آن گفته که در آن بزرگترین نبرد جهان رخ

میدهد.

بنیاد گرایان مسیحی معتقدند برای ظهور و بازگشت دوم مسیح جنگی هسته ای و

اتمی در محل آرماگدون به وقوع می پیوندد که دارای فجایع زیادی است و بخاطر این نبرد

اکثر شهرهای جهان دچار تخریب میشود. 

در کتاب مقدسشان در مکاشفات یوحنا در فصل16آیه16اینطور آمده:.....و آنها را در جایی

گرد آورد که به زبان عبرانی آرماگدون می نامند.....

 

آرماگدون و تبلغ علیه مسلمانان؟

بنیادگرایان اعتقاد دارند نیروهای شر که بخدا ایمان ندارند علیه اسرائیل متحد شده و

ارتش 400میلیونی گرد خواهند آورد که دشمن مسیح بوده و علیه او خواهند

جنگید(منظورش از این نیروها عمدتا مسلمانان و اعراب هستند).اما مسیح اولین ضربه

را با سلاح کشنده خود بر آنها وارد خواهد کرد و این ارتش را نابود خواهد کرد و خون تا

افسار اسب ها خواهد رسید.بعد از پیروزی مسیح آنحضرت یاران خود را به بالای ابرها

برده و فرود می آورد و هزار سال زندگی خواهند کرد.

خب مشخصه در توضیحاتی که از این جنگ هسته ای ارائه کرده اند تخیلات و اوهام راه

داشته که جنگ هسته ای بر پشت اسبها اتفاق خواهد افتاد.

انگار این افراد فراموش کرده اند که مسلمانان دارای سلاح هسته ای بسان آنچه که

اسرائیل و غرب در اختیار دارند،نیستند و به این گفته توجه نمیکنند که مسلمانان به

مسیح به عنوان یکی از پیامبران و فرستادگان وی اعتقاد دارند و منتظر برگشتش

هستند.

وضیعیت یهود در آخرالزمان از دیدگاه اسلام؟

ما مسلمانان اعتقاد داریم با ظهور امام عصر جنگی بپا خواهد شد اما نه در آرماگدون.

از روایات در این باب به خوبی استفاده میشود که در همین جنگ است که بنیه یهود از

هم پاشیده و بسیاری از آنها نابود میشود.

بخاری به سندش از رسول خدا نقل کرده:

((قیامت برپا نمیشود تا آنکه شما با یهود بجنگید در آن هنگام به حدی از آنان کشته

خواهد شد که حتی سنگی که یک یهودی در آن پناه گرفته،به اذن خداوند میگوید:ای

مسلمانان.این یهودی است که در کنار من پناه گرفته.))

همین حدیث از اشخاص زیادی مثل ابوهریره-ابو امامه-عبدالله بن عمر و در کتابهای

صحیح بخاری-سنن ابن ماجه-صحیح مسلم و ...نیز آورده شده است.

امیرالمومنین فرمودند: کسی از دودمان من در مصر منبری روشن بخش بنا خواهد کرد و

دمشق را ویران خواهد کرد.یهود و نصاری را از سرزمین اعراب بیرون خواهد کرد و اعراب را

به سوی حق سوق خواهد داد و او مهدی است.(بحارالانوار)

همچنین ایشان اضافه میکنند:عرب ها سه بار با یهود می جنگند و در مرحله چهارم که

خداوند ثبات قدم و ایمان راسخ و صداقت آنها را دانست همای پیروزی برر سرشان سایه

می افکند.و بخدا سوگند که یهودیان مانند گوسفند کشته میشوند تا جایی که حتی یک

نفر یهودی در فلسطین باقی نخواهد ماند.


و ای مهدی صاحب الزمان

بیا

که یارانت مظلوم واقع شده و هرگونه تهمت و کار ناشایستی را به وی نسبت میدهند.

بیا که دیگر تحملمان لبریز شده

و همگیمان دست به درگاه خدا برده ایم.


و ای مولای ما

اگر آن روز ما نبودیم تمنا داریم آن هنگام که با لشکریان سعادتمند خود از کنار مزار ما

عبور میکنید به آنها بگویید:

زیر این خاکها جماعتی خوابیده اند که نهایت آرزویشان این بود که در میان شما باشند

بلکه خدمتگزار شما باشند.

سالها زندگی کردن و برای شما دعا کردن.

 

روزی اگر ولای تو گردد بلای جان

ما میخریم آن بلا به قیمت جان

یا صاحب الزمان



admin بازدید : 20 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (0)

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما دوست عزیز

مطلبی که امروز برای شما می گذارم یا شنیده اید و یا نه.البته جذابیت موضوع بسیار

بالاست.خواهشا بعد از خواندن نظر خود را در مورد این جریان بنویسید.

چند روز پیش در جوار خانه خدا برجی با نام ابراج البیت یا به عبارتی برج ساعت که در

دنیابزرگترین برج ساعت است افتتاح شد.این برج با بسیاری از علایم فراماسونری آمیخته

شده که شاید با کمی تامل بتوان آنها را کشف کرد.اولین نشانه بارز این بنا نشانه تک

چشم بر روی کلمه الله در بالای برج است که نعوذ بالله به معنای تسلط شیطان بر

خداست.اندازه آن را اگر دقت کنید به خیال خود جبروت خداوند را پایین آورده اند در

حالی که این خانه فقط یادبودی است از پیامبران و خانه خدا.علامت بعدی تابش نور از

اطراف این تک چشم که در شب دیدگان را بسوی خود جذب می کند.همان نشانی که

به نوعی دیگر بر روی دلار و اهرام مصر کار شده است.

اینان بر روی همین برج تک تیرانداز برای ترور حضرت مهدی هنگام ظهور گذاشتن و از

طریق علوم غریبه قبل از بعثت متوجه ظهور شده بودند ولی با بعثت پیامبر جنیان

نتوانستند به درگاه خدا نزدیک شوند و مردم از طریق آنان اخبار را دریافت کنند.

اینان برای فروکش کردن خشم مسلمین و تبرعه کردن خود این علامت را در پشت

کلمات اعظمی مثل الله یا محمد و ... پنهان کرده اند.ولی به نظر شما اینان همان

قرآن های سر نیزه نیستند؟بارزترین نشانه آن این است که درست در ساعت13:11دقیقه

که دو عدد معروف فراماسونری است سایه این برج بر روی خانه خدا می افتد.کلمه الله

که بر روی برج قرار دارد و کلمه الف آن وسط نوشته شده به نظر شما واقعا الله معمولی

است؟شاید جواب اینطور نباشه.شاید نفی اعظم بودن خدا باشد.این برج در72طبقه

طراحی شده که این عدد نشان قدرت میان کابالیست ها می باشد.آیا تنها با این دلایل

اندک که آوردم نمیشود قانع شد که خطری مسلمانان را تهدید می کند؟

دینشان را؟هویتشان را؟

هر بار که کاری میکنن پشت سرش اتفاقاتی می افتد.باید منتظر باشیم اینبار چه

اتفاقی از سوی مدعیان نظم نوین جهانی توسط وهابیون و یهیودیان که پایه گذار سایر

مکتب ها از جمله شیطان پرستی هستند خواهد افتاد.

admin بازدید : 12 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)

خداى تبارک و تعالى ثوابى را که بر حسن خلق بنده میدهد مانند ثواب کسى است که هر صبح و شام در راه خدا جهاد کند 

امام صادق علیه السلام 

 

روایت جالب حکیمه خاتون از تولد امام زمان 

 

از کسانی که در هنگام تولد امام زمان علیه السلام حضور داشتند و جریان را مفصلا شرح داده.حکیمه خاتون دختر امام محمد تقی و عمه امام حسن عسکری علیه السلام است.شرح این داستان این است: 

حکیمه خاتون میگوید:روزی به خانه امام حسن مشرف شدم.شبانگاه که نیمه شعبان سال ۲۵۵ بود وقتی خواستم به منزلم برگردم امام حسن فرمود:عمه جان امشب در خانه ما بمان زیرا ولی خدا و جانشین من در این شب متولد خواهد شد.پرسیدم از کدام کنیزانت؟فرمود از سوسن.پس هرچه در سوسن جست و جو نمودم آثاری از حمل ندیدم.بعد از افطار و ادای نماز با سوسن در یک اطاق خوابیدیم.طولی نکشید که از خواب بیدار شدم و در فرمایشات امام حسن تفکر می نمودم.بعد مشغول نماز شب شدم.سوسن هم از خواب برخواسته و نماز شب به جای آورد.نزدیک سپیده دم بود ولی از وضع حمل خبری نبود.داشتم در صحت وعده امام حسن تردید مینمودم که از اطاقش فرمود : عمه جان!شک نکن که وقت تولد فرزندم نزدیک شده است. 

ناگهان احوال سوسن را متغیر دیدم.از جریان پرسیدم فرمود:احساس ناراحتی شدیدی در خود میکنم.من به تهیه مقدمات وضع حمل مشغول شدم و خودم قابلگی او را بر عهده گرفتم. 

طولی نکشید که ولی خدا پاک و پاکیزه به دنیا آمد و در همان حال امام حسن فرمود:عمه جان!فرزندم را بیاور.وقتی کودک را به نزدش بردم او را در بغل گرفته دهان مبارکش را بر چشمان آن کودک نهاد.بلافاصله باز شد.سپس دهانش را بر دهان و گوش آن نوزاد نهاد و دست بر سرش مالید.پس از آن کودک به سخن آمده و به تلاوت قرآن مشغول شد.بعدا کودک را به من داد و فرمود:به نزد مادرش ببر!کودک را نزد مادرش بردم و به منزل بازگشتم.در روز سوم نیز به خانه امام حسن مشرف شدم و ابتدائا به قصد دیدار نوزاد به حجره سوسن رفتم اما کودک را ندیدم.پس خدمت امام حسن مشرف شدم ولی خجالت کشیدم از احوال نوزاد سوال نمایم.امام حسن ابتدائا فرمود:عمه جان!فرزندم در پناه خدا غایب شده است.هنگامی که من از دنیا رفتم و دیدی شیعیانم اختلاف دارند جریان ولادت فرزندم را به شیعیان مورد وثوق خبر بده.اما باید آن قضیه مخفی بماند.زیرا فرزندم غایب خواهد شد 

 

روز دوم محرم

admin بازدید : 10 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)

داود بـن زربى گوید: من در مدینه بیمار سختى شدم ، و خبر آن به حضرت صادق (ع ) رسـیـد، پـس بـمن نوشت : خبر بیماریت بمن رسید، پس یکصاع (تقریبا سه کیلو) گندم بـخـر، سـپـس بـپشت بخواب و آن گندم را روى سینه ات بریز و پهن کن بهر گونه که ریخت و بگو: (((اللهم انى اسئلک باسمک الذى اذا سئلک به المضطر کشفت ما به من ضر و مـکـنـت له فـى الارض و جـعـلتـه خـلیـفـتـک عـلى خـلقـک ان تـصـلى عـلى مـحـمـد و آل مـحمد و ان تعافینى من علتى ))) سپس برخیز و درست بنشین و گندمها را از اطراف خود جمع کن ، و (دوباره ) همان دعا را بخوان و آنرا بچهار مد (که هر مدى تقریبا ده سیر است ) تـقـسیم کن ، هر قسمتى را بمسکینى (و مستمندى ) بده و همان دعا را بخوان . داود گوید: من دسـتـور آن حـضـرت را انجام دادم (و آنقدر زود اثر گذاشت که همانساعت بیماریم برطرف شد) و گویا از بند آزاد شدم ، و بسیارى از مردم آنرا انجام داده اند و از آن سود برده اند. 

 

لقب قائم علیه السلام 

 

میپرسند:چرا امام زمان (ع) با کلمه قائم و مهدی خوانده میشود و چرا بعضی با شنیدن لقب قائم برمیخیزد و می ایستد؟ 

 

   پاسخ: 

 

در بسیاری از روایات آن حضرت با القاب قائم و مهدی یاد شده و در مورد قائمبسیار میشد که در زمان ائمه علیه السلام بر اثر ظلم و فساد حاکمان غاصب امامان به یاد امام زمان می افتادند و میفرمودند:قائم ما انتقام ما را خواهد گرفت. 

قائم یعنی قیام کننده نظر به این که قیام و نهضت حضرت مهدی جهانی است و در تمام تاریخ بشر چنین قیام و حکومتی نبوده است و آن حضرت با این عنوان خوانده میشود. 

اما اینکه پیروان آن حضرت با شنیدن این لفظ و با گفتن این کلمه برمیخیزند و می ایستند یک نوع عمل مستحبی و احترام و اظهار پیوند وانتظار به رآن حضرت است و ضمنا مردم را به یاد نهضت و قیام حضرت مهدی(عج) می اندازد و برای آنها این تلقین عملی میشود که باید برخواست نهضت کرد و امیدوار بود و به زمینه سازی برای ظهور و قیام جهانی رهبری معصوم و قاطع که امید پیامبران و امامان و همه مستضعفان جهان و قلب تپنده هستی است پرداخت. 

این کار حتی در زمان امام صادق در میان شیعیان معمول بوده و حتی نقل شده در خراسان در حضور حضرت امام رضا کلمه قائم ذکر شد امام رضا برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود((اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه)).خداوندا بر فرجش شتاب کن و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان

admin بازدید : 16 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)

ابـوحـمـزه گـویـد: حـضـرت صـادق (ع ) را دیـدم کـه هـنـگـامـى کـه مـى خـواسـت از منزل بیرون رود لبانش را مى جنبانید و بر در خانه ایستاده بود، عرض کردم : من شما را دیـدم کـه هـنگامى که از منزل بیرون آمدى لبانت را مى جنباندى آیا چیزى گفتى ؟ فرمود: آرى هـمـانـا انـسان چون از منزل بیرون رود هنگامى که خواهد بیرون رود سه بار بگوید: (((اللّه کـبـر))) و سـه بـار بـگـویـد: (((بـاللّه خـرج و بـاللّه دخل و على اللّه توکل ))) (سپس گوید:) (((اللهم افتح لى فى وجهى هذا بخیر و اختم لى بـخـیـر وقـنـى شـر کـل دابة انت آخذ بناصیتها ان ربى على صراط مستقیم ))) پیوسته در ضـمـانـت خداى عزوجل مى باشد تا خداوند او را بجائى که بوده است برگرداند

ویژگی های حضرت مهدی (عج)

برخی خصایص و ویژگی های امام زمان (عج) مطابق احادیث و روایات عبارتند از:

  1. از خاندان و ذریه پیامبر است
  2. هم نام و هم کنیه پیامبر (ص) و شبیه ترین مردم به آن حضرت است
  3. نهمین فرزند از فرزندان امام حسین (ع) است
  4. اسم پدرش حسن (ع) است
  5. مادرش سیده کنیزان و بهترین ایشان است
  6. دوازدهمین امام و خاتم الائمه است
  7. دارای دو غیبت صغری و کبری
  8. عمر بسیار طولانی دارد
  9. زمین را پر از عدل و داد میکند پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد
  10. گذشت روزگار او را پیر نمیکند
  11. ولادتش پنهانی است
  12. دشمنان خدا را میکشد و زمین را از شرک و ظلم پاک میکند
  13. دین خدا را آشکار و اسلام حقیقی را در روی زمین گسترش میدهد و فرمانروای روی زمین میشود
  14. با شمشیر قیام میکند
  15. دارای نسبتهایی از انبیاست که از آن جمله غیبت است
  16. روش او سیره پیامبر است
  17. پس از آنکه مردم در آزمایش های سخت واقع شوند ظهور میکند
  18. وقتی حضرت مهدی ظهور کند حضرت عیسی نازل میشود و پشت سرش نماز میخواند
  19. پیش از ظهورش بدعت ها و ظلم و گناه و تجاهر به فسق و فجور رایج میشود
  20. هنگام ظهورش منادی آسمان به نام او و پدرش ندا میکند که همه آن را میشنوند و ظهور آن حضرت را اعلام میکنند
  21. پیش از ظهورش نرخ ها بالا میرود و بیماری ها زیاد میشود و جنگ های بزرگ برپا میشود و بسیاری کشته میشوند
  22. پیش از ظهورش نفس زکیه و یمانی کشته میشوند و در بیدا (مکانی بین مکه و مدینه)خسوفی واقع میشود و دجال و سفیانی خروج میکنند و حضرت آنها را میکشد
  23. پس از ظهورش برکات آسمان و زمین آشکار میشود و زمین آباد میگردد و هیچ کس غیر خدا را پرستش نمیکند
  24. سیصد و سیزده نفر اصحاب او هستند که در یک ساعت به محضرش حاضر میشوند
  25. معجزات بسیاری دارد  و بسیاری به دیدار رحضرتش مشرف شده اند

admin بازدید : 10 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)

دل نوشته ها...

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

admin بازدید : 10 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)

علی‌(ع) در هيجدهم ذي الحجه خطبه ‌خواندند و در ذيل این آيه صحبت كردند: «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفََّاً كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَرصُوصٌ »:"خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف چون بنايي محكم، کارزار می‌کنند" حضرت گفتند مردم مي‌گویند که اين آيه در رابطه با مجاهدان میادین جنگ است و منظور از سبيل الله جهاد در راه خداوند است. سپس فرمودند: «اَتَدرُونَ مَا سَبِيلُ اللهِ، اَتَدرُونَ مَا طَرِيقُهُ، اَتَدرُونَ مَا صِرَاطُهُ»:"می‌دانید سبیل و طريق و صراطِ خدا چیست؟"بعد گفتند: «اَنَا الطَّرِيق، اَنَاالسَّبِيل، اََنَا الصِّرَاط»:"طريق منم، سبيل منم، صراط منم!»" چقدر جالب است!


صراط مستقيم در روايات به امام زمان (عجل) تعبیر شده است. حال، راه رسيدن به امام زمان چیست؟ راه آن است كه انسان موحد باشد تا تسليم ايشان شده و در صراط ايشان قرار گيرد. اگر غير موحد باشد، ديگران برايش مهم خواهند بود و راهش را مي‌زنند و قبل از اين كه بخواهد در صراط امامش بيايد، در صراط ديگران مي‌رود. چرا ما وقتي به مسجد جمكران مي‌رويم، نماز استغاثه يا نماز امام زمان(عجل) مي خوانيم؟ براي اين كه استغاثه به امام زمان، استغاثه به صراط مستقيم است؟ می‌گوید اگر نتوانستيد در صراط مستقيم ارتباط با ايشان را درك كنيد و دستتان به ايشان نرسيد، «‌اياك نعبد و اياك نستعين» را دوبار و سه بار و چهار بار و دست آخر صد بار در نماز بگوييد! می‌خواهد بگويد هر كدامتان ديديد با آقا مسأله داريد، بدانيد حتماً با خدا مسأله داريد. اول برويد مسأله‌تان را با خدا درست كنيد، بعد مسأله با ايشان حل مي‌شود. مشكل ما همين ‌جاست! چون ایشان درب ورود به صراط مستقيم هستند.


«مَن اََصلَحَ فيما بَينَهُ وَ بَينَ الله عَزَّ وَ جَلَّ، اَصلَحَ اللهُ تَبَارَكَ و تَعَالَي فيما بَينَهُ وَ بَينَ الناسِ »:"کسی که رابطه‌ی بین خودش و خدا را اصلاح کند، خدا رابطه‌ی بین او و خلقش را اصلاح می‌کند" امام زمان هم جزء خلق است! پس هر كس مي‌خواهد بين خودش و امام زمانش اصلاح شود، بايد ابتدا بين خود و خدايش را اصلاح كند. از اين جهت مي‌گويد اگر «اياك نعبد و اياك نستعين» درست شد، بعدش که «اهدنا الصراط المستقيم‌» است، درست مي شود و باب هدايت به سوي صراط مستقيم برايش باز مي‌گردد.


7- بشر، امروز از خودش كمك مي خواهد.

«اياك نستعين» يا استعانت بشرِ امروز از خودش است. كارهايي كه مي‌كند، تعريف از خودش مي باشد. بشريت امروز با همه ي علم و معرفتي كه پيدا كرده، در مقابل اين طوفاني كه دارد همه را غرق مي‌كند، وضع فرزند نوح را دارد. آیه‌ي قرآن می‌گوید «وَنَادَي نُوحٌ اِبنَهُ وَ كَانَ فِي مَعزِلٍ، يَا بُنَيَّ اركَب مَعَنَا وَ لاَ تَكُن مَعَ الكَافِرِينَ »:"نوح(ع) فرزندش را که در شرف غرق شدن بود صدا زد که فرزندم با ما سوار کشتی شو و با کافران مباش" امروز هم انبيا مي‌گويند «اِرکَب مَعَنَا»"اي بشر همراه ما سوار كشتي شو و با كافران نباش" ولي بشر جواب فرزند نوح را مي دهد و مي‌گويد: «سَآوِي اِلَي جَبَلٍ يَعصِمُنِي مِنَ المَاء »:"به كوهي پناه مي‌برم كه من را از آب حفظ مي‌كند!" کوهی كه بشر امروز مي‌خواهد به آن پناه ببرد، دانش اوست. جواب انبيا اين است كه: «‌لاَ عَاصِم َاليَومَ مِن اَمرِاللهِ اِلاَّ مَن رَحِم»:"امروز هيچ پناهي از امر عذاب الهي جز رحم خدا نيست"!


آيه مي گويد هر بهره‌اي كه انسا‌ن بخواهد ببرد، نمي‌تواند از قلمرو رحم خارج باشد. اين امر عذابي كه آمده هيچ چيز جز رحم خدا، جلودارش نيست. بچه وقتی كه مادرش او را تنبيه كند، در آن حالت صدايش به مادر مادر بلند مي‌شود و به او پناه مي برد. اين خيلي معنا دارد! اگر وقتي كه مادر دارد تنبيه مي‌كند، بگويد بابا بابا! اين گوياي حال نيست. چرا فرزند اين‌طور مي‌گويد؟ چون به حدي به مادر وابسته و دلبسته است و به حدي قلمرو مادر وسيع است كه وقتي او را تنبيه مي‌كند، پناهي غير او نمي‌گيرد! اين‌جا هم وضع همين‌طوراست؛ به حدي قلمرو رحمت الهی وسيع است كه وقتي امر عذاب بیاید، صدايش به ربِّ ربِّ بلند مي شود و پناهي غير از رحم او نمی‌يابد كه غير آن هم براي بشر نیست.
وضعي كه عالم اكنون دارد، حالت طوفاني است كه همه دارند در آن غرق مي‌شوند. ديني كه خداوند فرستاده، به منزله‌ي كشتي است كه اين‌ها در اين كشتي بيايند و به‌وسیله‌ی رحم او بتوانند حفظ شوند. نبي گرامي اسلام فرمود:«اَلاَ اِنَّ مَثَلَ اَهلِ بَيتِي كَمَثَلِ سَفِينَهَ نُوحٍ، مَن رَكِبَهَا نَجَي، وَ مَن تَخَلَّفَ عَنهَا هَلَكَ »:"آگاه باشيد كه مثل اهل بيت من مانند كشتي نوح است. هر كس سوار آن كشتي شد، نجات يافته است و هركس كه تخلف كرد و سوار نشد، هلاك شده است".
اگر كسي دقت كند، اداي شهادتين چيزي شبيه وارد شدن به كشتي است انسان وقتي كه وارد ديني مي‌شود، مثل اين مي ماند كه از طوفان وارد كشتي شده است. آن‌هايي كه در بيرون كشتي هستند، مي‌بينند عده‌اي روي آب افتاده و دارند غرق مي‌شوند، ولي آن‌هايي كه داخل كشتي هستند، به سلامت از وسط امواج عبور مي‌نمايند.


حسين بن علي‌(ع) در روز عاشورا، كشتي و اهلش را به سلامت به ساحل رساند. حالا گاهي شاعر مي‌خواهد مثلاً دلسوزي كند و تعبير مي‌كند و مي‌گويد:"کشتيْ شكست خورده‌ي طوفان كربلا!" خوب شاعر است و تقصير ندارد، دارد در حوزه‌ی ديگري صحبت مي‌كند و منظورش این نيست كه حسين بن علي‌(ع) يك كشتي شكست خورده است! روایت می‌گوید که «‌اِنَّ الحُسَين مِصبَاحُ الهُدَي وَ سَفِينَهُ النِّجَاهِ»:"حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است"، آیا سفينه‌ي نجات، مي تواند کشتی شكست خورده باشد؟ اگر باشد كه نمي تواند نجات دهنده باشد! روایت می‌گوید کشتی نجات است نه شکست خورده! اين‌ها تعبيراتي است كه شاعران درعالم شاعري خودشان دارند. به هر جهت اگر بخواهيم يك كشتي مثال بزنيم كه شكست نخورد و نمي خورد و در طوفان‌ها نجات دهنده است، همين كشتي نجات امام حسين (ع) است.


جاي ديگر مي‌گويد «‌لاَ اِكرَاهَ فَي الدِّينِ، قَد تَبَيَّنَ الرُشدُ مِنَ الغَيِّ، فَمَن يَكفُر بِالطَاغُوتِ وَ يُؤمِنُ بِاللهِ، فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَهِ الوُثقَي لَانفِصَامَ لَهَا‌ »:"در دين هيچ اجباري نيست و راه از بيراهه بخوبي آشكار شده است.پس هر كس يه طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزي استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خدا شنواي داناست" در اين آیه هم صحيح است بگويند دست او به ريسماني است كه پاره شدني نيست و بدين‌وسيله هدايت شده است و هم صحيح است بگويند در يك كشتي نشسته كه آن كشتي غرق شدني نيست. علي‌(ع) مي‌فرمود: «شُقُّوا اَموَاجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النِّجَاهِ‌ »:"امواج فتنه را بوسيله‌ي كشتي‌هاي نجات بشكافيد".


راه انبیاء؛ تنها راه نجات بشر

مشكل بشر امروز همين است كه مي‌گويد «سَآوِي اِلَي جَبَلٍ يَعصِمُنِي مِنَ المَاءِ» اين كوه‌هايي كه مي‌خواهد او را از طوفان‌ها حفظ كند، بايد يكي يكي فرو بريزند. قبلاً ماركسيسم را به عنوان يك كوه درست کردند و فرو ریخت و حالا كاپيتاليسم، اومانیسم، دموكراسي و غيره را درست کرده و مي كنند و فرو خواهند ريخت. در روايات داريم كه آن حضرت(عج) ظهور نمي‌كند مگر بعد از اين كه تمام كساني كه داعيه ي عوض كردن انسان ها دارند، روي كار بيايند و به بطلان داعيه شان برسند و تسلیم شوند. تا اين‌ها روي كار نيايند، حضرت نمي‌آيد.
‌لِكُلِّ اُنَاسٍ دُولَهٌ یَرقُبُونَهَا
وَ دُولَتُنَا فِي آخِر الدَّهرِ تَظهَرُ

"هر دسته و گروهی دولت‌هايي دارند که به‌زودی می‌آیند و دولت ما در آخر الزمان خواهد آمد»


اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ

هدايت و رهبري، لب سوره‌ی حمد

اين آيه بیشترین شرح سوره‌ی حمد را به خود اختصاص داده است. سوره‌ی حمد جزء سوره‌های مختصر و بسیار فشرده است. حالا نگاه کنید که در همین سوره‌ی مختصر، بیشترین شرح را برای صراط‌مستقیم گذاشته و نصف سوره را خرج آن کرده است. این می‌رساند که خدای تعالی عنایت ویژه‌ای به این موضوع دارد.
هر كس بخواهد سفري را آغاز کند، بايد با كسي همسفر شود كه خودش راه افتاده باشد، نه این که با يك آدم از كار افتاده مشورت كند و همسفر شود! اگر «‌اياك نعبد و اياك نستعين‌»، مسلماني را از حالت قصد اقامت در دنيا خارج نمود و مسافر صراط مستقيم گرداند، سؤالي كه براي مسافر مطرح مي‌شود اين است كه از كدام راه برود و همسفر او كيست؟ می‌گوید خدایا هدایتم کن که هادی لازم دارم و بدون آن گمراه خواهم شد.
چكيده‌ي سوره‌ي حمد، درخواست هدايت و عضويت در صراط مستقيم است. صراط، معبر است و عبادت را حركت و عبور معرفي مي نمايد. اين مطلب پيشرفته‌اي‌است كه انسان معتقد شود كه عبادت سير و سلوك و حركت است.


چرا به صراط، مستقيم ‌گويند؟

ما در فارسی به مستقيم، راست در مقابل کج مي‌گوييم، در حالی‌که ريشه‌ي لغت مستقيم از «قیام به معناي پايداري و ثبات» است. به همین خاطر، به صراط بخاطر استواري و استمرار آن در مقابل راه‌هاي ديگر برای هدایت انسان، مستقيم مي گويند. «‌يُثَبِّتُ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَولِ الثَّابِتِ فِي الدُّنِيَا وَفی الاَ خِرَه وَ يُضِّلُّ اللهُ الضَّالَمِينَ وَ يَفعَلُ اللهُ مَا يَشَاءُ۱»:خدا ثابت قدم مي دارد مومنين را به قول ثابت در دنيا و آخرت و ظالمين را گمراه مي‌نمايد و اين‌گونه است كه خداوند آن‌چه بخواهد انجام مي‌دهد" قول ثابت در دنيا و آخرت، همان صراط مستقيم است؛ یعنی محبوب و مطلوب و حرف مومن از دنيا تا آخرت دو تا نمي‌شود و يك منظور بیشتر ندارد. صراط مستقيم صراطي است كه با مرگ و زندگي رنگ نمی‌بازد. مسلماني که در مسیر صراط مستقیم مي افتد، آن‌چنان «تحول» عمیق فکری و روحی پیدا می‌کند که ثبات آن به وسيله‌ي مرگ، اصلاً رنگ نمي‌اندازد. علتش هم اين است كه موت و حيات چهره‌هاي خلقتند؛ «خَلَقَ المَوتَ وَالحَيوَهَ لِيَبلُوَكُم اَيكُّمُ اَحسَنُ عَمَلاً‌۱»:"مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید کدامتان بهترین عمل را انجام می‌دهید"و مسلمان با عمل به «اياك نعبد و ايا ك نستعين» به «تحولی» در وجود خود دست می‌یابد که از مرگ و زندگي که چهره‌هاي خلقتند، بالاتر می‌باشد. این تحول، همان صراط مستقيم است.


ببينيد! زمين بخاطر چرخش خاص آن، شب و روز دارد، اما كره ماه از شب و روز بيرون است. موت و حيات مثل شب و روز است. مومن هم كه از اين عالم بيرون رفت، با «تحولی» که قبلاً در او صورت گرفته، مافوق موت و حيات مي شود. چرا؟ چون مومن به جايي تكيه كرده كه تغيير وضعيت موت و حيات نسبت به او سايه نمي‌اندازد. مؤمن به خالق موت و حيات تكيه دارد كه همه جا مِلك اوست. اگر كسي بر مبناي «‌ايا‌ك نعبد و ايا‌ك نستعين» با خدا انس گرفت، اعمال و حالاتش يكي می‌شود و اين همان ثبات و استقامتي است كه در معناي مستقيم نهفته است. ثبات يعني اين‌كه انسان به مرحله‌اي برسد كه مرگ و زندگي برايش فرقي نكند.


صراط مستقيم چيست؟

1- صراط مستقيم، هدايتي بعد از توبه، ايمان و عمل صالح

با توجه به آیه‌ی «اِنِّي لَغَفَّّارٌ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحَاً ثُمَّ اهتَدَي۱»:"من نسبت به کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، آمرزنده‌ام و چنین کسی هدایت یافته است" امامان بزرگ ما علیهم السلام، از روي جايگاه «ثُمَّ» در آیه‌ی فوق، خبر از هدايتي داده‌اند كه متأخر از توبه و ايمان و عمل صالح است. درست مثل آیه‌ی؛ «‌اَليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دِينُكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتِي...‌۲» كه نزول ولايت را مشروط به تكميل فروع دين يعني نماز و حج و امر به معروف ونهي از منكر، قرار داده است، این‌جا هم هدایت به صراط را مشروط به توبه و ايمان و عمل صالح، قرار داده است.
«ثم اهتدي» معادل «اهدنا الصراط المستقيم"است و آن امتحان نهايي است كه بعد از اتمام آزمايشهاي توبه و ايمان و اعمال صالحه (فروع دين)، براي مسلمان در هدايت پيش مي‌آيد. امتحان نهايي، امتحان صداقت مسلمان در عمل به قولی که با گفتن «اياك نعبد و اياك نستعين» داده است، می‌باشد كه در صورت موفقيت، به هدایت در صراط مستقيم دست می‌یابد.
موفقيت در اين امتحان بستگی به انتخاب راهي دارد كه بنده بر‌می‌گزیند؛ راهی که بنده با انتخاب آن به خدا مي‌گويد هر كس را كه تو تعيين كني، همان را قبول دارم و جز مطيع تو را اطاعت نمي‌كنم و با اين انتخاب، وارد حوزه‌ي «اهدنا الصراط المستقيم» مي‌شود. اما مسلماني كه اين عهد را نقض كند و مطيع قدرت‌ها شود و بر سر آن معامله كند، «مغضوبٌ عليهم» است. اما اگر خبر از ماهيت كار ندارد و در عقل و فهم مغلوب شود و گولش بزنند و بازي بخورد، از ضالّين مي كردد!


هدايت بعد از صداقت

خدا می‌گوید كار شما «‌اياك نعبد واياك نستعين» است و كار ما هدایت به «‌صراط مستقيم». خدای تعالی هدایت را به خودش نسبت مي‌دهد و می‌گوید شما نمي‌توانيد صراط مستقيم را كشف كنيد؛ اين كار خدا است كه شما را به سوي آن هدايت كند. آن چيزي كه وظيفه‌ي شماست، صدق در «اياك نعبد و اياك نستعين» است!
هر كس در «‌اياك نعبد واياك نستعين» صادق بود، هدایت به صراط برايش حتمي است و هر کس که در هدایت به صراط، لغزش پيدا کرد، گرفتار «مغضوب عليهم» يا «‌ضالين» می‌شود. کسانی که در ميدان نبرد نمی‌توانند استقامت كنند، كارهايي قبلاً انجام داده‌اند که بر اساس «‌اياك نعبد واياك نستعين» نبوده و مسأله‌دار شده‌اند.
آقاي پرورش می‌گفت: من به مرحوم دكتر بهشتي گفتم اسم اين سكوتي را كه اين‌قدر عليه شما حرف مي‌زنند و شما جواب نمي‌دهيد، چه بگذاریم؟ اين صبر است يا بي‌حالي و بي‌تفاوتي؟! مرحوم آقاي بهشتي اين آيه را خواند: «‌اِنَّ اللهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا۱»:"خداوند از کسانی که ایمان می‌آورند، دفاع می‌کند" ایشان از من پرسيد كه فاعل آمَنُوا كيست؟ گفتم مومنين، گفت اگر ضمير را جدا كنيد به چه كسي بر مي‌گردد؟ گفتم به الله. گفت پس چه مي‌گوييد؟ دفاع كار ما نيست، كار او است؛ ما داريم كار ايمانمان را مي كنيم. در روايات داريم كه خدا از مومنين عهد گرفته كه از خودشان دفاع نكنند؛ گفته اگر خودت دفاع كردي، كار خراب مي‌شود، بگذار من از تو دفاع كنم!



2- صراط مستقيم؛ ولايت اهل بيت (ع)

تفاوت «‌اياك نستعين» با «‌اهدنا الصراط المستقيم‌» اين است كه «اياك نستعين» كلّي تر است و اين تفاوت زيبايي است. مؤمن با گفتن «اياك نستعين»، مي گويد هر چه مي‌خواهم از تو مي‌خواهم، ولي با گفتن «‌اهدنا الصراط المستقيم‌»، يك چيز و آن هدايت را مي‌خواهد.


لازمه‌ي توحيد، ایجاب می‌کند که صراط به اهل بيت متصل شود. اين اتصال را ولايت مي‌گوييم. اين كه در روايات داريم: «‌بُنِيَ الاِسلاَمُ عَلَي خَمسٍ، عَلَي الصَّلوهِ وَالصَّومِ و الحَجِّ وَ الجَهَادِ وَ الوِلاَيَهِ وَ لَمْ یُنادِ بشَيءٍ كَمَا نُودِيَ بِالوِلاَيَه »:"اسلام بر پنج پایه استوار است، بر روزه و نماز و حج و جهاد و ولایت و ولایت بالاتر از همه است" بر ولايت بيشتر از نماز و روزه وحج و جهاد تاكيد شده است. امام صادق(ع) اظهار تأسف مي‌كند و مي‌گويد: «‌وَ اَخَذَ النَّاسُ اَربَعَه‌»:"مردم چهار مورد اول را گرفتند و ولايت را كه از همه مهم‌تر بود، رها كردند" انسان اگر عضو كاروان ولايت‌الله بشود و ولايت خدا را پيدا كند، وضعيتش كاملاً با قبل فرق خواهد کرد.

«‌اَللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَي النُّورِ :"خدا ولی ّو سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند و آن‌ها را از ظلمت به‌سوی نور خارج می کند". يعني «‌يُخرِجُهُم بِالوِلاَيَهِ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَي النُّورِ». چیزی که مومنان را از ظلمت به سوي نور می‌برد، اَعمالي مثل نماز و روزه و غيره نیست. این اعمال، شروط ولايت هستند. عاملي كه انسان را از ظلمت بسوي نور خارج مي كند، ولايت است. آيه خيلي زيبا می‌گوید: «اَللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»، يعني تا ولايت بين انسان و خدا منعقد نشود، «يُخرِجُهُم مِنَ الظُلُمَاتِ اِلَي النُّورِ»، يعني هدايت حاصل نمي‌شود. نمي‌گويد که خارج می‌شوند، می‌گوید خدا انسان را از ظلمت به سوي نور خارج مي‌كند و اين كار را خدا به خودش نسبت مي‌دهد. به عبارت ديگر همان طور كه ولايت را خدا به خودش نسبت مي دهد، خروج از ظلمت بسوي نور را هم بعد از ولايت ذكر مي‌كند؛ يعني اين خروج به كمك ولايت صورت مي‌گيرد. يعني تا ولايت بين انسان و خدا واقع نشود، هيچ عملي مثل نماز و روزه و زكات و امر به معروف و نهي از منكر و جهاد اين هنر را ندارند كه انسان را از ظلمت به سوي نور خارج كنند. اين است كه در روايت داريم «‌اَلمَرءُ مَعَ مَن اَحَبَّ»:"شخص با آن‌چه دوست مي‌دارد، محشور مي‌شود".



علت تطبيق صراط مستقيم به اهل بيت(ع) چيست؟

امام صادق (ع) به ابوحنيفه گفت: آيا تفسير و معناي قرآن را مي‌داني؟ گفت بله مي‌دانم. گفت آيا به آن حكم و فتوا نمي‌دهي؟ گفت بله فتوا مي‌دهم. گفت اين آيه چه مي‌گويد؟ «وَ جَعَلنَا بَينَهُم وَ بَينَ القُرَي الَّتِي بَارَكنَا فيها، قُرَيً ظَاهِرَهً وَ قَدَّرنَا فِيهَا السَّير، سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَ اَيَّامَاً آمِنِِينَ »:"ميان آنان و ميان آبادانيهايي كه در آن ها بركت نهاديم، شهرهاي متصل به هم قرار داديم و در ميان آن ها مسافت را، به اندازه، مقرر داشتيم. در اين راه ها، شب ها و روزها آسوده بگرديد". حضرت انگشت گذاشتند روي آمنين و گفتند"اين چه راهي است كه مي‌گويد شب‌ها و روزها در آن ایمن حركت كنيد؟"گفت: راه مكه است. فرمود: آيا خدا شهادت مي‌دهد كه راه مكه امن است؟ مگر فلاني را در راه مكه نكشتند و فلاني را دزد نزد؟ اگر بگويي دزد نزد كه دروغ گفته‌اي و اگر هم بگويي دزد زد، پس قرآن درست نگفته و به راهي كه امن نيست، آمنين گفته است! ابوحنيفه درمانده شد و گفت پس معنايش چيست؟

فرمودند: ما قراي ظاهره هستيم و قرآن قريه‌ي مباركه است. ما واسطه‌ي بين مردم و قرآن هستيم. مردم به قريه‌ي ظاهره، یعنی به‌سوی ما مي‌آيند و از اين جا به قريه‌ي مباركه که قرآن‌ است‌‌ ‌‌مي‌روند.


پس تقدير الهي اين است كه ائمه علیهم السلام، مسير و صراط مستقيم باشند و مردم از اين مسيرها شب و روز ايمن عبور كنند؛ نه‌تنها روز كه شب هم در امان حركت نمايند! ولي ناشكري كردند و گفتند «‌حَسبُنَا كِتَابَ اللهِ»:"کتاب خدا برای ما کافی است"، خودمان يكراست به قريه‌ي مباركه مي‌رويم و از قريه‌ي ظاهره رد نمي‌شويم! «وَظَلَمُوااَنفُسَهُم»:"و به اين ترتيب به خودشان ستم کردند" «‌فجَعَلنَا هُم اَحَادِيثَ وَ مَزَّقنَاهُم كُلَّ مُمَزَّقٍ وَ اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآيَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور »:"پس آنها را موضوع حكايتها گردانيديم و سخت تارو مارشان كرديم؛ قطعاً در اين ماجرا براي هر شكيباي سپاسگزاري، عبرتها است".


قرآن براي كساني كه اهل بيت را قبول دارند، هدايت است و براي آن‌هايي كه قبول ندارند، مايه گمراهي مي‌شود. «‌يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهدِي بِهِ كَثِيراً وَ مَا يُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الفَاسِقِينَ »:"بسياري را با آن گمراه و بسياري را هدايت مي كند ولي جز نافرمايان را با آن گمراه نمي كند" مسلمانان يک‌بار درغدیر خم با رسول خدا‌(ص) و یک‌بار هم در واقعه‌ي عثمان، بر ولايت علي‌(ع) به‌عنوان امير‌المومنين بيعت كردند، ولي ميثاق‌ها را بعد از محكم كردن شكستند. «اَلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهدَاللهِ مِن بَعدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقطَعُونَ مَا اَمَرَاللهُ بِهِ اَن يُوصَلَ وَ يُفسِدُونَ فِي الاَرضِ، اُولَئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ »"آنان که عهد خدا را بعد از میثاق می‌شکنند و آن‌چه را که خدا امر به پیوستن به آن ها کرده( يعني ولايت) قطع می‌کنند و در زمین فساد می‌نمایند، اینان همان ضرر کنندگان هستند" خداوند می‌گوید ما ضرر نكرديم، خودشان ضرر كردند.


اهل بيت عليهم السلام به ما مي‌گويند كه هرچه قرآن مي‌گويد قصه‌ي ما است. اگر انسان اين مطلب را فهميد، آيه را فهميده است. از همين جا فهمیده می‌شود که چرا صراط مستقيم به اهل بيت تطبيق داده شده است؟ زيرا ولايت، اساس عبادت است و هدايت بدون ولايت، ضلالت می‌باشد. در نماز هم، نماز‌گزار اول در کشتی ولایت قرار مي گیرد تا بعد نمازش عبادت باشد. قرآن در آيه «فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَطِيعُونِ »، تصريح دارد كه شرط اول دینداری، اطاعت است. به عبارت ديگر دين، حضور در كشتي ولایت است.


در دوره‌ي نوح، هر كس كه در كشتي آمد، نجات پيدا كرد و هر كس نیامد، هلاك شد. در دوره‌هاي بعد، ديگر مثل زمان حضرت نوح علیه السلام نيست که به ‌صورت فيزيكي كشتي به آب اندازند! در اين دوره کشتی امام حسین علیه السلام مطرح مي شود. «مَثَلُ اَهلِ بَيتِي كَمَثَلِ سَفِينَهُ نُوحٍ، مَن رَکِبَهَا نَجَی وَ مَن تَرَکَهَا غَرَق ». چقدر تشبيه قشنگي است! سفينه‌ي نوح صدها سال طول كشيد تا ساخته شد. حضرت نوح(ع) اول درخت‌ها را کاشت و سيصد سال طول کشید تا نخل‌ها بزرگ شدند. بعد آن ها را بريد و تخته‌ها را به هم وصل كرد و اين كار صد و پنجاه سال طول كشيد تا كشتي ساخته شد. كشتي اهل بيت هم همين‌طور ساخته شده است. درغدير خُم هسته‌اش كاشته شد. جريان سقیفه مرحله ا‌‌ي ديگر از ساخت و حفاظت آن است. صلح امام حسن مجتبي (ع) و واقعه‌ی عاشورا، مراحل دیگر آن است. از بعد از عاشورا، دوره‌ي توسعه است و علما در زمان حاضر خدمه‌های این كشتي هستند. امام‌ ره اين كشتي را روي آب انداخت.

admin بازدید : 25 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (2)

ااز انتظار تا اجتهاد

اهمیت عالمان دینی و تعمیق و توسعه ی اجتهاد
انتظار، اجتهاد را قاعده مند و پویا ساخت و فقیهان را مدد کرد تا در روزگار غیبت امام علیه السلام احکام دینی را به مردم برسانند. این کارکردِ مهمی است که در مکتب انتظار رقم خورد و با خود، دست آوردهای فراوانی را به همراه آورد. در این قسمت از چگونگی این حرکت حیات آفرین، بحث می کنیم.
پیش از ورود به بحث لازم است قلمرو موضوع مشخص شود. منظور از علما در این عنوان، عالمان دینی یعنی فقها هستند و منظور از پاسداری، اعم از احیا، حفظ، نشر و گسترش معارف دینی و ستیز در برابر تجاوزگران به حریم دین است. مراد از دین نیز مجموعه ی معارف و اعتقادات، اخلاقیات و امور تربیتی و احکام و مسائل علمی است که از آن به قوانین و مقررات موضوعه یا به اصطلاح فقها «فقه» تعبیر می شود.
بستر بحث از نظر زمانی، عصر انتظار یعنی از زمان غیبت صغری (260 ه.) است، چون عصر قبل از غیبت، عصر حضور ائمه علیهم السلام است و در عصر حضور گرچه فقها و عالمان دینی بودند، اما به علت حضور امامان علیهم السلام تحت الشعاع قرار داشتند؛ بدین معنا که مرجعیت آنان در صورت دست رسی نداشتن مردم به ائمه علیهم السلام بوده است و مردم در حد امکان سعی می کردند به منبع و مرجع اصلی مراجعه کنند. خود فقها نیز مشکلات و مسائل خود را تا حد مقدور با آن بزرگواران در میان می گذاشتند.

جایگاه عالمان دینی
عالمان دینی به لحاظ دانشی که می اندوزند و نیز به سبب رابطه ی ولایی با شیعیان یا پیشوایان معصوم و رسالت و مسئولیت خطیر پاسداری، آگاهی بخشی و تربیتی که دارند در شریعت از رتبه و جایگاه بلندی برخوردارند که از دو منظر بدان اشاره می شود:

الف) منظر آیات
قرآن می فرماید:
(و جعلنا بینهم و بین القری الّتی بارَکنا فیها قریً ظاهرةً و قدّرنا فیها السَّیر سیروا فیها لیالی و أیّاماً آمنین)؛ (1) (در میان آنان و میان آبادی هایی که در آنها برکت نهاده بودیم، آبادی های متصل به هم قرار داده بودیم و در میان آنها مسافت را به اندازه، مقرّر داشته بودیم [و به آنها گفتیم:] در این راه ها شب ها و روزها آسوده خاطر بگردید.
در چندین روایت، امامان علیهم السلام «قرای ظاهره» را دانشمندان و عالمان دینی دانسته اند که میان مردم و «قرای مبارکه» یعنی معصومین علیهم السلام قرار دارند و مردم را با ارشادها و راهنمایی های خود به «قرای مبارکه» می رسانند و مردم از حرکت در این مسیر در هر شرایطی احساس امنیت می کنند.
قرآن می فرماید:
(فلولا نفر من کلِّ فرقة منهم طائفةٌ لیفقَّهوا فی الدّین و لیُنذروا قومهم اذا رَجَعوا إلیهم لعلّهم یحذرون)؛ (2) چرا از هر گروهی از آنان (مؤمنان) طایفه ای کوچ نمی کند تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابد و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند.
منظور از تفقّه در دین، فراگیری همه معارف و احکام اسلام، اعم از اصول و فروع است. بنابراین آیه یاد شده دلیل روشنی است بر این که همواره گروهی از مسلمانان به عنوان انجام یک واجب کفایی باید به تحصیل علم و دانش در زمینه تمام مسائل اسلامی بپردازند و پس از فراغت از تحصیل به ارشاد و هدایت مردم همت گمارند.

ب - منظر روایات
اما اندیشه گری و تفقه از دیدگاه روایات چگونه است. امام علی علیه السلام می فرماید:
تفقَّه فی الدّین فاِنّ الفقهاءَ ورثة الاَنبیاء؛ (3) در دین تفقّه کن، زیرا فقیهان، وارثان پیامبرانند.
در این روایت، امام علی علیه السلام ضمن دستور به تفقّه در دین، فقها را وارثان انبیا معرفی کرده است.
از امام زمان عجل الله تعالی فرجه نیز دستور اکید است که:
امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فاِنّهم حجَّتی علیکم و اَنا حجة الله علیهم؛ (4) در حوادث و رخدادهایی که پیش می آید به روایان احادیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان می باشم.
در این توقیع شریف، حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه تکلیف شیعیان را در عصر غیبت مشخص کرده و آنان را در رخدادهای اجتماعی به روایان احادیث که همان فقها هستند ارجاع داده است. و در فلسفه ی دستور خود تأکید کرده که فقها حجّتِ آن حضرت در میان مردم می باشند.

رسالت ها و ویژگی ها
عالمان دینی در سِمَت جانشین پیامبر صل الله علیه و اله و امامان معصوم علیهم السلام از آغاز غیبت صغری تاکنون با تحمّل رنج و سختی هایِ «تفقه در دین» و نیل به مقام اجتهاد و نیز برقراری رابطه ی معنوی و پیوند ولایی با امام زمان خویش و تخلّق به اخلاق رسول الله و الگوگیری از خط مشی عملی و زندگی زاهدانه و مجاهدانه امیرمؤمنان علیه السلام توانسته اند پاسداران امین و مخلصی برای اسلام عزیز، تکیه گاه مورد اعتمادی برای پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام و پیش گامان جهاد و مبارزه با ستم گران، طاغوت ها و تجاوزگران به حریم اسلام و مرزهای مسلمانان در عرصه های فکری و فرهنگی، بلکه نظامی باشند.

مرزبانی از عقیده ی اسلامی
بخشی از رسالت ها و ویژگی های عالمان دینی در مرزبانی از عقیده ی اسلامی است؛ توضیح آن که: دشمنان عقیده و اندیشه ی اسلامی همواره - به صورت فردی و گروهی - می کوشیدند افکار و اذهان مردم را از اعتقادات و معارف حقّه دین، نهی کنند. این تلاش در دوران غیبت، ابعاد گسترده تری پیدا کرد. فقهای اسلام، شاخص ترین قشری بودند که در سنگر هدایت و ارشاد و تعلیم و تربیت به مرزبانی عقیده ی اسلامی همت گماردند و در هر عصری با استفاده از جایگاه وعظ و خطابه، نوشتن کتاب های ارزنده، تشکیل حوزه های بزرگ علمی و درسی و بحث و مناظره با سران مخالفان و مکاتب الحادی جوامع اسلامی و تشنگان حقیقت را از چشمه سارهای قرآن و سنت معصومین علیهم السلام سیراب نموده، شیاطین انس و رهزنان ایمان و عقیده ی مسلمانان را از دست یابی به اهداف شوم خود مأیوس می کردند. امام عسگری علیه السلام در این باره از قول امام صادق علیه السلام می فرماید:
علمای شیعیان ما مرزبانان مرزی هستند که شیطان و لشکریانش از آن جا قصد هجوم دارند. آنان شیاطین را از یورش به حریم شیعیان ما باز می دارند و نمی گذارند او و پیروان معاندش بر پیروان ما مسلط شوند. (5)
و نیز در روایتی دیگر از زبان پدرش امام هادی علیه السلام فرمود:
اگر بعد از غیبت قائم ما عالمانی نباشند که از دین حمایت کنند و مردم را به سوی قائم ما فرا خوانند و شیعیان ناتوان را از وقوع در دام های شیطان و پیروان سرکش او برهانند. کسی باقی نمی ماند مگر آن که از دین خدا بر می گردد. لیکن عالمان دینی زمام دل های شیعیان ضعیف را در دست می گیرند و همچون سکان داران کشتی، آنان را از خطرات و تهدیدها نجات می دهند. آنان بهترین انسان ها در پیش گاه خداوند هستند. (6)
نتیجه این که مسئله انتظار، زمینه ی تربیت علمای دینی را در بخش های مختلف فراهم کرد و تلاش مستمر و سازمان یافته علما را در ایفای نقش ها و مسئولیت هایی که در فقدان معصوم متوجه ایشان بوده، به وجود آورد. از همین رو، علما نقش مشخص تر و جدی تر را در جامعه عهده دار شدند و سازمان روحانیت، نهاد وکالت و حوزه های علمیه در این راستا شکل گرفتند و نقش ها سریع تر و تعریف شده تر مطرح شد. از آن طرف مردم هم در زمان غیبت احساس و اعتقادشان این است که تنها مرجعی که می تواند دین را از آنان اخذ نماید علمای دینی هستند علما هم نگاهشان به این بوده که بتواند در غیاب معصوم پاسخ گوی نیازها باشند.

رسالت حوزه های علوم دینی
حوزه های علوم دینی شیعه، تبلور عینی و تابلوی جاودانه فلسفه انتظارند. دل سوخته ترین عاشقان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، در این مهد، بالیدند و استوارترین و مایه ورترین میراث فرهنگی مهدویت را همین حوزه های مبارک آفریدند. دست پروردگانِ حوزه های شیعه، هر کدام در دیار و اقلیم خویش، پرچم انتظار بودند، بر بام تاریخ آن قوم و دیار و مشعل هایی فروزان فرا راه کاروان بشر به کعبه وصال و در تاریکستان فتنه ها، هواها، هوس ها، خدعه ها و ده ها بیراهه های راه گونه و سراب های آب نما و چراغی روشن بر مناره آرمان شهر اسلام.
اینان، در سیاه ترین دوره ها، با مدد جستن از «انتظار فرج»، امید به فرج را در دل های پاک دینان و زلال فطرتان زنده داشتند و جنبش های عدالت خواهی و ستم ستیزی را، در جای جایِ دارالاسلام به پا ساختند. امیدی که چونان دویال برای تکاپو در زندگی گذر از باتلاق ها و بیغوله های جهل، دودلی و گمراهی است. مگر نه این است که ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه نجات بخش بشر از کفر و ستم، در عصر سیاست هاست. مگر او، منادی عدالت، برپا دارنده حدود دینی، احیاگر معارف قرآنی و برپا کننده ی حکومت عدل الهی نیست، مگر غیر از این است که او کرامت های اخلاقی را در زندگی و جامعه بشری پیاده می کند و آرمان های انبیا و اولیای الهی را عملی می سازد و عینیّت می بخشد؟ و آیا حوزه های علوم دینی و عالمان فرهیخته و ربّانی، در طول تاریخ، رسالتی جز این می جستند و تلاشی غیر از این داشتند؟
مگر نه این که فلسفه وجودی حوزه ها، تبیین مکتب، پاسداری از اسلام ناب، دفاع از مظلوم، انگیختگی روح عدالت خواهی، عدالت گستری، نشر علمی و عملی فضائل اخلاقی و الهی و فرآورده های دینی و قرآنی، پاس داشت حدود و ثغور شریعت، زنده نگه داشتن امید به عدالت و ایجاد گشایش، برای پاک سازی ذهنی از همه کج اندیشان و ستم هاست؟
مگر عالمان ربانی، نابودی طاغوت ها و ستم شاهان و استقرار معارف و ارزش های ناب محمد صل الله علیه و آله را در همه زوایایش وعده ندادند و خود در عمل، گواه این مدعی نشدند و در آماده سازی مقدمات فرج و رسیدن به حکومت عدل جهانی، جام شهادت را ننوشیدند؟
آری آنان چنین بودند و شاهدانی شدند گویا بر بام تاریخ بشر. گزاف نیست اگر بگوییم کارنامه حوزه ها، جز انتظار فرج نیست. اندک تأملی در تاریخ حوزه های شیعه، درستی این گفته ها را می نماید. بر طبق آن چه که اشاره شد سه رسالت اساسی و مقدس حوزه در عصر انتظار عبارت است از:
1- اهتمام و اقتدا: اسوه گیری از آرمان های مهدوی و سامان دادن زندگی و تلاش حوزوی و سیرت و رفتار عالم دینی و طالبان علم، بر اساس سیره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و پرتو گرفتن از آن انسان کامل.
2- وراثت: پاسداشتِ مکتب مهدی، حراست از معارف ناب اسلامی و خرافه زدایی از زلال سیمای مکتب وحی.
3- نیابت: برفراز داشتن پرچم هدایت، نگاهداشت روح عدالت خواهی و ستم ستیزی، سرپرست امت اسلامی در غیبت بزرگ و طولانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه.
اینک نظری کوتاه به نقش و اهمیت هر یک از موارد فوق می افکنیم:

اهتمام و اقتدا
امام زمان عجل الله تعالی فرجه و انتظار برای حوزویان، نه یک عقیده که زندگی و حیات است؛ حیاتی که تغذیه فکری و مادی آنها، به عنایت او وابسته است هم سرباز اویند، هم برخوان نعمت او، از او چراغ راه می گیرند و رسم هدایت می جویند. مردم نیز به آنها چنین می نگرند.
با این برداشت، متولیان و سازمان دهندگان حوزه، که خود نیز به یُمنِ وجود و عنایت و لطف او، عزّت و سروری یافته اند، بایسته است که خطوط نورانی قامت معنوی آن امام همام را تراز و شاخص سازماندهیِ تشکیلات، بازسازی و بالنده سازی حوزه ها کنند و همت خویش را در پی ریزی حوزه ای که خشنودی مولاست به کار گیرند. رسالت جهانی مهدی را با همه بار معانی اش، دلیل کار حوزه ها کنند. آنان باید حوزه ای بسازند که شاگردانش اوصاف امام عصر علیه السلام را قبله خویش قرار دهند و عشق به او را مسیر خود. اگر مهدی، امام عصر، امام زمان و صاحب عصر و زمان است، آنان نیز، زمان شناس بارآیند و طلایه داران عصر خویش تا بتواند مدیر و هادی قبیله شوند و زمان و روزگار و جامعه و زندگی مردم را بر راستای ویژگی ها و هدف های امام زمان سامان دهند.

وراثت
عالمان ربانی و حوزه های علوم دین در روزگاری که امام زمان علیه السلام از ما چهره پوشانده است، وارث او در نگاهبانی میراث معرفتی دین و ایمان مردمند. بیان احکام، روشن کردن مرزهای اعتقادی، بیرون آوردن معارف، اخلاق، آداب و موازین تربیتی از متون دینی و تأمین دانش های دینی مورد نیاز جامعه اسلامی، بر عهده ی آنان است. آنان در روزگار غیبت، باید محاسن و نیکویی های معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام را به نسل ها بنمایانند و برتری منطق و توانایی اسلام را در برآوردن بهروزی و سعادت بشر، با زبان همان روزگار و با بهره وری از بهترین ابزار پیام رسانی به جهان، برسانند: «العلماء مصابیح الارض و خلفاء الأنبیاء و ورثتی ورثة الأنبیاء». (7)
این وراثت، همان زنده نگه داشتن اسلام بر فراز اعصار است:
در روزگار طولانی غیبت حضرت، شیطان های پنهان و آشکار، تهاجم خود را آغاز می کنند تا پایه های اعتقادی مسلمانان را سست و ایمان آنان را بربایند، تنها پناه گاه مسلمانان، حوزه های علمی و اعتقادی است که باید در خور هر مورد، به دفع و رفع این زیان ها و خطرها بپردازند و با بهره وری از منطق نیرومند وحی، به حفاظت از اسلام بپردازند.
معصوم می فرماید:
لولا من یبقی بعد غیبة قائمنا علیه السلام من العلماء الدّاعین إلیه، و الدّالّین علیه. و الذالبّین عن دینه بحجج الله، و المنقذین لضعفاء عبادالله من شُباک ابلیس و مَرَدَتَه، و من فخاخ النّواصب لما بقی اَحدٌ إلّا ارتَدَّ عن دین الله و لکنّهم الّذین یُمسکون ازمة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السّفینة سکّانها؛ (8) اگر در روزگار غیبت قائم، عالمانی نبودند که ظهور و فرج او را فریاد کنند و مردم را به سوی او ره نمایند و از دین او، با استدلال های محکم، به دفاع برخیزند و کسانی را که ایمان سستی دارند، از ابلیس و پیروانش و از شکار ناصبیان (یورش گران برای ارکان دینی) رهایی بخشند، هیچ کس باقی نمی ماند، مگر این که راه ارتداد پیش می گرفت، ولی آنان، زمام شیعیان را در دست می گیرند، چونان که ناخدای کشتی عقبه کشتی را ....
گل های سرسبد حوزه ها، عالمانی ربّانی، به حق در درازنای تاریخ تشیع، وارثانی امین و هوش مند بودند و از میراث به جای مانده پیامبر و امامان شیعه، نیک پاسداری کردند، در هر دوره ای غبار خرافه را از سیمای زلال دین زدودند و با خرافه و خرافه بافان و خرافه سازان، به ستیز و رویارویی برخاستند، شبهه ها را پاسخی در خور دادند و دماغ شبهه افکنان در دین و ایمان مردم را با برهان ها و استدلال های متین به خاک مالیدند و ایتام آل محمد صل الله علیه و آله را که میراث معنوی و مذهبی شان مورد تاخت و تاز قرار گرفته بود، با رنج های استخوان سوز، طاقت فرسا و مقاومت و درایتی شگفت انگیز، پاس داشتند و توصیه امامان در توصیف وارث حقیقی اهل بیت را تبلور عینی و عملی بخشیدند. سرگذشت جهاد علمی عالمان ربّانی، در طول تاریخ حوزه های علوم شیعه، پر از حماسه ایثار، نستوهی و سرباختگی است. آنان، هم اسلام ناب را پاس داشتند و هم در رویارویی با زر و زور و تزویر حاکمان تاریخ، پرچم سرخ تشیع را بر فرازِ این خاکستان، برافراشته داشتند. نگاهی به سیره و میراث عظیم فرهنگی و علمی عالمان شیعه، گواه این مدعاست. نوشته هایی که هر کدام در پس خود فلسفه ها، رازها، رنج ها و حماسه ها دارند و فصلی پر دامنه از رویارویی علمی و فرهنگی حوزویان و دگراندیشان را فرا روی ما می گشایند.
تنها در میراث داری از غیبت مهدی عجل الله تعالی فرجه و فرهنگ انتظار، صدها عنوان کتاب به دست ما رسیده است که مطالعه و کاوش در چند و چون و خواستگاه پدید آمدن این کتاب ها، تابلویی زیبا از چگونگی مرزبانی و وظیفه داری آنان است. تلاش آنان در پاس داشتِ این اندیشه و فرهنگ سرنوشت ساز و دشمن برانداز، بر تارک تاریخ تشیع، خودنمایی می کند و چشم و دل هر خواننده و تاریخ پژوه را می نوازد. تابلویی که بیش از هزار سال، حماسه، تلاش فکری و فرهنگیِ میراث داری و تکلیف شناسی حوزویان را در عرصه معارف «مهدویت» به نمایش می گذارد. از ابن بابویه، کلینی، شیخ مفید، علامه حلی تا میرحامد هندی، علامه امینی و همفکران و شاگردان او.
در این تابلوی زیبا، شگفتی هایی از جلوداری علمی و فکری، گسترده آگاهی و آزاداندیشی، مرزبانی تا پای شهادت، مبارزه با خرافه و کج فکری و تنگ اندیشی و ... چشم را می نوازد و برای امروز حوزه ها می تواند راهنما و درس آموز باشد.

نیابت
دشوارترین وظیفه و تکلیف حوزه ها در عصر غیبت، نیابت عامه است. بی شک نیابت از امامی که منادی عدالت است به غور و کاوش در اصول و فقه نیست، به کرسی تدریس و انبوه شاگردان و نیز فقط به رساله و مناسک و گرفتن و تقسیم وجوهات و ... نیست.
نیابت، پذیرفتن همه تکالیف اسلامی اعم از علمی، سیاسی، اجتماعی، تربیتی و رهبری است. نیابت از مقوله اقدام و عمل است، نه موعظه و حرف. نیابت، میدان داری و حماسه گستری در برابر دشمن است، نه انزوا گزینی و پس پرده نشینی. نیابت، شناخت زمان و مکان، سیاست های جهانی و اشراف بر حرکت تاریخ و جامعه هاست.
نیابت، در حقیقت، زعامت و رهبری عامه است، رهبری سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی تشیع. پاسداری از شیعه در دریای متلاطم روزگار خود و نگهبان همه ی مرزهای اسلام در برابر هجوم امواج فکرها و فرهنگ های گمراه کننده.)

پی‌نوشت‌ها:

1. سبأ، آیه 18.
2. توبه، آیه 122.
3. ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج4، ص 60، به نقل از: نهضت انتظار و انقلاب اسلامی.
4. وسائل الشیعه، ج18، ص 101.
5. بحارالانوار، ج2، ص 5.
6. همان، ج6، ص 5.
7. محمد ری شهری، میزان الحکمه، ج6، ص 466.
8. همان، ص 456.
منبع: نقش اجتماعی انتظار، شماره ی نشریه: 2100

admin بازدید : 16 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

انصار و یاران منجی موعود
انصار و یاران مهدی موعود (عج) را مردم پاک باخته و با ایمان و شایسته کرداری تشکیل می‌دهند که با قیام حضرت از مکه، به تدریج به لشکر او می‌پیوندند و با همه‌ی وجود در خدمت اجرای برنامه‌ها و گام‌های بلند اصلاحی آن حضرت قرار می‌گیرند و با دشمنان حق و عدالت، تا محو بیداد و سرشار ساختن زمین و زمان از عدل و داد، پیکار همه جانبه می‌نمایند.
حضرت هنگام حرکت از مکه با ده هزار نیرو از انصار و یارانش همراه هستند و در عراق «سید هاشمی» با دوازده هزار نفر به او می‌پیوندد. علاوه بر انسان‌های شایسته، انبوه فرشتگان نیز یاران او خواهند بود و برای تحقق اهداف و اجرای دستوراتش حاضر می‌شوند. (1)
امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«او به تنهایی ظاهر می‌شود، به تنهایی از مسجدالحرام می‌آید، به تنهایی وارد کعبه می‌شود و در حال تنهایی شب را سپری می‌کند. چون پاسی از شب گذشت و چشم‌ها در خواب فرو رفت، جبرئیل و مکائیل و فرشتگان در حالی که صف کشیده‌اند بر او فرود می‌آیند و جبرئیل می‌گوید:
ای سرور من فرمان تو مطاع و امر تو نافذ است.
امام، دست مبارکش را به صورت کشیده و این آیه را تلاوت می‌فرماید:
و مومنان گویند ستایش خدای را که وعده‌ی لطف و رحمتش را بر ما محقق فرمود و ما را وارث همه‌ی سرزمین بهشت گردانید، تا در هر جای آن بخواهیم منزل گزینیم، آن روز (پاداش) نیکوکاران بسیار نیکو خواهد بود.» (2)
آنگاه در میان رکن و مقام می‌ایستد و با صدای بلند بانگ برمی آورد که ای یاران و نزدیکان من! ای کسانی که خدا شما را پیش از ظهور من برای یاریم در روی زمین مهیا فرموده! در حالی که فرمان می‌برید؛ بسوی من بشتابید.


آن‌ها که در شرق و غرب عالم در محراب و یا در رختخواب خود هستند، بانگ مهدی موعود (عج) را می‌شنوند و همگی به سوی او می‌شتابند. چیزی نمی‌گذرد مگر به اندازه‌ی یک چشم بر هم زدن که همگی در نزد او گرد می‌آیند و این اجتماع پرشکوه اندکی پیش از طلوع خورشید اتفاق می‌افتد. (3)
این افراد که شبانه گرداگرد وجود مقدس و نورانی حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا له الفداه) جمع می‌شوند، همان 313 نفری هستند که امیرالمومنین (ع) و امام صادق (ع) آنان را پرچم دار یاوران آن حضرت معرفی کرده‌اند که بیان گر این واقعیت است که هر یک از آنان دارای توانایی، کارآیی، آگاهی، کفایت، مدیریت و صلاحیت‌های لازم و برای فرماندهی و سازمان بخشیدن به نیروهای طرفدار حق هستند که امام صادق (ع) از آنان تعبیر به «حکم الله فی ارضه» می‌کند. (4)
این 313 نفر که نخستین گروندگان هستند، فرماندهان و وزیران آن منجی موعود خواهند بود، آنان در آغاز، هسته های اصلی نیروها را تشکیل داده و بر عهده دارند و پس از پیروزی برای ارشاد و دادرسی و کارگزاری به سرزمین‌های دور و نزدیک فرستاده می‌شود.
با گردآمدن این گروه دعوت آغاز می‌شود، پس از انتشار خبر آن به محرومان و منتظران، ده یا دوازده هزار نفر، که ستون‌های اصلی انقلاب را تشکل می‌دهند، به سرعت به آن حضرت می‌پیوندند که با اجتماع آنان پاک سازی حجاز آغاز می‌شود. در ادامه‌ی نهضت، توده های انبوه از سراسر جهان به حضرت پیوسته و نبرد حق علیه باطل شروع می‌شود. (5)
امام صادق(ع) فرمودند:
«سیصد و سیزده نفر (به شمار اهل بدر) با او بیعت می‌کنند و او تا هنگام کامل شدن ده هزار نفر در مکه اقامت کرده، سپس رهسپار مدینه می‌گردد».(6)
یاران و نیروهای حضرت از ملیت‌های مختلف تشکیل می‌شوند. در روایات، سخنان گوناگونی در این باره وجود دارد. گاه از عجم به عنوان سپاهیان حضرت نام می‌برند که شامل غیر عرب می‌شود.
برخی روایات نیز، نام شهر و کشورهایی مانند: ایران، یمن، ری، خراسان، طالقان، قم؛ همدان، جابلقا، جابلسا و... را ذکر می‌کنند که سپاهیان از آن جا به یاری حضرت می‌شتابند. گاهی نیز سخن از قوم خاصی مانند: توبه کنندگان بنی اسرائیل، اصحاب کهف، مومنان مسیحی و انسان‌های وارسته ای است که رجعت خواهند کرد (به دنیا باز می‌گردند) و به یاری حضرت می‌آیند.
براساس روایات، هر یک از 313 نفر اصحاب حضرت مهدی موعود (ع) جزو «اوتاد» یا «ابدال» یا «نجبا» و یا «صلحا» می‌باشند.
اوتاد:
جمع «وتد» به معنای «میخ‌ها» است. در قرآن کریم سوره نباء آیه 7 آمده است:
«ما کوه‌ها را میخ‌های زمین قرار دادیم».
برخی با توجه به این آیه گفته‌اند:
می‌توان نتیجه گرفت که اوتاد، مردانی خالص هستند که همچون کوه استوار و در خدمت حضرت مهدی (عج) به سر می‌برند.
برخی نیز گفته‌اند:
اوتاد، چهار تن از اولیاء هستند که همیشه در عالم برقرارند و اگر یکی از آن‌ها بمیرد، دیگری به جای او می‌آید. در صفت اوتاد آمده است: آنان قومی هستند که طرفه‌ی العینی (به اندازه چشم بر هم زدنی) از پروردگارشان غفلت نمی‌کنند، از دنیا مگر قوت روزانه جمع نمی‌کنند و از آنان لغزش و خطایی صادر نمی‌شود. (7)
ابدال:
جمع «بدل» به معنای «جانشینان» است. این تعبیر را در مورد جمعی از بندگان صالح خدا به کار می‌برند که در میان اولیاء دارای مرتبتی مخصوص اند و می‌گویند:
جهان از وجود آن‌ها خالی نمی‌ماند و چون یکی از آن‌ها بمیرد خداوند دیگری را جایگزین وی می‌سازد. (8)
در لغت نامه دهخدا آمده:
ابدال عده ای معدود از صالحان و نیکان و بندگان خالص خدایند که شمار آنان، چهل نفر است و گویند زمین از وجود آن‌ها خالی نمی‌شود جهان بدیشان برپا است و چون یکی از آن‌ها بمیرد، خدای متعال دیگری را به جای او برانگیزد. این قوم به آنچه خدا را از رازها در حرکات و منازل کواکب نهاده، عارفند.
ابدال در مرتبه و جایگاه پایین‌تر از اوتاد هستند که گاهی غفلت از ایشان صادر می‌شود که آن را به تذکره (یاد خدا) جبران می‌کنند؛ ولی عمداً معصیت نمی‌کنند. آنان کسانی هستند که دارای نیت‌های پاک و طبع سخی و خوی نیک اند و همواره به خیرخواهی مسلمانان می‌پردازند و معدن و منشاء برکات و خیرات زمین اند. (9)
نحبا:
جمع «نجیب» به معنای «افراد پاک سرشت و خوش نفس و جوان مرد» است. تعداد نجبا را هفتاد نفر آورده‌اند و گفته‌اند: گاهی نیز می‌شود که بیشتر از این هم باشند. (10).
امام صادق(ع) فرمودند:
«آن‌ها که به حقایق دین تسلیم شدند، اهل نجات خواهند بود و همانا، تسلیم شدگان نجبا باشند.»(11)
ایشان پایین‌تر از ابدال هستند ولی از نظر معرفت از صلحا برترند. (12)
صلحا:
جمع «صالح» به معنای «افراد پرهیزگاری» که به عدالت موصوف اند و گاهی از ایشان معصیت صادر می‌شود، پس آن را به پشیمانی و استغفار جبران می‌کنند.
«چون پرهیزگاران را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد، همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی یابند».(13)
اینان که سیصد و شصت نفرند، هنگامی که وسوسه های شیطانی احاطه‌شان می‌کند، به یاد خدا و نعمت‌های بی پایانش و عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا افتاده و استغفار می‌نمایند. در این هنگام ابرهای تیره و تار وسوسه از اطراف قلب آنان کنار می‌رود و راه حق را به روشنی دیده و انتخاب می‌کنند. (14)
زمین خالی نیست از قطب، چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجیب و سیصد و شصت صالح، پس قطب مهدی (عج) است و اوتاد کمتر از چهار نفر نمی‌شود، زیرا دنیا مانند خیمه و مهدی (عج) همچون عمود و این چهار نفر طناب‌های آن خیمه‌اند. گاه می‌شود که اوتاد بیشتر از چهار نفر، ابدال بیشتر از چهل نفر، نجبا بیشتر از هفتاد نفر و صلحا بیشتر از سیصد و شصت نفر باشند. ظاهر این است که حضرت خضر (ع) و حضرت الیاس (ع) از اوتادند. پس ایشان به دایره قطب چسبیده‌اند. (15)
همچنین گفته شده:
هر گاه یکی از اوتاد کم شود (از دنیا برود)، بدل آن را از چهل نفر ابدال برمی گزینند و هر گاه یکی از ابدال کم شود، بدل او را از هفتاد نفر نجبا قرار می‌دهند. اگر از نجبا کم شود، بدل او را از سیصد و شصت نفر صلح جایگزین می‌کنند و نیز اگر یکی از صلحا کم شود، بدل او را از سایر مردم انتخاب می‌کنند. (16)
کسی که می‌خواهد از بهترین یاران و جزو سیصد و سیزده تن اصحاب امام زمان (عج) قرار گیرد، باید خود را تزکیه و پاک نماید، به گونه ای که در آینه‌ی وجودش غیر خدا راه نداشته و تمامی نیات؛ اعمال و کردارش برای رضای او باشد. چنین انسانی که دارای مرتبه‌ی بندگی خالص و سراسر وجودش الهی است و عالم را محضر خداوند متعال می‌بیند؛ مطمئناً به درجه‌ی کمال و خلوص رسیده است.
پس اگر مومنی خود را تزکیه نماید و عمل صالح انجام دهد و در اوصاف الهی خود را به صفات خداوند نزدیک کند، به گونه ای که از نظر ایمان توأم به عمل در میان مؤمنین بهترین باشد، امام عصر (ع) او را از صلحا قرار می‌دهد و کسی که در میان صلحا از همه بهتر عمل نماید، مقامش ترفیع یافته و جزو نجبا قرار می‌گیرد و کسی که در میان نجبا بهترین باشد، آن حضرت او را از ابدال قرار می‌دهد. هم چنین برترین ابدال جزو اوتاد قرار می‌گیرند.
بنابراین اوتاد، ابدال و نجبا در هر زمانی جزو سیصد و سیزده نفر یاران حضرت مهدی (عج) هستند و مابقی آن از بهترین صلحا انتخاب می‌شوند تا در پای رکاب ایشان باشند. به راستی چه نعمت و توفیقی بالاتر از این که انسان از بهترین‌ها شود و در رکاب محبوب خویش، خاتم الاوصیاء و منجی جهانیان باشد؟

علایم و نشانه های ظهور منجی موعود
از کتاب‌های معتبر ما مسلمانان، براساس روایت مستند از ائمه‌ی معصومین (ع) مجموعه ای از حوادث و وقایع گوناگون به عنوان نشانه‌هایی که پیش از ظهور حضرت مهدی (عج) اتفاق خواهد افتاد، ذکر شده است که به دو دسته علایم حتمی و غیر حتمی تقسیم می‌شوند.
علایم حتمی:
به نشانه‌هایی گفته می‌شود که در آستانه‌ی ظهور یا سال ظهور حضرت، قطعاً رخ خواهد داد. امام صادق (ع) فرموده‌اند:
«پیش از قیام قائم (عج) پنج علامت حتمی وجود دارد:»
1- خروج سفیانی
2- خروج یمانی
3- ندای آسمانی
4- فرو رفتن سپاه سفیانی در سرزمین بیداء
5- کشته شدن نفس زکیه(17)
1- خروج سفیانی:
امیرالمومنین (ع) در یک روایت جامع، ویژگی‌های سفیانی را این گونه می شمارد:
«نامش عثمان و نام پدرش عنبسه و از تبار ابوسفیان و پسر هند جگرخوار است. او مردی است با قامتی متوسط، چهره ای زشت و کریه منظر و آبله رو، هیکلی ستبر که ظاهرش یک چشم به نظر می‌رسد و از وادی خشک و بی آب و علف» یابس (یکی از نواحی دمشق) خروج می‌کند. (18)
امام باقر(ع) فرمودند:
«سفیانی سرخ رو، زرد مو و زاغ چشم است و هرگز خدا را نپرستیده و هرگز وارد مکه و مدینه نشده است. همواره می‌گوید: خون و انتقام؛ خون و انتقام، آن گاه آتش».(19)
امام صادق(ع) فرمودند:
«سفیانی در ماه رجب خروج می‌کند، شش ماه می‌جنگد و هنگامی که بر پنج ناحیه‌ی شام سیطره یافت، نه ماه حکومت می‌کند. از آغاز قیام تا سرنگونی‌اش پانزده ماه طول می‌کشد. او پلیدترین انسان روی زمین است. همسرش را زنده به گور می‌کند تا جای او را به کسی نگوید».(20)
رسول اکرم (ص) فرمودند: «سفیانی خون آشام است و از درون دمشق خروج می‌کند. کودکان را از دم شمشیر گذرانده و شکم زنان را پاره می‌کند. سپاهی به سوی مدینه می‌فرستد و سه شبانه روز آنجا را غارت می‌کنند، آنگاه به سوی مکه‌ی معظمه رهسپار می‌شوند و در سرزمین بیداء، در کام زمین فرو می‌روند.».(21)
2- خروج یمانی:
امام صادق(ع) فرمودند:
«قیام سه نفر: سفیانی، سید خراسانی و یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز است و هیچ کدام به مانند پرچم یمانی بر حق نیست، چرا که به حقیقت دعوت می‌کند».(22)
امام محمدباقر (ع) در باره ی خروج یمانی فرمودند:
«خروج سفیانی، یمانی و خراسانی در یک سال، یک ماه و یک روز است. همانند دانه های تسبیح یکی به دنبال دیگری رخ می‌دهد و وحشت از هر طرف مردم را احاطه می‌کند. وای بر کسی که در برابر آن‌ها جبهه بگیرد. چون یمانی خروج کند، فروش اسلحه به دیگران حرام می‌شود. در میان پرچم‌ها، پرچمی هدایت یافته تر از پرچم یمانی نیست، زیرا او شما را به سوی صاحب فرا می‌خواند. چون یمانی خروج کند، به سویش بشتاب زیرا که پرچم او، پرچم هدایت است و جایز نیست که کسی از او اعراض کند...» (23)
3- ندای آسمانی:
امام محمدباقر(ع) می‌فرماید:
«پیش ار خروج قائم (عج) منادی از آسمان بانگ برمی آورد طوری که اهل مشرق و مغرب آن را می‌شنوند حتی دوشیزگان در سراپرده‌ها».(24)
امام صادق (ع) در این باره فرمودند:
«این بانگ آسمانی همگانی است و هر قومی آن را با زبان خود می‌شنوند. این بانگ در ماه رمضان، در شب جمعه و شب 23 رمضان خواهد بود. منادی برای قائم به اسم و اسم پدرش ندا سر می‌دهد».(25)
امام علی(ع) نیز فرمودند:
«بانگ آسمانی در ماه رمضان افراد بیدار را به وحشت می‌اندازد. خفته‌ها را بیدار می‌سازد و پرده نشین ها از سراپرده‌ها بیرون می‌دوند».(26)
مضمون ندای آسمانی در احادیث و روایات ائمه (ع) چنین آمده است:
«او مهدی آل محمد (ص) است. او امید شماست، از او پیروی کنید، به سوی او بشتابید و با او بیعت کنید. حجت خدا در کنار خانه‌ی خداست. او برانگیخته شد حق آمد و باطل رفت.» (27)
4- فرو رفتن سپاه سفیانی در بیابان:
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
«سپاهی از شامیان به سوی مکه گسیل داشته می‌شود، وقتی که به بیداء (بیابان شن زاری بین مکه و مدینه) می‌رسند، توسط زمین بلعیده می‌شوند».(28)
امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«تعداد سپاه سفیانی که در کام زمین فرو می‌روند، هفتاد هزار نفر می‌باشد. آن‌ها برای تخریب خانه‌ی خدا و برای نبرد با حجت خدا بسیج شده‌اند. چون به سرزمین بیداء برسند، منادی از آسمان بانگ برمی آورد: ای سرزمین بیداء نابودشان ساز، پس همه آنان در کام زمین فرو می‌روند، جز سه تن از قبیله‌ی بنی کلب، که آن‌ها نیز صورتشان به پشت برمی گردد».(29)
5- کشته شدن نفس زکیه:
امیرمومنان(ع) فرمودند:
«خون حرام، در روز حرام، در سرزمین حرام، به صورت ناگهانی ریخته می‌شود».(30)
امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«نفس زکیه فردی از تبار امام حسین (ع) است. نامش محمد و نام پدرش حسن می‌باشد. برای کشته شدن او آسمانی‌ها و زمینی‌ها به خشم می‌آیند. او در میان رکن و مقام کشته می‌شود. او دقیقاً روز 25 ذیحجه الحرام شهید می‌شود و 15 روز پس از شهادت نفس زکیه، قیام جهانی حضرت بقیه الله، ارواحنا له الفداه، در روز عاشورا آغاز می‌شود».(31)

علایم غیرحتمی
نشانه‌هایی است که با توجه به حکمت خداوند، ممکن است رخ ندهد. البته برخی از آن‌ها اتفاق افتاده و برخی نیز هنوز رخ نداده است. از جمله‌ی آنها می‌توان این موارد را ذکر کرد:
«تفرقه‌ی بنی عباس به خاطر پادشاهی و حکومت دنیایی، کشته شدن سید حسنی، کسوف خورشید در نیمه‌ی ماه رمضان و خسوف ماه در آخر همان ماه که هر دو برخلاف رویه‌ی عادی طبیعت است، حرکت نکردن خورشید از ظهر تا نیمه های عصر، طلوع خورشید از مغرب، نمایان شدن پرچم‌های سیاه از خراسان، ظاهر شدن شخصی مغربی در مصر و حکومت کردنش بر شام، فرود آمدن ترک‌ها در جزیره و رومیان در ساحل، طلوع ستاره‌ی مشرقی که همانند ماه نورافشانی می‌کند و سپس چنان هم می‌شود که گویی دو سوی آن قرار است به هم برسند، سرخی‌ای که در آسمان ظاهر می‌شود و در تمام افق پخش و منتشر می‌شود، آتش بزرگ و شدیدی که در مشرق نمایان شده و سه تا هفت روز در آسمان باقی می‌ماند، پایان سختی‌های اعراب و حکومت کردنشان بر بلاد و خارج شدن از سیطره عجم‌ها، کشته شدن امیر مصر توسط کارکنان آن دیار، نمایان شدن پرچمهای سیاه از مشرق، برخاستن بادی سیاه در ابتدای روز و زلزله ای که منجر به فرو رفتن بسیاری می‌شود، طغیان فرات، جنگ بزرگ فرقیسیا، مسخ شدن فاجران، نداهای سه گانه در ماه رجب، باران‌های فراوان، هراسی که دامن گیر اهل عراق و سوریه می‌شود، غلبه یافتن بندگان بر سرزمین‌های مالکان و سروران، چهره ای که در آسمان در قرص خورشید و ماه برای مردم ظاهر می‌شود، رجعت (برگشتن به دنیا) برخی از مومنان و کافران، و...(32)
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
«وقتی که در ماه رمضان صیحه ای واقع شد، پس از آن در ماه شوال آتش جنگ برافروخته گشته و در ماه ذیقعده مردم برای تهیه‌ی غذا مهاجرت کرده و با هم می‌جنگند و در ماه ذی حجه حجاج غارت شده و خون به پا می‌شود».(33)
و نیز فرمودند:
«بعد از من چهار فتنه بر شما فرود آید، که در اولی خون‌ها مباح می‌شود. در دومی، خون‌ها و اموال و در سومی، خون‌ها و اموال و نوامیس و در چهارمی، آشوبی که کر وکور جهان را مضطرب می‌سازد، آن چنان که کشتی غول پیکر آب‌های مجاور خود را متلاطم می‌کند. این فتنه شام را در بر می‌گیرد و عراق را می‌پوشاند و در جزیره العرب دست و پا می‌زند و مردم تلخی حوادث و فشار و آشوب را لمس می‌کنند، آن چنان که پوست به هنگام دباغی شدن، فشارش را احساس می‌کند. کسی قدرت یک کلمه حرف زدن را ندارد. این فتنه در نقطه ای آرام نمی‌شود مگر در نقطه ای دیگر بیداد می‌کند».(34)
حوادث شش ماه منتهی به ظهور منجی موعود
ماه رجب:
1- باران شدیدی که بسیاری از خانه‌ها را ویران می‌کند.
2- آغاز شورش سفیانی، یمانی و سید خراسانی
3- نمایان شدن یک چهره در قرص خورشید (سر و سینه‌ی حضرت مسیح) ع
4- نداهای سه گانه:
الف- بدانید که لعنت خداوند شامل حال ستمگران می شود.
ب ـ قیامت نزدیک شده است، ای جمعیت مومنان!
ج- خداو ند متعال فلانی را فرستاده است، حرف‌هایش را بشنوید و از او اطاعت کنید!
5- دستی که از آسمان به چیزی اشاره و دلالت می‌کند.
6- توقف خورشید از حرکت به مدت 3 ساعت
7- ماه گرفتگی (خسوف)

ماه شعبان:
1- آغاز خیزش‌ها و فتنه‌ها
2- پراکنده و متفرق شدن جریانات سیاسی

ماه رمضان:
1- کسوف و خورشید گرفتگی غیرطبیعی
2- صیحه ی آسمانی:
الف ندای جبرائیل:
حق با حضرت مهدی (عج) و شیعیانش است!
ب ندای ابلیس:
حق با عثمان (سفیانی) و پیروانش است!
3- ماه گرفتگی و کسوف غیرطبیعی
4- بیعت کردن سی هزار نفر از قبیله‌ی بنی کلب با سفیانی
ماه شوال:
معرکه‌ی قرقیسیا و کشته شدن صد هزار نفر از ستم گران و پیروزی سفیانی.
ماه ذیقعده:
1- قبایل جهت تهیه‌ی آذوقه مسافرت کرده و می‌جنگند.
2- سفیانی در بغداد کشتارگاهی برپا کرده و هشتاد هزار نفر را می‌کشد.
ماه ذی حجه:
1- کشتارگاه کوفه را سفیانی به راه می‌اندازد و علاوه بر بقیه، هفتاد عالم دینی را شهید می‌کند.
2- آشوب‌های منا (تاراج شدن حجاج و دریده شدن پرده های عصمت به حرام)
3- شهادت نفس زکیه در مسجدالحرام و بین رکن و مقام
4- شهادت مرد هاشمی، پسرعموی نفس زکیه و خواهرش و اعدام آن‌ها بر سر در مسجدالنبی (ص).
ماه محرم:
1- جمع شدن سیصد و سیزده یار حضرت در مکه.
2- ظهور حضرت در روز دهم (عاشورا) و خواندن خطبه بین رکن و مقام، بیعت یاران با حضرت و ندای جبراییل.
3- حمله‌ی سپاهیان سفیانی به مدینه و تاراج شهر و تخریب مقبره‌ی مطهر حضرت رسول (ص) و خرد کردن منبر آن حضرت و سرگین انداختن چهارپایان در آن مکان متبرک.
4- فرو رفتن سپاه سفیانی در سرزمین بیداء. (35)

پی نوشت ها :

1. امام مهدی از ولادت تا ظهور، سید کاظم قزوینی، ص 602.
2. سوره زمر، آیه 74.
3. بحارالانوار، ج 53، ص 7.
4. امام مهدی از ولادت تا ظهور، سید کاظم قزوینی، ص 601.
5. موعود نامه، مجتبی تونه ای، ص 779.
6. الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 383.
7. بحارالانوار، ج 27، ص 48- نجم الثاقب، باب نهم، ص 735- موعود نامه، مجتبی تونه ای، ص 139.
8. موعودنامه، مجتبی تونه ای، ص 53.
9. نجم الثاقب، ص 736- کنزالعمال، ج 12، ص 188.
10. موعود نامه، مجتبی تونه ای، ص 729.
11. بحارالانوار، ج 2، ص 122.
12. نجم الثاقب، ص 736.
13. سوره اعراف، آیه 201.
14. اسرار آفرینش اهل بیت (ع)، ص 226.
15. نجم الثاقب، باب نهم، ص 735.
16. اسرار آفرینش اهل بیت (ع)، ص 267.
17. کمال الدین، ج 2، ص 650.
18. کمال الدین، ج 2، ص 651.
19. غیبت نعمانی، ص 306.
20. کمال الدین، ج 2، ص 651.
21. عقد الدرر، ص 73-79.
22. الارشاد شیخ مفید، ص 387- اثبات الهداه، جلد 2، ص 728.
23. غیبت نعمانی، ص 255.
24. غیبت نعمانی، ص 257.
25. کمال الدین، ج 2، ص 650- غیبت نعمانی، ص 257.
26. غیبت نعمانی، ص 258.
27. علائم آخرالزمان پیرامون ایران و طهران، ص 30.
28. منتخب الاثر، ج 3، ص 91.
29. منتخب الاثر، ج 3، ص 91- عقدالدرر، ص 79.
30. غیبت نعمانی، ص 258.
31. علائم الزمان پیرامون ایران و طهران، ص 32.
32. شش ماه پایانی، ص 48.
33. بشاره الاسلام، ص 34- منتخب الاثر، ص 451.
34. روزگار رهایی، ج 2، ص 897.
35. شش ماه پایانی، ص 201-204.
منبع: سرائی، علی؛ (1387) بشارت به منجی موعود: نگرشی تحقیقی پیرامون عقاید ملل، اقوام و ادیان جهان درباره‌ی منجی آخرالزمان (عج)، تهران، موعود عصر، چاپ سوم.

admin بازدید : 15 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

انتظار خورشید

هر شب، منتظر طلوع خورشد فردا هستیم؛ اما معنای انتظار خورشید، آن نیست که تا صبح در تاریکی به سر ببریم، بلکه تا آمدن خورشید، هر کس اتاق خود را روشن می کند. یا در زمستان، منتظر فرا رسیدن بهار هستیم، ولی معنایش این نیست که در طول زمستان از سرما بلرزیم و اتاق خود را گرم نکنیم.
امام زمان (عج) در زمان غیبت همانند خورشید پشت ابر است و ما منتظران رؤیت خورشیدیم؛ اما این بدان معنا نیست که دست روی دست بگذاریم و هیچ کاری نکنیم، بلکه در زمان غیبت امام زمان (عج) باید به مقدار توان خود با ظلم مبارزه کنیم و در صدد اصلاح خود و جامعه برآییم.
در روایت می خوانیم: «افضل الاعمال انتظار الفرج؛ (1) بهترین اعمال، انتظار فرج [ حضرت مهدی (عج)] است.»
بر اساس این حدیث، انتظار، یک حالت نیست، بلکه عمل است. بنابراین منتظران واقعی، باید اهل عمل باشند.
کسی که منتظر مهمان است، آرام نمی نشیند و خانه را برای آمدن مهمان آماده می کند. بنابراین آمادگی برای ظهور، با خودسازی، امر به معروف، دعوت به حق و آگاه سازی دیگران از وظایفی که در دوران غیبت امام زمان (عج) دارند، ممکن خواهد شد.

چراغ
 
فرض کنید چراغی را برای روشنایی و گرما بخشی، نزد کودکی می گذاریم، اما او از روی جهالت و نادانی به آن سنگ می زند. ما هم برای اینکه بچه به چراغ آسیب نزند، آنرا بر می داریم. برداشتن چراغ، دلیل ترس و ناتوانی ما در برابر کودک نیست؛ به عبارت دیگر، ما از قدرت او نمی ترسیم، بلکه از خطا و اشتباه او می ترسیم. امامان بزرگوار ما مانند چراغ های هدایتی هستند که خداوند در مسیر انسان ها نصب کرده است؛ اما در اثر اشتباه و خطای گذشتگان، یازده تن از آنها به شهادت رسیدند و تنها یکی از آنان، یعنی امام زمان (عج) باقی مانده است و خداوند برای جلوگیری از اشتباه ما که به آن آسیبی نزنیم، آن حضرت را از دیدگان ما غایب ساخته است و تا هنگامی که احتمال این اشتباه باشد، غیبت آن حضرت همچنان ادامه پیدا می کند و از ظهور او هم خبری نیست که نیست.

جهالت
 
ظلم و جفای برادران حضرت یوسف به ایشان و برادرش را از جهاتی می توان به جفای امت به امام عصر (عج) و اهل بیت پیامبر (ص) تشبیه کرد؛ زیرا بعضی می گویند: «مگر اهل بیت پیامبر (ص) چه ویژگی هایی دارند که نزد خدای متعال و رسول گرامی اش از دیگران محبوب ترند؟» اما باید دانست که تمام افعال خداوند، حکیمانه است و دلیل محبت ویژه خدا به این خاندان هم، آگاهی به صفات ممتاز آنهاست. درست مثل حضرت یعقوب(ع) که در یوسف (ع) چیزی را می دید که در پسران دیگرش نبود. و به همین دلیل، او را بیشتر دوست می داشت، ولی برادران حضرت یوسف این را درک نمی کردند، و جاهلانه می گفتند: «لیوسف واخوه احب الی أبینا منا و نحن عصبه) (2)؛ «یوسف و برادرش نزد پدر، از ما محبوب ترند؛ در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم. !»
شگفت آنکه برادران یوسف به قدری در جهالت خود افراط کردند که حتی پیامبر زمان خود را گمراه دانستند و اظهار داشتند ( ان أبانا لفی ضلال مبین) (3)؛ «پدر ما گمراهی آشکار است ! » اما نادانی آنان به همین جا ختم نشد و آنان به جای اصلاح اخلاق و رفتار خود، برای اینکه در نزد پدر آبرویی بیابند، کمر به قتل حضرت یوسف بستند و گفتند: (اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم ) (4)؛ «یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دور دستی بیفکنید تا توجه پدر، فقط به شما باشد.»
آری یکی از حکمت های غیبت حضرت مهدی (عج) در روایات نیز ترس از کشته شدن، بیان شده است.
 

وثیقه
 
یکی از نکات مهم در داستان حضرت یوسف (ع) آن است که وقتی زمان قحطی رسید، برادران آن حضرت، بدون بنیامین و برای گرفتن گندم به نزد او آمدند. حضرت یوسف (ع) وعده داد که اگر در مرتبه بعد بنیامین را نیز بیاورند. سهمی به او اختصاص خواهد داد. آنها با خوشحالی نزد پدر آمدند و از او خواستند که بنیامین را با آنها بفرستد، اما چون در گذشته دچار خطایی درباره حضرت یوسف (ع) شده بودند، حضرت یعقوب (ع) این خواسته را قبول نفرمود و کوتاهی گذشته را یادآور شد و فرمود : «آیا در مورد او اطمینان کنم، همان گونه که در مورد برادرش (یوسف) اطمینان کردم (و دیدی که چه شد )؟» (5)
پس از اصرار فراوان برادران، حضرت یعقوب (ع) شرطی را گذاشته که به نظر می آید همین شرط برای ظهور امام زمان (عج) نیز وجود دارد. ایشان خطاب به پسرانش فرمود: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من، با نام خدا پیمان استواری ببندید که حتماً او را نزد من باز آورید، مگر آنکه گرفتار [حادثه ای] شوید و هنگامی که آنها وثیقه (پیمان استوار] خود را در اختیار او گذاردند، گفت: خداوند، نسبت به آنچه می گوییم، ناظر و نگهبان است!» (6)
در مورد امام زمان (عج) نیز همین طور است ما مکرر می گوییم: «خدایا، امام زمان (عج) را بفرست تا از او اطاعت کنیم و در خدمتش باشیم»، اما خدای متعال می گوید: « شما در مورد یازده امام گذشته، بد عمل کردید و مقصر هستید. پس باید حسن نیت و اصلاح عمل و رفتارتان را اثبات کنید، تا امام آخرتان را به سوی شما برگردانم.»
پی‌نوشت‌ها:
 
1. بحار الانوار، ج 52، ص 122.
2. سوره یوسف/ 8.
3. همان.
4. سوره یوسف / 9.
5. سوره یوسف / 64. ( هل امنکم علیه الا کما امتتکم علی اخیه من قبل).
6.سوره یوسف / 66. (قال لن ارسله معکم حتی توتون موثقاً من الله لتاتننی به الا ان یحاط بکم فلما اتوه موثقهم قال الله علی ما نقول وکیل).
 
منبع: نشریه امان، شماره 36.

admin بازدید : 18 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

آینده منتظر

نوید به آینده و ایجاد نشاط روحی
درباره ی آینده ی بشر سه دیدگاه کلی وجود دارد:
یک دیدگاه معتقد است که آینده جهان و انسان تیره و تار است. انسان با دست خود و یا ابزارهایی همچون علم، تکنولوژی، صنعت و توسعه ی روز افزون ارتباطات تارهایی را بر دست و پای خود تنیده است که روزی او را از پا در می آورد. معتقدان این نظریه همچون شوپنهاور معتقدند که بشر نه تنها رو به سعادت و کمال نمی آورد بلکه به سوی شقاوت و تیره بختی در حرکت است. راسل می گوید:
اشخاصی هستند از آن جمله انیشتن که به زعم آنها بسیار محتمل است که انسان دوره ی حیات خود را طی کرده باشد و در ظرف سنین معدودی موفق شود با مهارت شگرف عملی خود، خویشتن را نابود سازد، این گروه را می توان بدبینان نامید.(1)
دیدگاه دوم معتقد است: آینده بشر و وضعیت جهان نامشخص و نامعلوم است نه می توان گفت که انسان ها به کمال و سعادت می رسند و نه این که به شقاوت و تیره روزی میل می کنند. این گروه فقط وضع موجود را تجزیه و تحلیل می کنند.
دیدگاه سوم باور دارد که: بشر روز به روز به رشد عقلانی، عاطفی، فکری، فرهنگی و دینی می رسد و آینده جهان، مملو از سعادت، کمال، راستی، پاکی است و بشر به وسیله کسب آگاهی های علمی، فلسفی و معرفتی حقیقت را کشف می نماید و حیاتِ انسانی و الهی را در پیش خواهد گرفت. این گروه را می توان خوش بینان به تاریخ و جامعه دانست.
بینش قرآنی و اعتقاد به ظهور منجی موعود، دیدگاه سوم را تأیید می کند، آیاتی که در قرآن درباره ی مصلح جهانی آمده است سرشار از خوش بینی و امیدواری به آینده بشر است.
با این پیش فرض باید گفت که انتظار هم دو گونه است: منفی و مثبت. زمانی که به صورت منفی منتظریم بدبینی تاریخی داریم، چون معتقدیم که نظام زندگی در استقرار و تقویت و توسعه فساد است، اما اگر به صورت فعال و مثبت منتظر باشیم به تاریخ و آینده آن خوش بین هستیم، زیرا باور داریم که نظام جبری تاریخ پیروزی قطعی عدالت است و این امر نشان می دهد که اعتقاد به انتظار منفعل و انتظار فعال چقدر با هم متضادند؛ بر خلاف آن چه «ساموئل مکبت» در کتاب انتظار گودو می گوید:


انتظار یک فکر پوچ و مخرب نیست، انتظار منفعل پوچ است و کاش فقط پوچ می بود بلکه عامل تخریب اراده انسان هاست.
هر کس این سؤال به ذهنش می رسد که امام زمان عجل الله تعالی فرجه - این رهبر نجات بخش انتهای تاریخ - چگونه می تواند بر جهان پیروز شود؟
امام صادق علیه السلام به این سؤال، پاسخی بسیار عمیق و جامعه شناختی و تاریخی داده و می فرماید:
قدرت های ستم گر و قطب های ظلم و جنایت، به قدری با هم خواهند جنگید که نیرو و قدرت شان فرسوده می شود و به حدی از درون به فساد خواهند رفت که مقاومتشان را از دست می دهند و آن گاه شما به خود آمده و چون مسلح به نیروی ایمان و آگاهی هستید بر آن قدرت های از درون پوسیده و از بیرون فرسوده پیروز می شوید و این پیروزی بر اساس منطق و سنت های اجتماعی است که در اسلام و قوانین خداوند وجود دارد.(2)
شهید مطهری به اجمال دیدگاه مذاهب را درباره ی آینده جهان بدین صورت بیان می کند:
پاسخِ این که مذاهب درباره ی آینده چه نظری دارند این است که آنها آینده را توأم با صلح و صفا و استقرار حق و عدالت می دانند و معتقدند که روز خدا می رسد و در آن مفاسد و مظالم برگشت پیدا خواهد کرد.
آنها که عمری از راه اعمال زور، چپاول گری، ریاکاری به آب و نان رسیده اند سقوط خواهند کرد، در واپسین دم حیات بشر، انقلابی سرخ در عرصه حیات رخ خواهد داد و دمار از روزگار بدکارارن و بداندیشان درخواهد آمد، در سایه این انقلاب آنها که سران و هیئت زمامدار و اشراف خوانده می شدند فرو خواهند افتاد و آنها که محروم و مستضعف بودند وارث زمین خواهند شد. مذاهب می گویند در آینده دولت لغو نخواهد شد (برخلاف نظر مارکسیسم) جامعه ای نخواهیم داشت که مردم به تنهایی خود قادر به ادامه حیات باشند. اصل رهبری و وجود رهبر محفوظ است، ولی با این تفاوت که رهبران بر خلاف رهبران گذشته است و حکومت آن هم خلاف حکومت های گذشته است.
مذاهب می گویند: بشریت در آینده به درجه و رتبتی خواهد رسید که تابعیت از هوا و هوس و تابعیت از فرد را به کناری خواهد گذارد. همه تابع قانون خواهند شد، آن هم قانون خدایی که در آن کینه جویی، بدخواهی، بالا بردن فردی بناحق و فروگذاردن حق کسی مطرح نباشد.
اسلام، دیدگاه روشنی درباره ی آینده دارد. مستندات آن از سوی وحی است و با خرافات و جعلیات آمیخته نشده است. زمان آن به ما نزدیک تر از دیگر مذاهب است و اطلاعات ما از آن دیدگاه بیشتر و روشن تر است.
به صورت خلاصه و مختصر می توان گفت بینش اسلامی متوجه سیر صعودی و تکاملی جامعه است؛ بینشی که در این زمینه وارد بینش انقلابی و ویرانگر نسبت به فساد و شورانگیز در امت برای ایجاد آن جامعه نمونه و مورد نظر است.
جهان بینی اسلام را در زمینه آینده در این مسائل می توانیم عرضه بداریم:
1. فلسفه خوش بینی: در این فلسفه سخن از استقرار حق و عدل و پدید آمدن عصری طلایی است؛ عصری که نه در گذشته نمونه ی آن دیده شده و نه در آینده. به انسان ها نوید می دهد که بکوش تا حوادث را ارزیابی و تحلیل کنی، اگر از سوی باطل بود نگران آن مباش و در برابر آن بایست، مطمئن باش جهان سرانجام به کام توست.
2. آینده از آنِ ضعفا: جهان بینی اسلامی آینده را از آن ضعفا، محرومان می بیند و قائل است دردهای آنان برای همیشه ثابت و پایدار نیست اگر چه مدت آن طولانی شود استثمار، جاودانه نیست.
3. لغو نظام های بشر ساخته: جهان بینی اسلامی این نوید را می دهد که نظامات بشر ساخته، همان نظاماتی که عمری خون به دل ما کرده اند و بشریت را به نابودی سوق داده اند، فانی و نابود می شوند.
جهان بینی اسلامی می گوید: در این فنا، نابودی انگلیس و فرانسه ندارد و سوئیس و سوئد فرق نمی کند، همه از بین می روند. مسئله ی مارکس و هگل مطرح نیست، این نظامات از میان می روند و به جای آنها نظام های الهی می آیند؛ نظام هایی که با فطرت ما سازگارند. افق زیبایی است از آن جهت که جهانی را تصور می کند که در آن تاریکی و ناروایی نیست، ظلم و تبعیض نیست، هرچه هست نور است، صفاست، همانندی است، تساوی در برابر دادگاه و قانون است.
4. استقرار حق و عدالت: جهان بینی اسلامی درباره ی آینده این است که در آینده ای دور یا نزدیک حکومتی پدید خواهد آمد که در آن، نابودی طرز فکر ناسیونالیستی است. بشریت را آفریده خدا می داند و بر سر سفره واحد گردهم می آورد.
حکومتی که در آینده پدید می آید حکومت «خدا - مردمی» است. منشأ تعالیم از سوی خدا و اجرا و پاسداری آن از سوی مردم است. خواست مردم و تأیید آنها باعث رونق بخشیدن به آن می شود. چون منافع توده ها در آن ملحوظ است و از قداست و احترامی خاص برخوردار است.
در برخی از روایات اسلامی سخن از دولتی به نام اهل حق است که تا قیام مهدی عجل الله تعالی فرجه ادامه پیدا می کند و چون از مجموع آیات و روایات استنباط می شود که قیام مهدی موعود آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان برپا بوده است «مهدی علیه السلام موعود تحقق بخش ایده آل همه انبیا و اولیا و مردان مبارز راه حق است».
«انتظار فرج» از اولین روزهای غیبت بدل به آرزوی بزرگ مسلمین شد، چنان که این انتظار بدل به عبادتی بزرگ شد؛ به همان سان که ائمه معصومین علیهم السلام از طریق روایات بر آن تأکید فرمودند.
این امیدواری باعث می شود تا مؤمنین در میانه همه سختی ها خود را محفوظ دارند و تسلیم یأس و نوامیدی نشوند روایات باقی مانده از ائمه معصومین علیهم السلام (حدود 1000 روایت) برای منتظرین ویژگی ها و صفاتی ذکر کرده اند.
شهید مطهری برای این انتظار بزرگ کارکردهایی ذکر کرده است که توجه و تأسی بر آنها موجب حفظ کیان اسلام و شیعه در تمامی فراز و نشیب های حیات می شود.
مشخصات این انتظار بزرگ عبارتند از:
1) خوش بینی به آینده بشریت.
2) پیروزی نهایی صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادی و صداقت بر زور و استکبار و استعباد و ظلم و اختناق و دجالگری و فریب.
3) حکومت جهانی واحد.
4) عمران تمام زمین در حدی که نقطه خراب و آباد نشده باقی نماند.
5) بلوغ بشریت به خردمندی کامل و پیروزی از فکر و ایدئولوژی و آزادی از اسارت شرایط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی.
6) حداکثر بهره گیری از مواهب زمین.
7) برقراری مساوات کامل میان انسان ها در امر ثروت.
8) منتقی شدن کامل مفاسد اخلاقی از قبیل: زنا، ربا، شرب خمر، خیانت، دزدی، آدم کشی و غیره .... و خالی شدن روان ها از عقده ها و کینه ها.
9) منتفی شدن جنگ و برقراری صلح و صفا و محبت و تعاون.
10) سازگاری انسان و طبیعت. (3)

پی‌نوشت‌ها:

1. امیدهای نو، ص 94.
2. بحارالانوار، ج 52، ص 254 و غیبت نعمانی، ص 74.
3. شهید مطهری، قیام و انقلاب مهدی (عج)، ص57-61.
منبع: نقش اجتماعی انتظار، شماره ی نشریه 2100

admin بازدید : 20 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

رهیافتی به فلسفة قیام حسینی و پیوند آن با انقلاب مهدوی

طلیعه سخن
همواره بین عاشورا و ظهور، ارتباط معناداری وجود داشته است؛ به‌گونه‌ای که می‌توان بین آنها ارتباط تنگاتنگی برقرار کرد. انقلاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه قیام امام حسین علیه السلام است و فرهنگ انتظار، برآمده از فرهنگ عاشورا و چشم به راه بودن برای حسین دیگری است. این دو، پیوندی دیرین و مستحکم با یکدیگر دارند. یکی پشتوانه فرهنگی و زمینه ساز دیگری است؛ یکی رمز حیات شیعه است و دیگری رمز بقای آن؛ یکی رمز قیام و بپاخاستن شیعه است و دیگری عامل حفظ و استمرار آن. عاشورا، دریچه‌ای به انتظار است و انتظار، تجلّی آرزوها و آمال کربلاییان؛ فرهنگ عاشورا، دستمایه اساسی و مایه شکوفایی و بالندگی منتظران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر انتظار است. انتظار، کربلایی دیگر است به وسعت همة جهان و مصاف حق و باطل است در زمانی دیگر؛ با این تفاوت که این بار، حق پیروز است و چهرة باطل برای همیشه دفن می‌شود.
در این نوشتار، پس از نگاهی کوتاه به فلسفة قیام امام حسین علیه السلام به این نتیجه می‌رسیم که این دو حرکت بزرگ تاریخ در آرمان و هدف، یک راه را می‌پیمایند.
گفتنی است که در طول تاریخ نسبت به قیام امام حسین علیه السلام نگرش‌ها و دیدگاه‌های خاصی وجود داشته است. البته علل فزونی پرسش‌ها و دیدگاه‌ها پیرامون فلسفة قیام امام حسین علیه السلام را باید در پیچیدگی خاص و چند بعدی بودن این نهضت، جست و جو کرد؛ نهضتی که در طول تاریخ اسلام، نمی‌توان نظیری برای آن یافت.
پس در ابتدا، این دیدگاه‌ها و نگرش‌ها مطرح و سپس آرمان مشترک امام حسین علیه السلام و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل می‌شود.

رهیافت‌ها به فلسفه قیام امام حسین علیه السلام

1. رهیافت دنیاگرایانه
یکی از دیدگاه‌های مهم اهل سنّت به فلسفة قیام عاشورا، برداشت دنیا گرایانه می‌باشد. آنان بر این باورند که امام حسین علیه السلام برای دستیابی به ریاست و حکومت دنیایی قیام کرده است. آنان تفسیری سطحی و دنیا گرایانه از انگیزه قیام امام حسین علیه السلام دارند و در نتیجه، چهره‌ای تحریف شده و دگرگون از نهضت کربلا به دیگران نشان می‌دهند. آنان بر این باورند که نهضت امام حسین علیه السلام یک حرکت نسنجیده در شرایط نامناسب بوده است، و آن را سبب تفرقه بین مسلمانان می‌پندارند. [1]
با اندک تأملی، بطلان این رهیافت، ثابت می‌شود. این عدّه، قدرت مادی ـ که تجسم آن، امکانات و قوای زمینی است ـ را اصل قرار می‌دهند و احساس وظیفه و تکلیف را به حساب نمی‌آورند. از سویی دیگر، سخنان و نامه‌های امام حسین علیه السلام بهترین شاخص برای پی بردن به هدف و آرمان قیام آن حضرت است که در این برداشت، به آن توجّه‌ای نشده است. [2]

2. رهیافت عارفانه و صوفیانه
این رهیافت از سوی عارفان و صوفیان ارائه می‌شود. این عده، قیام امام حسین علیه السلام را زاییده عشق می‌دانند و هر حرکتی در روز عاشورای حسینی علیه السلام را فقط با عشق تبیین می‌کنند. آنان بر این باورند که قهرمانان عاشورا، عاشقان پاک باخته‌ای بودند که عاشقانه به سوی حق شتافتند و در او فانی شدند. [3]
آنان محو و فانی شدن در انوار معشوق را برای عاشق، وصال می‌دانند. با چنین دیدگاهی است که مُلای رومی، روز عاشورا را روز فرح و شادمانی می‌داند. کاوش در اشعار و گفته‌های مولوی، عمان سامانی و صفی علی‌شاه ما را به این نتیجه می‌رساند. [4]
این برداشت نیز باطل است؛ زیرا نتیجة این رهیافت این است که قاتلان امام حسین علیه السلام، خدمت بزرگی به ایشان و یارانش کرده‌اند؛ چرا که قفس روح آنان را شکسته‌اند و مرغ روحشان را به عالم ملکوت به پرواز در آورده‌اند! با چنین دیدگاهی، قاتلان امام حسین علیه السلام تبرئه می‌شوند. دیگر آن که بایستی در تحلیل حادثه عاشورا، از عرفان مبتنی بر قرآن کریم و سنّت استمداد جست و با کمک آن به تحلیل حادثه عاشورا پرداخت؛ نه عرفان مسیحی، بودایی، هندی و... .

3. رهیافت قیام برای تشکیل حکومت
براساس این نظریه، برای امام حسین علیه السلام پیروزی نظامی و تشکیل حکومت اسلامی مطلوب درجة یک، صلح شرافتمندانه، مطلوب درجة دو و شهادت، مطلوب درجة سه بوده است. به عبارت دیگر، آن حضرت، نخست برای پیروزی نظامی و بعد برای صلح فعالیت کرد، ولی برای کشته شدن هیچ گونه فعالیتی نداشت، بلکه این کارگزاران حکومتی یزید بودند که فرزند پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را کشته و چنین خسارتی را بر جهان اسلام وارد ساختند. [5]
در تحلیل این نظریه باید گفت که اولاً این نظریه بر این باور استوار است که امام حسین علیه السلام، از حوادث پیش بینی نشده و پشت پرده آگاه نبوده و این امر منجر به شکست نهضت او شده است.
دوم اینکه بر اساس چنین دیدگاهی، جهاد اسلامی با پیروزی‌ها و شکست‌های ظاهری ارزیابی می‌شود و بعد اساسی جهاد اسلامی ـ که به منظور هدایت است ـ مورد غفلت قرار می‌گیرد.
آخر اینکه: امام حسین علیه السلام می‌دانست که همیشه پیروزی از راه قدرت و امکانات نظامی، موقتی است؛ زیرا قدرت نیرومندتری وجود دارد که بتواند آن را در جریان زمان نابود کند. ولی پیروزی از راه رنج و جانبازی و شهادت، همیشگی است و در وجدان بشری، ‌اثری جاودان می‌گذارد.

4. رهیافت مسیحانه
عدّه‌ای از شیعیان ناآگاه با تأثیر پذیری از مسیحیت و این باور که حضرت عیسی علیه السلام به صلیب کشیده شد تا کفاره گناهان مسیحیان باشد، بر این باورند که امام حسین علیه السلام نیز خود را فدای امتش کرد تا دوستداران اهل‌بیت علیهم السلام که گاهی مرتکب گناه می‌شوند را در قیامت شفاعت کند و گناهان آنان را به حسنات تبدیل نماید. [6]
در تحلیل این دیدگاه باید گفت که این دیدگاه‌، یک برداشت اباحه گری است و نتیجه‌اش این می‌شود که قیام امام حسین علیه السلام قابلیت الگو دهی را ندارد. با این دیدگاه، حادثه عاشورا مجوزی است برای ارتکاب هر گناهی در طول زندگی. در این نظریه با حفظ عظمت و جلالت امام حسین علیه السلام شهادت آن حضرت پوچ و خالی از معنا و محتوا می‌شود و تنها قیام آن حضرت را مجوز ارتکاب گناهان می‌پندارند؛ غافل از آن که قیام امام حسین علیه السلام برای برپایی نماز و روزه و زکات و امر معرف و نهی از منکر بوده است. در این تحلیل، گریه و گریاندن، هدف نهضت حسینی علیه السلام قلمداد و هدف اصلی فراموش می‌شود. [7]
رهیافت واقع بینانه به فلسفه قیام حسینی علیه السلام
در این رهیافت، هدف کلی امام حسین علیه السلام عبارت است از احیای اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم و زدودن زنگارهای تحریف و بدعت از دین. خاستگاه این رهیافت، سخنان امام حسین علیه السلام می‌باشد. امام حسین علیه السلام در وصیت‌نامه‌ای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش «محمد بن حنفیه» برای وی نوشتند، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کردند: «من از روی سرمستی و گستاخی و تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم؛ بلکه برای طلب اصلاح در امّت جدّم خارج شده‌ام. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیرة جدم و پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام عمل نمایم». [8]
در این فرمایش، امام حسین علیه السلام، رواج بدعت‌ها، مخالفت با کتاب خدا و حلال و حرام الهی، نابودی سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، شیطان محوری و ترک خدا محوری، فساد، ظلم، بی‌عدالتی و نا امنی، تعطیلی حدود الهی، تاراج بیت المال مسلمانان و... را حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام «منکر» و خود را موظف به نهی از آن می‌دانند.
ایشان در جایی دیگر نیز فرمودند:
«خدایا! تو می‌دانی آنچه از سوی ما انجام گرفته است به خاطر سبقت جویی در فرمانروایی و افزون خواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است؛ بلکه برای این است که نشانه‌های دینت را به مردم نشان دهیم و اصلاح در شهرهایت را آشکار کنیم. می‌خواهیم بندگان ستم دیده‌ات در امان باشند و به دستورها و سنت‌ها و احکامت عمل شود.» [9]
رهیافت مشترک به فلسفه قیام حسینی علیه السلام و انقلاب مهدوی عجل الله تعالی فرجه الشریف
بزرگ‌ترین مشکل روزگار ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف توده‌های جاهل و نادانی هستند که در دوران عمر خود، گرفتار بد آموزی‌های گسترده در تعالیم دین بوده‌اند و به رهبری و راهنمایی تزویرگران عالِم نما، از سر جهل و نادانی، رویاروی امام و منجی خویش می‌ایستند. کوشش امام و رسالت او، تطبیق درست و دقیق تعالیم قرآن بر مسائل حیات بشری و مشخص کردن حدّ و مرزهای واقعی احکام اسلامی است.
اگر امام حسین علیه السلام فرمود «برای اصلاح امت جدم قیام می‌کنم»، دربارة مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز آمده است: «خداوند به وسیلة حضرت مهدی علیه السلام این امت را پس از آنکه تباه شده است، اصلاح می‌کند.» [10]
اگر هدف امام حسین علیه السلام احیای دین و جلوگیری از انحطاط ارزش‌ها است ـ چنان که در زیارت «اربعین» می‌خوانیم «و بذل مهجه فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیرة الضاله؛ خون خود را تقدیم تو کرده تا انسان‌ها را از نادنی و گمراهی رهایی بخشد» ـ هدف مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز نجات انسان‌ها از بردگی فکری و برداشتن زنجیرهای اسارت از افکار آنان است. امام باقر علیه السلام می‌فرماید: «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل؛ [11] هنگامی که قائم قیام کند، هر آینه، باطل از بین می‌رود».
و اگر امام حسین علیه السلام بیعت هیچ طاغوتی را نمی‌پذیرفت، چنان که فرمود: «لا والله لا اعطیکم اعطاء الذلیل و لاافر فرار العبید؛ [12] به خدا قسم، دستم را از روی خواری و ذلت به شما نمی‌دهم و مانند بردگان فرار نمی‌کنم» ـ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز بیعت هیچ طاغوتی را به گردن ندارد.
امام صادق علیه السلام در تحلیل روزگار سخت ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌فرمایند: «آزاری که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به هنگام ظهور از جاهلان آخرالزمان می‌بیند، بسیار دشوارتر از آزار و اذیتی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از مردم جاهلیت دید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به میان مردم آمد، در حالی که ایشان سنگ و صخره و چوب و تخته‌های تراشیده را می‌پرستیدند، اما قائم ما که قیام کند، مردمان، همه از کتاب خدا برای او دلیل می‌آورند و آیه‌های قرآن را تأویل و توجیه می‌کنند».
مقایسة شیوة دین داری مردمان عصر ظهور با شرک و بت‌پرستی مردمان عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، آشکارا به این مطلب اشاره دارد که در دورة پیش از جامعة مهدوی، ایمان و باورهای معنوی، جای خود را به مظاهر شرک و ماده پرستی ـ در شکل و نمای مدرن و متناسب با زمان ـ خواهد داد. اصلاح این کژی و هدایت انسان‌ها به سمت ایمان و معنویت راستین، نخستین مسئولیت جامعة مهدوی است.
با ظهور امام و یاوران خالصش، دوران تضادها و برداشت‌های ناسازگار از دین و تفسیرهای گوناگون و متضاد از احکام خدای متعال سپری و تعالیم صحیح اسلام و قرآن بر همگان ارائه می‌شود.
در پایان بایستی گفت که احیای اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم تبیین معارف دینی، احیای کتاب و سنّت و تحریف زدایی از پیکره دین، آرمان مشترک قیام امام حسین علیه السلام و انقلاب مهدوی است.

پی‌نوشت‌ها:

*. دانش آموخته مرکز تخصصی مهدویت.
[1] . ابن کثیر، ابن خلدون و ابن عربی و... از جمله صاحبان این دیدگاه می‌باشند.
[2] . محسن رنجبر، «فلسفه قیام عاشورا»، فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش، شماره 3، ص94.
[3] . عباس ایزدپناه، تحریف شناسی عاشورا در پرتو انسان شناسی، کیهان فرهنگی، شماره 126، ص44.
[4] . محسن رنجبر، «فلسفه قیام عاشورا» فصلنامه، تاریخ در آینه پژوهش، ش3، ص103.
[5] . نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص159.
[6] . شاعرانی چون سروش اصفهانی و قاآنی شیرازی به این دیدگاه معتقدند. سروش اصفهانی در شعری می‌گوید:
من سیرم از حیات و گرنه کنم روان در هر قدم به روی زمین چشمه حیات
بهر شفاعت گنه دوستان خویش کردیم سینه را هدف تیر حادثات
[7] .محسن رنجبر، «فلسفه قیام عاشورا» فصلنامه، تاریخ در آینه پژوهش، ش3، ص109.
[8] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص21.
[9] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص172.
[10] . اربلی، کشف النعمه، ج2، ص472.
[11] . طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص242.
[12] . نعمانی، الغیبه، ص279.
منبع:مجله آرمان شماره 33

admin بازدید : 19 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

نگاهی گذرا به برخی ویژگی‌های دوران پس از ظهور

چکیده
زمان حکومت و حاکمیت حضرت مهدی علیه السلام دورانی است که در احادیث اسلامی بسیار از آن یاد شده و آرزوی تمام شیعیان و پیروان آن حضرت حضور و درک آن زمان و دوران می‌باشد، در این دوران خداوند به وعده‌هایی که به مستضعفان و ستمدیدگان و مؤمنان داده عمل نموده و تمام سختی‌ها و رنج‌ها را از بین خواهد برد.
لذا در این مقاله به مباحثی که در آن دوران افتاق می‌افتد و در زمان‌های گذشته سابقه ای نداشته، پرداخته‌ایم از جمله : ارتقاء و بالا رفتن سطح دانش‌های فطری و درونی، پیشرفت ارتباطات و تمدن، بهداشت جهانی و سلامت همگانی و همچنین از بین رفتن نظام فقر و فقر مداری و فراگیر شدن عدالت اجتماعی و آبادانی، باشد که ان شاء الله آن دوران را درک کنیم.
کلید واژه : ظهور، پیشرفت، دانش، حکومت حضرت مهدی، آسایش و رفاه، عدالت، آبادانی

مقدمه
اندیشه و ذهن بشر امروزی کوچک‌تر از آن است که بتواند یا بخواهد در رابطه با دوران پس از واقعه ظهور حضرت مهدی (عج) تصویری در ذهن خود ترسیم کند زیرا ویژگی‌ها و مواردی که در دوران پس از واقعه ظهور آشکار می‌شود، در تاریخ بشر بی سابقه بوده و اگر مواردی هم توسط انبیاء بزرگوار و ائمه علیهم السلام اتفاق افتاد گذرا و محدود بوده، لذا ما در اینجا تنها به مواردی اشاره می‌کنیم که از زبان روایات ویژگی‌های آن دوران را به تصویر کشیده‌اند.

ویژگی‌های دوران ظهور
الف: دانش و آگاهی در عصر حضرت مهدی (عج)
آنچه که تا کنون از زمان ظهور پیامبرگرامی اسلام (ص) و جانشینان بر حقش آشکار شده تنها دو حرف از دانش کلی است و در زمان ظهور حضرت مهدی (عج) این دو حرف به بیست و پنج حرف ارتقاء می‌یابد که در گذشته چنان سابقه ای نداشته است و حضرت با توجه به آن حروف از طبیعت چیزهایی را ظاهر و آشکار می‌سازد که اندیشه بشر امروزی توان درک آن را نخواهد داشت
امام سجاد (ع) می‌فرمایند : «علم 27 حرف است آنچه پیامبران آوردند و برای مردم آشکار ساختند تنها دو حرف بوده است و مردم تا به امروز جز آن دو حرف را نشناخته‌اند، هنگامی که قائم ما قیام کند 25 حرف دیگر را آشکار می‌کند و دربین مردم بسط می‌دهد و بر آن دو حرف گذشته می‌افزاید و 27 حرف را می‌پراکند» (1)
با توجه به این حدیث اساسا ما توانایی اینکه بتوانیم در ذهن خود تصویری از جهان پس از ظهور داشته باشیم ممکن نیست چرا که اصلا مواردی در آن دوران ظاهر خواهد شد که در تمامی دوران زندگی بشر بی سابقه بوده.
حال با توجه به روایاتی که در این زمینه بیان شده نمونه‌هایی را بیان می‌کنیم :

1. ارتقاء و بالا رفتن سطح دانش‌های فطری و درونی
خداوند متعال گنجینه های دانش را بر روی انسان‌ها باز خواهد نمود و انسان‌ها با اندک تلاش خود به مقاماتی خواهند رسید که گذشتگان تصور آن را هم نداشته‌اند. امام باقر علیه السلام در این زمینه می‌فرمایند: «إذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ یَدَهُ عَلی رؤوسِ الْعِبادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقولَهُمْ وَ أَکَمَلَ بِهِ أَخلاقَهُمْ وَ کَمُلَتْ به أَحْلامهُم» (2) هنگامی که قائم ما قیام کند دستش را بر سر بندگان می‌گذارد و خردهای آن‌ها را گرد می‌آورد و اخلاقشان را کامل می‌گرداند، و به وسیله‌ی او به رشد و کمال می‌رسند.
همچنین از دیگر روایات استفاده می‌شود که یاران حضرت مهدی علیه السلام در مسجد کوفه چادرها و خیمه برپا می‌کنند و به تعلیم قرآن می‌پردازند، در آن دوران دیگر از اختلاف نظر و اختلاف آراء خبری نیست چرا که همه تحت لوای یک منبع و یک مأخذ سخن می‌گویند و دیگر از جهالت که زمینه اختلاف و کژ نظری است اثری نخواهد بود.

2. بالا رفتن ارتباطات و تمدن
در آن دوران ارتباطات به اوج خود خواهد رسید به شکوفائی که دیگر در کنارش مشکلی برای دیگران مطرح نباشد، مسافت‌های طولانی و طاقت فرسا در مدت کوتاهی سپری شده و اثری از رنج و مشقت درآن احساس نمی‌شود وسائل و لوازم مسافرت فراوان می‌شود، اما نه همراه آزار و اذیت دیگران، من جمله دود و آلودگی‌های صوتی و محیط زیستی، و...
آنچه که با بیان این روایات آشکار می‌شود این است که وسایل هرچه باشند مشکلی برای دیگران به همراه نخواهد داشت چرا که دوران ظهور آن حضرت دوران اتمام همه ستم‌ها و آزارهاست.
همچنین از نظر ارتباطات صوتی و تصویری جهانی، می‌توان به روایت زیر اشاره نمود که امام صادق علیه السام می‌فرمایند: «در هنگام ظهور آن حضرت، تنها یک چشم او را نمی‌بینند، بلکه در آن واحد، همگان هم زمان آن حضرت را خواهند دید».(3)
همچنین نقل است از امام باقر علیه السلام که ایشان می فرمانید : «اما انه سیرکب السحاب و یرقی فی الاسباب، اسباب السموات السبع و الارضین السبع» (4) مهدی بر ابرها سوار می‌شود و از وسایلی نظیر وسایل آسمان‌های هفتگانه استفاده می‌کند.
از این روایت و روایات دیگر که در کتب روایی مطرح شده بدست می‌آید که عصر حضرت مهدی علیه السلام، تنها عصر یک دلی و یکپارچگی ملتهای زمینی نیست بلکه دوران هماهنگی و یکپارچگی همه عوالم هستی با هم دیگر است و حضرت مهدی (عج) نه تها دستی بر زمین خواهد داشت که همه گیتی با همه موجوداتش تحت فرمان او خواهد بود.

3. بهداشت جهانی و سلامت همگانی
هرچه تمدن فساد زای امروزی به جلو حرکت می‌کند و صنایع و وسایل شیمیایی توسعه و گسترش می‌یابد، اختلالات و ضایعات ناشی از آن‌ها بر محیط زیست سایه شوم خود را می‌گستراند و حتی حیات محدود انسان و سایر جانوران را تهدید می‌کند، به وجود آمدن بیماریهای نو به نو، گسترش آلودگی‌های محیط زیست، تقلیل اکسیژن و گاز های ضروری زندگی موجودات، باقی ماندن مواد شیمیایی و ... حیات محدود انسان و سایر موجودات را در معرض تهدید جدی قرار داده است.
اما در دوران ظهور حضرت مهدی و زندگی در آن زمان دیگر اثری از آلوگی ها و فسادها نیست، چه فسادهای شخصی و چه اجتماعی و چه آلودگی‌های محیط زیست؛
خدای متعال در شب معراج به پیامبرش می‌فرماید : «همانا من به وسیله او (مهدی حجت بن الحسن) نابینایان را شفا می‌بخشم و مریض‌ها را درمان می‌کنم. »(5)
ایشان نه تنها بیماری‌های ساده و پیش پا افتاده را درمان، بلکه مسائلی را که امروزه انسان از درمان آن عاجز و ناتوان می‌باشد، بهبود می‌بخشد در این زمینه روایت است از امام سجاد علیه السلام که ایشان می‌فرمایند : «زمانی که قائم ما قیام کند، خداوند تمام بیماری‌ها را از شیعیان ما دور می‌کند و ایشان را توان می‌بخشد» (6)
همچنین در روایات و احادیث اسلامی به مواردی مانند تغییرات کیهانی اشاره شده که هر سال در دوران حکومت حضرت مهدی (عج) به اندازه ده سال در زمان و دوران قبل از ظهور می‌باشد، امام باقر علیه السلام می‌فرمایند : «هر سال در آن دوران برابر 10 سال شماست» ابو سعید از ایشان می‌پرسند : سال‌ها چگونه طولانی می‌شود؟ حضرت جواب می‌دهند «خداوند به فلک دستور می‌دهد که آرام‌تر بچرخد و بدین گونه روزها و سال‌ها طولانی می‌شود» (7) با توجه به این روایات متوجه می‌شویم که در زمان ظهور کهکشان‌ها هم دچار تغییر خواهند شد و زمان در هستی طولانی‌تر خواهد شد. در دوران حکومت حضرت مهدی علیه السلام علم و دانش به اوج خود می‌رسد و تمام مشکلات ارتباطات حل می‌شود و عمر طبیعی انسان‌ها به چند برابر می‌رسد به بیماریهای و مشکلات خاتمه داده خواهد شد.
ب : امنیت و آسایش همگانی درظل حکومت حضرت مهدی علیه السلام
دررابطه با امنیت، چند گونه امنیت را می‌توان تصور کرد :
1. آسایش و امنیت فردی
2. آسایش و امنیت جامعه و اجتماعی
تحقق امنیت و آسایش آرزوی همه‌ی انسان‌ها می‌باشد که خواهان ایجاد یک تمدن انسانی هستند، قیام و حکومت حضرت مهدی علیه السلام به معنای اتمام حکومت و حیات فرعون و فرعونیان زمان می‌باشد، حکومت حضرت یعنی پایان دادن به همه‌ی بیدادگران و ستمگران جهان و به عبارتی قیام حضرت به معنای برچیده شدن تمام کاخ‌های بیداد و بیدادگری در سراسر هستی.

آسایش و امنیت فردی
در زمان قیام با ارزش حضرت مهدی علیه السلام انسان در امنیت کامل به سر خواهند برد و کسی حق ظلم و ستم به دیگران را نخواهد داشت نه کمبودی وجود دارد که به خاطر آن اختلاف و درگیری شود و نه ظالمی که انسان‌ها را به تباهی بکشاند دیگر مشکلی برای ازداوج نخواهد بود و دیگر از جهل و نادانی اثری یافت نمی‌شود امیرالمؤمنین در توصیف آن دوران می‌فرماید : «هرگاه قائم ما قیام کند، آسمان باران خویش را فرو می‌فرستد و زمین روییدنی‌های خود را می‌رویاند. کینه‌ها و دشمنی‌ها از قلب مردم، رخت برمی‌بندد، درندگان و چارپایان به صلح و آرامش با هم خواهند زیست، تا آن‌جا که زنی (تنها) میان شام و عراق راه می‌پیماید؛ به طوری‌که پاهایش را تماماً بر روی گیاهان (سرسبز) می‌گذارد و زیورهای خود را بر بالای سرخود دارد، نه هیچ درنده‌ای او را به هراس می‌افکند و نه او از آن‌ها می‌ترسد» (8)
در این حدیث اشاره به این دارد که در آن دوران چنان بی نیازی وجود دارد که تمام زمین را سبزی‌ها و میوه‌ها می‌پوشاند از طرفی بکار بردن واژه (زن) اشاره به این دارد که چون زنان بیشتر در معرض خطرات هستند درعصر و دوران حکومت حضرت دیگر اثری از خطر که متوجه زنان باشد نیست.
همچنین در این روایت به سفر میان عراق و شام اشاره دارد که خود حامل نکته مهمی است چرا که آشفته‌ترین منطقه در جهان اسلام بین عراق و شام می‌باشد در این منطقه جنگ‌ها و خونریزیهای زیادی توسط معاویه و دیگران اتفاق افتاد که این منطقه را پر خطر ساخته است و این منطقه در زمان حضرت مهدی علیه السلام دیگر اثری از خشونت و ترس نخواهد داشت.
مهم‌تر از همه حضرت به تمام نیاز های روحی و روانی و فطری انسان‌ها پاسخ داده و خداوند را بر تمام جهانیان می شناساند و دل‌های مرده را به یاد خداوند زند می‌دارد دیگر نه اثری از روان مضطرب باقی می‌ماند و نه دیگر دلی پر از درد، دل‌ها آرام می‌شود چرا که حضرت ذکر الهی و آرام بخش دل‌ها و نجات دهنده روان‌ها می‌باشد.

آسایش و امنیت اجتماعی
دوران حکومت و حکامیت حضرت زمان بازگشت حق با صاحبانش می‌باشد، زمان نجات و رستگاری مظلوم از دست ستمگر، عصر رهایی انسان از تباهی و از بند هر گونه پلیدی است.
پیامبر گرامی اسلام در فرازهایی از خطبه غدیر پس از اعلام خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : «هان ای گروه مردمان! نور خدای عزوجل با من است، سپس با علی علیه السلام است آن گاه در نسل اوست تا برسد به قائم (عج) که همه حقوق خدای را باز می‌ستاند و همه حقوق ما را باز پس می‌گیرد که خداوند عزوجل ما را بر تمام مجرمان، مخالفان، خیانت پیشگان، گنهگاران و ستمگران حجت قرار داده است» (9)
ج : پیشرفت اقتصادی
نظامی که امروزه بر جهان حکومت می‌کند یک نظام طبقاتی می‌باشد که جامعه جهانی را به دو قطب ثروتمند و فقیر تقسیم کرده است.
این دو قطبی شدن مختص جوامع جهانی نیست چه بسا درون یک جامعه این دو قطبی بودن هم وجود داشته باشد چرا که درون یک جامعه گروهی نمی‌دانند که درآمد زیاد خود را چگونه و در کجا مصرف بکنند و از طرفی گروه دیگر به نان و غذای ساده خود اکتفا می‌کنند و برخی حتی این مقدار غذای ساده را هم ندارند.
ولی در زمان حکومت امام زمان علیه السلام دیگر از این کمبودها خبری نیست، روایت شده مردی بر امام باقر علیه السلام وارد شد و به ایشان عرضه داشت : این پانصد درهم را از من بگیر که زکات مالم می‌باشد، حضرت به او فرمود : «این اموال را نزد خود نگهدار و میان همسایگان مسلمانت و به رادان دینی‌ات تقسیم کن» و سپس فرمود : «هر گاه قائم ما اهل بیت قیام کند مال را به مساوات تقسیم می‌کند و عدالت را میان مردمان برقرار خواهد کرد» (10)
با توجه به اینکه در دوران حکومت امام زمان علیه السلام دیگر اثری از فقر و تنگ دستی نیست، پس دوران اقتصادی حکومت حضرت را می‌توان به دو بعد تقسیم کرد :

الف : نابودی نظام فقر و فقر مداری
در این دوران دیگر هیچ اثری از فقر نیست و این بدین معنا نیست که عده ای فقیر باشند و عده ای سیر بلکه در زمان طلایی حضرت هر کس که بخواهد و توانایی داشته باشد که کوشش و تلاش کند زمینه این کوشش و تلاش به صورت آزاد برایش فراهم می‌گردد و دیگر نه زورگویی اقتصادی خواهد بود و نه دیگر اثری از انحصار تولید در دست عده ای معدود.

ب : رفاه اقتصادی
در زمان حکومت حضرت همه مردم از رفاه همگانی و مواهب طبیعی به صورت یکسان استفاده می‌کنند چنان که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند : «امت من در دوران مهدی، چنان متنعم شود که بسان آن، بهره وری را ندیده باشد. آسمان پیوسته باران (رحمت) خود را بر ایشان فرو می‌فرستد و زمین روییدنی‌های خود را بیرون می‌ریزد. ثروت در آن روز بر روی هم انباشته می‌شود، (وقتی) مردی برپاخیزد و بگوید: ای مهدی! بر من عطا نما؛ گوید: بگیر» (11)
شکو فایی اقتصادی در زمان حکومت حضرت چنان است که در زمان‌های گذشته بی سابقه بوده، گویی که تمام هستی دست به دست هم داده تا تمام گنجینه های طبیعی را آشکار و در اختیار حضرت و همگان قرار دهند.
ج : عدالت اجتماعی و آبادانی طلایی در دوران حکومت حضرت مهدی علیه السلام
در دوران حکومت حضرت میان همه مردم به عدالت داد و دادگری حاکم می‌باشد یعنی اگر حق شخصی از دستش رفته باشد و هیچ گونه بینه ای نداشته باشد حضرت با دانش و علم بی کران الهی حق را از ناحق مشخص و حق را به صاحب حق باز می‌گرداند در روایت وارد شده که در دوران حکومت حضرت تمام حق و حقوق از دست رفته ملت‌ها به آن‌ها باز پس داده می‌شود، امام صادق علیه السلام می‌فرمایند : «این جهان به اتمام نخواهد رسید مگر مردی از تبار من خروج می‌کند و به سان حکومت داودی حکم کند و مدرک و سند نمی‌طلبد و هر که را به حق، حکمش را اعطا می‌فرماید» (12)
همچنین در زمان حکومت حضرت همه زمین همانند یک شهر خواهد شد، و از یک نوع آبادانی برخوردار می‌باشند دیگر کرات آسمان نیز مورد استفاده قرار می‌گیرند، تمام دشتهای خشک و بی آب و علف سر سبز و زنده خواهند شد چشمه‌ها جوشان و همه جا روشن و گویی که دیگر نیازی به خورشید نباشد امام صادق علیه السلام در این زمینه به مفضل می‌فرمایند : «هرگاه قائم ما قیام کند زمین به نور مالک و صاحبش روشن می‌گردد و بندگان نیازی به نور خورشید نخواهند داشت و تاریکی رخت بر می‌بندد...»(13)

نتیجه
پس از بیان این مطالب به این نتیجه می‌رسیم که دوران حکومت و حاکمیت حضرت مهدی علیه السلام دارای ویژگی‌های خاصی می‌باشد که در طول تاریخ اتفاق نیافتاده یا اگر هم افتاده محدود بوده است در دوران آن حضرت دیگر هیچ اثری از جهل، کمبودها، فقر و تهی دستی و ... خبری نیست و آن زمان دورانی است که همه‌ی هستی دست به دست هم داده و مدینه فاضله ای را تشکیل می‌دهند که در طول تاریخ بی نظیر است.

پی‌نوشت‌ها:

1. الزام الناصب، ج 2، ص 307، به نقل از نرم افزار جامع الاحادیث
2. بحارالانوار، ج 52، ص 336، ح 71، منتخب الأثر، ص 483.
3. بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 72.
4. بصائر الدرجات، صفار قمی/ص 408.
5. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 51 ح 70 به نقل از کمال الدین / ج 2/ص 251
6. غیبت نعمانی، ص 171.
7. بحار الانوار، ج 52، ص 339 .
8. بحارالانوار، ج 52 ص 316 به نقل از کتاب آینده جهان ص 72 .
9. نهج البلاغه فج 1 ص 231 به نقل از کتاب آینده جهان، ص 67.
10. بحارالانوار، ج 51، ص 84
11. عقدالدرر، ص 170.به نقل از نرم افزار جامع الاحادیث
12. بحارالانوار، ج 2، ص 320
13. همان، ص 337
منابع
• نهج البلاغه
1. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1365 ش.
2. ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم، غیبت نعمانی، مترجم محمد جواد غفاری، 1376
3. صفارقمی، محمد بن الحسن، بصائرالدرجات فی علوم آل محمد علیهم السلام، قم، وثوق، 1389
4. اب‍ن‌اب‍ی‌زی‍ن‍ت، م‍ح‍م‍دب‍ن‌ اب‍راه‍ی‍م، غیبت نعمانی، م‍ت‍رج‍م‌ م‍ح‍م‍دج‍واد غ‍ف‍اری، ‏مشخصات نشر : ت‍ه‍ران‌: ن‍ش‍ر ص‍دوق، 1418 ق‌ = 1376
5. ب‍رن‍ج‍ی‍ان، ج‍لال، آی‍ن‍ده‌ ج‍ه‍ان، ‏مشخصات نشر : ت‍ه‍ران‌: طور، 1376.
6. ابن بابویه، محمد بن علی، اکمال‌الدین و اتمام‌النعمة [نسخه خطی] /ابو جعفر محمد بن علی بن‌الحسین بن موسی بن بابویه‌القمی، ی جا، بی چا ،1059 ق.
7. نرم افزار های علوم اسلامی: نرم افزار موعود، نرم افزار شمیم گل نرگس، نرم افزار آخرین ذخیره و ...

admin بازدید : 15 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)
سخنراني حجه الاسلام و المسلمين سيدابوالحسن مهدوي اين سخنراني در محرم الحرام 1423 (1380) در هيئت رزمندگان اصفهان «محبّان حضرت زهرا(س)» ايراد شده است. موضوع سخن، پيرامون فوايد تشرّف خدمت امام زمان(ع) است. اهميت اين بحث از آن جهت است كه وقتي توجه داشته باشيم به فوايد ياد و تشرّف خدمت آن حضرت، انگيزة قوي‌تر و اراده شديدتري پيدا مي‌كنيم، براي اينكه سعي كنيم تا آنجا به ياد آن حضرت باشيم كه به توفيق تشرّف نايل شويم. لذا بحث ما دو قسمت دارد: قسمت اوّل: فوايد ياد آن حضرت و قسمت دوم: فوايد تشرّف. نخستين فايده ياد حضرت، نورانيت فكر و قلب است. فكر انسان وقتي به ياد انسان كامل باشد، نور مي‌گيرد و در مقابل هم اگر به ياد گناه باشد، فكر او ظلمت مي‌گيرد. اين نكته‌اي است كه ما نمي‌توانيم نسبت به آن بي‌توجه يا غافل باشيم. يك مؤمن بايد علاوه بر رفتارش، فكرش را هم كنترل كند؛ چرا كه فكر روي جسم انسان كاملاً تأثير مي‌گذارد. شما اينجا كه نشسته‌ايد، تصور كنيد يك ترشي يا خيارشور را زير دندانتان فشار مي‌دهيد، هرچند اين خيارشور وجود خارجي ندارد، ولي بزاق دهان شما ترشح مي‌شود اين مثالي است كه تأثير روح بر جسم را كاملاً محسوس مي‌كند. فكر گناه و شهوت نيز فكر و روح انسان را سياه و تيره مي‌كند. برعكس، وقتي كسي به ياد پروردگار و يا انسان كامل باشد، همين وصل شدن به منبع نور، براي فكر شخص نورانيت مي‌آورد. حال مقايسه كنيد بهترين راهي كه روان‌شناسان به آن رسيده‌اند با آنچه علماي اخلاق بيان كرده‌اند چقدر تفاوت دارد. روان‌شناسان مي‌گويند:    اگر مي‌خواهي از فكر مطلبي بيرون بيايي، فكرت را متوجه مطلب ديگري كن، مثلاً كتاب بخوان، فيلم نگاه كن. امّا يك عالم اخلاق مي‌گويد علاوه بر بيرون كردن آن از ذهنت، متوجه استغفار شو! يعني فكرت را با ذكر كنترل كن، نتيجه اين مي‌شود كه وقتي فكر متوجه ذكر شد، هم فكر گناه بيرون مي‌رود و هم نورانيت جاي آن مي‌آيد. شما گاهي تخته سياه را پاك مي‌كنيد، گاهي هم علاوه بر پاك كردن به آن رنگ جلا هم مي‌زنيد. خلاصه نورانيت ناشي از ذكر امتياز اين راه است. جواني كه شبانه روز به ياد امام زمانش است، مي‌گويد: يا صاحب الزمان! دستم به دامن شما؛ اي انسان كامل اي آقازاده، شما انسان كاملي هستيد. دستم به دامان شما، آيا مي‌شود دست مرا هم بگيريد، لطف كنيد؛ خالصانه با آقا صحبت كنيد، خيلي ساده، امّا مؤدبانه؛ فرض كنيد روبه‌روي آقا ايستاده‌ايد و نتيجه بگيريد. بعضي مي‌خواهند ساده حرف بزنند بلد نيستند، بي‌ادبانه حرف مي‌زنند با لفظ «تو» و ... صحبت مي‌كنند. هيچ وقت خلاف ادب صحبت نكنيد. اثر دوم ياد امام زمان(ع)، جلوگيري از غفلت است. يكي از بلاهاي بزرگي كه دائماً دچار آن مي‌شويم، غفلت است. گناهكار، سقوط و مؤمن صعود مي‌كند اما، غافل، مثل ماشيني است كه بي‌حركت ايستاده و متوجه نيست. بخش عمده‌اي از عمر ما با غفلت مي‌گذرد. اگر ذكر «يا صاحب‌الزّمان» را ورد زبانمان كنيم، يكي از بهترين راه‌هايي است كه مي‌تواند از غفلت جلوگيري كند . اين بحث مهم است؛ چون بزرگان معمولاً مي‌گويند غفلت درمان ندارد. دليل آنها هم اين است كه غافل دچار دو غفلت است. او هم غافل از ياد خداست و هم غافل از غفلتش و به همين سبب نمي‌تواند به دنبال معالجه بيماري خود باشد. اما ما معتقديم كه دو راه براي درمان غفلت وجود دارد: يكي از آن دو راه اين است كه خودش را به ذكر عادت دهد، در مراحل اوليه، گفتن ذكر ملاك است كه اين هنوز عادت نيست بدون فكر و تأملي قلبي و قبلي، ذكري را بر زبانش جاري كند؛ يعني لازم نيست فكر كند كه چه بگويد. اين تكراري كه ورد زبان مي‌شود يكي از راه‌هاي درمان غفلت است؛ يعني آن وقتي كه انسان غافل است همين‌طور كه اين ذكر ورد زبانش شود ناگهان متوجه لفظي مي‌شود كه مي‌گويد و ناخواسته غفلت خود را درمان مي‌كند، البته ناخواسته بودن آن در حين درمان است وگرنه قبلاً آن را كوك، مي‌كند و اين كوك همان عادتي است كه به خودش براي گفتن ذكر مي‌دهد. فايده سوم براي كسي كه به ياد امام زمانش باشد، اين است كه متقابلاً امام زمان هم از او، خصوصي، ياد مي‌كنند. همان‌طور كه پروردگار متعال يك توجه به همة مخلوقات، چه كافر باشد چه مؤمن، دارد. همه براي ادامة حيات نيازمند توجّه او هستند، ولي علاوه بر آن خداوند متعال توجه مخصوصي هم به شيعيان اميرالمؤمنين (ع) دارد. اين همان «رحمت رحيمي»‌ است و آن رحمت عام را «رحمت رحماني» مي‌گويند. رزق معنوي، فقط مخصوص شيعه است و به غير شيعه داده نمي‌شود. قرآن كريم مي‌فرمايد: ولو شاء ربّك لجعل النّاس أمّة واحدة و لايزالون مختلفين إلاّ من رحم ربّكَ و لذلك خلقهم1 اگر پروردگار تو مي‌خواست همه مردم را يك امت كرده بود، ولي همواره گونه‌گون خواهند بود؛ مگر آنهايي كه پروردگارت بر آنها رحمت آورده و آنها را براي همين آفريده است. يعني اگر خدا مي‌خواست همه را شيعه مي‌آفريد، همه داراي يك عقيده و يك مذهب مي‌شدند؛ ولي مصلحت در اين نيست. مردم، دائماً در عقايدشان با هم اختلاف دارند «مگر آنهايي كه پروردگارت بر آنها رحمت آورده است.» امام صادق (ع) مي‌فرمايد: اين استثناء مخصوص شما شيعيان است، كساني كه «رحمت رحيمي‌»خداوند، شامل حالشان مي‌شود، عقايدشان صحيح است و ديگران نه. حال، چه براي بعضي قابل قبول باشد و چه نباشد. خداوند كه طبق خواسته‌هاي ما برنامه‌ريزي نمي‌كند، اين ما هستيم كه بايد عقيده‌مان را با واقعيت‌ها منطبق كنيم. امام زمان(ع) كه ظهور مي‌كنند، به وضوح ديده خواهد شد كه، «رحمت رحيمي‌» به چه كساني داده مي‌شود. همه شما هم اين نكته را مي‌دانيد ولي آن را براي برخي گفتم كه در بعضي مجالس بدون اينكه در شأنشان صلاحيت گفتن اين حرف‌ها باشد، سخنراني‌ مي‌كنند و حرف‌هايي مي‌زنند كه صحيح نيست. به اين آية قرآن توجّه كنيد: فاذكروني أذكركم2. من را ياد كنيد تا من هم شما را ياد كنم. اينكه خداوند ما را ياد مي‌كند، ياد عمومي‌نيست؛ چون آن ياد عمومي‌كه معلق به ياد ما نيست و شرط ندارد، ما چه از خداوند، ياد بكنيم و چه نكنيم، خداوند يك ياد عمومي‌نسبت به همه مخلوقات دارد. اين ياد، ياد خصوصي و مشروط است و شرطش اين است كه شما هم خدا را ياد كنيد. يعني در آن لحظه كه شما خدا را ياد كنيد، خدا هم شما را ياد مي‌كند؛ آن‌وقت كه خدا را ياد نكرديد، شما هم از اين ياد بي بهره‌ايد. اين ياد ويژه، يك جايزه است. امام زمان (ع) مظهر صفات باري تعالي هستند و اين آيه محل بروزش در حجت خداست، حجت خدا را ياد كنيد، آقا هم شما را ياد مي‌كنند. وقتي حضرت براي آن شخص نامه مي‌نويسد: «امروز كه عيد غدير است از صبح تا ظهر در فكر تو بودم»، نكته اش همين است، ممكن است افراد بگويند چرا به ياد ما نيستند؟ رمزش در اين است كه اين آقا روز غدير از صبح تا ظهر به ياد امام زمانش بوده، نشسته دعاي ندبه خوانده و در فراق آقا گريه مي‌كرده است. آقا هم متقابلاً مي‌گويند: «من امروز صبح تا ظهر به ياد شما بودم.» سعي كنيد هرچه مي‌توانيد ياد آقا را در ذهنتان زيادتر كنيد، اين است آن چيزي كه ما را مي‌سازد! حتي اگر خدمت آقا تشرّف پيدا نكنيد، خود ياد آقا، براي شما نور مي‌آورد و شما را از غفلت در مي‌آورد و بالاخره به‌دنبالش ياد حضرت را مي‌آورد، آقا از شما ياد خصوصي مي‌كنند. روي سخنم به‌خصوص با جوان‌هاست؛ چون تا جوان هستيد، خوب مي‌توانيد خودتان را به اين حالت‌ها عادت بدهيد، فكرتان را بيشتر كنيد، ممكن است امروز پنج دقيقه باشد، فردا ده دقيقه، هرچه جلوتر مي‌رود مي‌توانيد زيادترش كنيد، ببينيد اينهاست كه ما را بيمه مي‌كند. ياد امام زمان (ع) مثل ياد مكه و كربلاست. انسان‌هايي هستند كه سال‌ها به ياد كربلا سوختند و گريه كردند، سال‌ها در فراق مكه و مدينه سوختند و گريه كردند، موفق هم نشدند امّا همين ياد، براي آنها نورانيت مي‌آورد، ياد اين مكان‌ها هم كه منسوب به پروردگار و انسان كاملند دل را از غفلت در مي‌آورد و براي انسان سازندگي دارد. و لذا شايسته است در اين زمينه، خوب كار بكنيم و ذكر «يا صاحب الزّمان» را زيادتر بر زبانمان جاري بكنيم. پس از سه فايده اي كه براي ذكر حضرت بر شمرديم، نوبت به فوائد تشرف مي‌رسد. همان‌طور كه مي‌دانيم در زمان غيبت كبري تشرف به خدمت آن حضرت، اختياري نيست و كسي نمي‌تواند بگويد: من مي‌دانم حضرت كجا هستند و الان به خدمتشان مي‌روم. تشرف اختياري، مخصوص چهار نايب خاص آن حضرت در زمان غيبت صغري، كه 69 سال طول كشيد، بود. آن چهار نفر عبارت بودند از: «عثمان بن سعيد» و فرزندش «محمد بن عثمان»، «ابوالقاسم، حسين بن روح نوبختي» و «علي بن محمد سمري» يا «سميري». به تشرف اختياري، «مشاهده» هم مي‌گويند. اينكه حضرت در آخرين نامه خود كه در نفهم شعبان 329 هجري براي «علي بن محمد» صادر شد، مي‌فرمايند: «اگر كسي، ادعاي مشاهده كرد، تكذيبش كنيد» در آنجا، مشاهده به معناي «رؤيت» نيست بلكه به معناي همان تشرف اختياري است. يعني ادعا كند كه من خدمت امام زمان مي‌رسم؛ كسي هم اگر سؤالي يا كاري دارد بگويد تا از حضرت جوابش را بگيرم. اگر كسي چنين گفت بدون هيچ ترديد و واهمه‌اي بگوييد: دروغ مي‌گويي! ولي به مشاهده غير اختياري، كه انسان توفيقي نصيبش مي‌شود، «رؤيت» مي‌گويند. و اين مشاهده امكان دارد و علاوه بر آن، واقع هم شده است، كه تعداد آنهايي كه اين توفيق نصيبشان شده بيش از صدتا و دويست تا و هزارتاست. مرحوم آيت الله شيخ علي اكبر نهاوندي مي‌نويسد: بيش از هزار نفر از كساني كه خدمت آن بزرگوار رسيده‌اند داستان‌هايشان ثبت شده است و آنهايي كه ثبت نشده چندين برابر اينهاست. هميشه همينطور است. الان هم آن مواردي كه ثبت مي‌شود شايد يك صدم هم نباشد، نوعاً افراد، روالشان بر مخفي كردن است و نقل نمي‌كنند، اگر مصلحت در گفتن بود، در همين جلسه اعلام مي‌كرديم كساني كه خدمت آقا رسيده‌اند، خودشان را معرفي كنند و ممكن بود كه خيلي از افراد بلند شده و جريان خود را بيان مي‌كردند. ولي افراد معمولاً نمي‌گويند، صحيحش هم همين است. بعضي موارد هم هست كه دوستان نزديك از جريان شخص مطلع مي‌شوند و براي ديگران بيان مي‌كنند، گاهي هم وقتي آن شخص از دنيا رفت بعداً آن‌را تعريف مي‌كنند. براي اين تشرف چهار فايده بيان شده است. فايدة اول كه نكته خيلي مهمي‌است، فرصتي براي توضيح مفصل آن نيست، بالاترين كمال هر انساني اين است كه خدا را با تمام وجودش بيابد، نه اينكه استدلال بكند. همة شما الان بايد بتوانيد براي اثبات وجود خدا استدلال كنيد، اگر گفتيد به چه علت خدا هست؟ براي مثال مي‌گوييد اول: برهان «علت و معلول»؛ دوم: برهان «نظم»؛ سوم: برهان «واجب و ممكن» و ... ، امّا اين استدلال، مرحله اول است. مرحله دوم اعتقاد به خدا اين است كه انسان، خودف خدا را بيابد و نشانه آن هم اين است كه وقتي خدا را يافت و با چشم دل، خدا را حس كرد، ديگر نزد خود براي اثبات خدا دنبال دليل نمي‌گردد؛ مثل وقتي كه برف آمده، شما كسي را نمي‌بينيد؛ اما با جاي پا روي برف استدلال مي‌كنيد كه معلوم مي‌شود كسي از اينجا رفته: شما از اين جهت دليل مي‌آوريد كه مستقيماً آن شخص را نمي‌بينيد، چون گمشده به دليل تمسك مي‌جوييد، مي‌گوييد مي‌خواهم با دليل ثابت كنم كسي از اينجا رفته است. امّا اگر جاي پا باشد و خود شخص هم پنج متري شما ايستاده باشد، اينجا ديگر نيازي به استدلال نيست. چون جاي پا هست، پس يك كسي از اينجا رفته، خود شخص اينجا ايستاده و ديگر دليل نمي‌خواهد. ما تا خدا را نديده‌ايم و نور خدا در دل ما روشن نشده است، دنبال دليل مي‌گرديم، با پرسيدن و مطالعه دنبال دليل مي‌گرديم تا يك جوري خدا را براي خودمان ثابت بكنيم. امّا اگر رسيديم به يك جايي‌كه خدا را يافتيم، ديگر براي خودمان دليل نمي‌خواهيم. هيچ وقت شده شما براي تشنگي خودتان دليل بياوريد؟ قطعاً نه. خود تشنگي پيش شما حاضر است. دليل نمي‌خواهد. ممكن است براي ديگري دليل بياوريد، چون او تشنگي شما را احساس نمي‌كند و تشنگي شما براي او گمشده است. مي‌گوييد: ببين لب‌هاي من خشكيده‌است، مثلاً اينطور استدلال مي‌كنيد. اما براي خودتان، نه. اگر خدا را هم در وجودتان حس كرديد، ديگر نياز نيست براي خودتان دليل بياوريد. اگرچه ممكن است براي ديگري خدا را با دليل اثبات كنيد، چون يافته اي كه در دل شماست، در دل او نيست. يكي از فوايد تشرف هم اين است كه وقتي انسان خدمت آقا رسيد، استدلالي كه براي وجود خدا مي‌كرد به يافتن خدا تبديل مي‌شود، تا امام زمان را مي‌بيند، خدا را مي‌يابد و مي‌گويد: همين آقا حجت خدا هستند! فكر مي‌كنيد اگر كسي آقا را ديد، هنوز راجع به خدا، گمشده دارد و دنبال دليل مي‌گردد؟ نه، او يك نورانيتي در وجودش حس مي‌كند كه خدا را يافته است. از مرحله «علم اليقين» به «عين‌اليقين» مي‌رسد.3 عينيت پروردگار را در وجودش حس مي‌كند، خود وجود پروردگار در قلب او حاضر است، همان جمله‌اي كه اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: لوكشف الغطاء ما ازددتف يقيناً اگر پرده ها كنار رود ‌[و خدا را با چشم ظاهر ببينيم] به يقين من افزوده نمي‌شود. كسي كه امام زمانش را پيدا كرد، به كمال مي‌رسد، بالاترين كمال را پيدا مي‌كند و خدا را مي‌يابد. اين يافتن، خيلي كمال بزرگي است. البته از شما هم تقاضا دارم كه روي اين مسئله فكر كنيد و ببينيد آيا كمال بالاتر از اين هم داريم يا نه؟ ببينيد بالاترين سرمايه‌اي كه بايد در وجود ما بيايد چيست؟ بالاترين سرمايه، همين است. وگرنه شما ده تا مدرك براي خودتان جمع بكنيد، آخرش آن سرماية اساسي را به‌دست نياورده ايد. هنوز تشنه هستيد، وقتي سيراب مي‌شويد كه خدا را بيابيد. احساس كمال مي‌كنيد. احساس مي‌كنيد به رشد رسيده‌ايد. اين كمال بزرگ، نصيب آنهايي مي‌شود كه حضرت را شناخته‌اند وگرنه آن كساني كه آقا را نشناخته‌اند، از آن بي‌بهره‌اند. چون ممكن است كساني آقا را ببينند و نشناسند. اين فايده، ممكن است نصيب من و شما بشود و چيز كمي‌ نيست كه ما از آن بگذريم، خيلي بايد براي آن تلاش كنيم. گرچه به اختيار ما نيست كه خدمت امام زمان برسيم، اما براي آن دعا كنيم تا توفيقش نصيب ما شود، چرا كه وقتي آقا را ديديد و مطمئن به وجود پروردگار شديد، آن چنان يقيني به خدا پيدا مي‌كنيد كه ديگر گناه نمي‌كنيد، اين دل، چنان اطمينان و آرامشي در خود احساس مي‌كند كه توكل به خدا در زندگي پيدا مي‌كند. اضطراب و دلهرة اينكه در آينده چه مي‌شود، در دلش نيست. تسليم است، در شدت مصيبت‌ها راضي است، و هميشه مي‌گويد: خدايا من از تو گله ندارم، مرتب مي‌گويد: «سبحانك؛ خدايا تو منزهي»، از تو هيچ گله‌اي ندارم، تو هيچ نقصي نداري. فايده دوم: تشرف خدمت آقا يك فضل الهي است، فضيلتي است كه براي بعضي حاصل مي‌شود. خدا به هركس اين افتخار را نمي‌دهد. معنايش اين است كه به لياقت نيست، اگر بنا به لياقت باشد ديگر هيچ كس نمي‌تواند آقا را زيارت كند. چون لياقت به اين معني است كه دو نفر در رديف هم باشند. وقتي كه بحث لياقت شد، ابوذر و سلمان هم لياقت ندارند معصوم را زيارت كنند. البته در بحث فضل، منظور اين نيست كه بدون كيل و پيمانه عطا شود، فراهم كردن زمينه با ماست. زمينه كه فراهم شد، نگوييم الحمدلله ما كه ديگر وضعمان خيلي خوب است و معلوم مي‌شود همه عقايدمان درست است، ديگر پس با هيچ كس مشورت نكنيم، اعمالمان هم همه‌اش درست است، نه اين‌طور نيست. گاهي، مصلحت بر اين است كه يك مسيحي خدمت آقا برسد. ما داشته‌ايم مواردي كه يك مسيحي و حتي آدم گناهكار خدمت آقا رسيده است. طلبه اي بود كه درس نمي‌خواند و خصوصيات اخلاقي او هم زياد خوب نبود، ما تصميم داشتيم از حوزه اخراجش كنيم، در عين حال چنين توفيقي يافت و خدمت آقا رسيد. معناي آن اين نيست كه چون خدمت آقا رسيده پس درس نخواندن او، كار درستي است. توفيق الهيف خيلي زيبايي بود و داستان شيريني هم داشت. وقتي تعريف كردند، برايم خيلي جالب بود. به لياقت نيست. و اگر كسي خدمت آقا رسيد بگويد الحمدلله من لايق ديدار شدم؛ نه، اين فضل الهي است كه به هركس بخواهد مي‌دهد4، البته بنابر مصالحي كه خداوند متعال فقط خودش خبر دارد. فايده سوم: سؤال كردن است. بعضي از كساني كه خدمت آقا رسيدند از ايشان سؤال كردند، بعضي هم اصلاً آقا را نمي‌شناخته‌اند و خيال مي‌كرده‌اند ايشان يك عالم بزرگ است. مرحوم حاج محمدتقي فشندي در عرفات كه خدمت آقا رسيده بود، در آن لحظه، آقا را نمي‌شناخت. امّا فهميده بود هرچه سؤال كند، مي‌تواند جواب بگيرد. تشرف حاج علي بغدادي را در مفاتيح‌الجنان ديده‌ايد، مرتب مي‌گويد: سيّدنا مسئله. آقا مي‌فرمايند: بسم الله، بعد كه حضرت، غايب شده‌اند، متوجه شده، كه آقا بوده‌اند. عزيزي در همين اصفهان با زحمت‌هاي زياد و رياضت‌هاي فراواني كه كشيده بود، حضرت يك نفر را دنبالش فرستاده بودند. همين اطراف اصفهان، پشت كوه‌ها، خدمت آقا رفته بود، تعريف مي‌كرد: وقتي رفتم، خيال مي‌كردم حضرت، فقط دنبال من فرستاده اند امّا ديدم جوان‌هايي اطراف حضرت نشسته و حلقه زده اند و از آيات قرآن سؤال مي‌كردند، آقا هم جواب مي‌دادند؛ از مشكلات ديني سؤال مي‌كردند، آقا هم جواب مي‌دادند. گاهي مسائل فقهي پيچيده اي از اين طريق حل مي‌شود كه نمونه هاي آن، زياد است. تشرف مرحوم آيت الله العظمي‌مرعشي نجفي را شايد كم و بيش اطلاع داشته باشيد، سؤالاتي كه ايشان از آقا پرسيد و جواب گرفتند؛ زياد داريم تشرفاتي كه شده و سؤالاتي كرده‌اند و جواب گرفته‌اند. و امّا فايدة چهارم، اثرات تكويني تشرف و به عبارت ديگر اثرات تكويني تأثير مجالست است. ما اگر با انسان خوب معاشرت كنيم، تأثير مثبت بر روحية ما مي‌گذرد، اگر با انسان بد معاشرت كنيم، تأثير منفي مي‌گذارد. چه بخواهيم و چه نخواهيم، تأثير مي‌گذارد. حتي آنجا هم كه مجبور به مجالست باشد نمي‌تواند بگويد چون مجبورم اثر منفي ندارد، مجالست با شخص گناهگار به خصوص آنها كه گناه علني مي‌كنند يقيناً اثر منفي دارد. بعد كه آمديد اين طرف حتماً استغفار بكنيد. يكي از اولياي خدا مي‌فرمودند كه شخصي رفته بود خانه‌اي، به صاحب خانه گفته بود: «من در اين جلسه نورانيتي احساس مي‌كنم، بوي عطري به مشامم مي‌رسد احساس مي‌كنم يكي از اولياي خدا اينجا آمده،، چه كسي اينجا بوده است؟» صاحب خانه گفته بود: «نه، كسي اينجا نيامده است». گفته بود: «اينكه مي‌گويم كسي آمده، منظورم ديروز و پريروز نيست، ده سال پيش را مي‌گويم». تا گفته بود: ده سال پيش، گفته بود: «بله، درست مي‌گويي. ده سال پيش، فلاني، ده دقيقه آمد اينجا و رفت.» گفت: «بله، همين را دارم مي‌گويم.» ده سال پيش، يك آدم نوراني، ده دقيقه آمده آنجا و رفته، آن‌چنان فضا را نوراني كرده كه بعداز ده سال، يك آدمي‌كه گيرنده‌اش خيلي قوي است، مي‌گويد من حتي زمانش را هم مي‌فهمم كه چه وقتي آمده بوده است. مرحوم آيت الله العظمي‌سيد جمال‌الدين گلپايگاني به وادي‌السلام مي‌رفتند، و طلبه اي همراه ايشان بوده، مي‌گويد: نزديك وادي‌السلام كه رسيديم، ديدم يك فضاي معطري است، فضاي گرم نجف كه افراد، اصلاً ظهر از خانه بيرون نمي‌آيند، ناگهان يك نفر به آقا كه رسيد، سلام كرد و رد شد، يك مرتبه آن فضاي معطر رفت، و فضاي گرم و تابش آفتاب دو مرتبه سرجايش آمد، تا رد شد مرحوم آقا سيد جمال به آن طلبه اي كه همراهشان بود گفتند: تأثير مجالست را ديدي. مجالست، خيلي مؤثر است. عزيزان، شش عامل را مي‌گويند در هدايت انسان مؤثر است: نطفه، غذا، محيط، تربيت پدر و مادر و استاد و ششم رفيق. امّا علماي اخلاق مي‌گويند از ميان اين عوامل، رفيق از همه مهم‌تر است. يعني اگر كسي در آن چهار عامل قبلي هم منفي باشد، در محيط كفر رشد پيدا كرده باشد، پدر و مادر و استادش هم كافر باشد، اما يك رفيق مؤمن پيدا كند، آن رفيق مؤمن مي‌تواند او را هدايت كند، نسبت به رفيق‌هايتان حساس باشيد و با هركسي نشست و برخاست نكنيد. رفت و آمد از لحاظ تأثيرگذاري اشكالي ندارد. امام صادق(ع) مي‌فرمايند: مَثَل مؤمن، مَثَل آب است در همه چيز نفوذ مي‌كند، مطهر همه چيز هم هست. امّا اين بدان معنا نيست كه مجالست روي انسان تأثير نمي‌گذارد، همه نياز داريم با افراد خوب و چند تن از اولياي خدا آشنا باشيم و با آنها مجالست كنيم. انسان نشاط مي‌گيرد، روحش عوض مي‌شود، زنده مي‌شود. به چهره‌شان نگاه مي‌كند، حالش عوض مي‌شود. اگر با آنها، هم سخن بشود از آنها مطلب ياد مي‌گيرد، مجالست با علما داشته باشيد، با رفت و شد حتي در حد يك نماز، حتي يك مقدار چهره‌شان را ببينيد، حتي بيشتر از آن، مقداري با او صحبت بكنيد. طلبه‌اي از علامه طباطبايي يك سؤال بيخودي پرسيده بود. آقايي كه همراه علامه بود، گفت: اين سؤال چيست كه از علامه مي‌پرسي و وقت آقا را مي‌گيري، اين سؤال را از ديگران هم مي‌تواني بپرسي. گفته بود: اين سؤال بهانه است. دوست دارم چند كلمه با آقا حرف بزنم، صداي آقا را مي‌خواهم بشنوم، از مجالست آقا مي‌خواهم استفاده كنم، البته در اين حدش را من هم معتقد نيستم، واقعاً انسان سؤال به جا زياد دارد. آنها را يادداشت كنيد و برويد بپرسيد. اثر تكويني، اينهاست كه گفتم خدمت امام زمان (ع) رسيدن، بالاخره اثرات تكويني دارد. بعداز آن، يك توفيقاتي همين طور براي انسان مي‌آيد. شخصي مي‌گفت: خدمت رهبر معظم انقلاب رسيدم. به ايشان گفتم: در حق ما دعا كنيد. آقا هم در حق او دعا كرده بودند. مي‌گفت: از آن روز به بعد مرتب شب‌ها موقع نماز شب بلند مي‌شوم. قبلاً براي بيدار شدن ساعت مي‌گذاشتم، يا مانعي وجود داشت بيدار نمي‌شدم، گاهي مي‌شود به دلايلي دير خوابيده ام و فكر مي‌كنم صبح بيدار نمي‌شوم ولي سر ساعت بيدار مي‌شوم، مجالست بزرگان هم اين اثرات تكويني را دارد. عزيزي مي‌گفت: خدمت يكي از اولياي خدا رسيدم، گفتم: آقا من چه كنم از گناه فاصله بگيرم؟ آقا دستشان را گذاشتند روي دست من و شروع كردند جواب بدهند، بقيه هم اطراف ما نشسته بودند. مي‌‌‌گفت: خودم فهميدم چه شد، بقيه متوجّه نشدند، امّا دستشان را كه روي دستم گذاشتند يك حال پي نوشتها . سورة هود (11)، آية (118) . سورة بقره (2)، آية (152) . وقتي كه استدلال مي كند را «علم‌اليقين» مي‌گوييم، امّا وقتي خدا را يافت، «عين‌اليقين» است. . ذلك فضل‌الله يؤئيه من يشاء. ماهنامه موعود شماره 53


admin بازدید : 24 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

اشاره :

در گوشه و كنار سرزمينهاي اسلامي مكانهايي وجود دارند كه منتظران يار در آنها گرد مي آيند و به ياد عزيز سفر كرده خود نجواهاي عاشقانه سر مي دهند. اين مكانها كه هر كدام به نوعي يادگار حضرت موعود هستند براي همه شيعيان مقدس است و بزرگداشت آنها وظيفه اي همگاني به شمار مي آيد.

براي آشنايي بيشتر شما عزيزان با مساجد، مقام ها و اماكن خاصي كه يادآور آن امام منتظر هستند، بر آن شديم كه در هر شماره به اجمال يكي از اين مكانها را معرفي كنيم. باشد كه مورد قبول حضرت موعود واقع شود.

مفهوم واژه سرداب                                                                                                                                                                

از بررسي كاربردهاي گوناگون واژه سرداب در لغت و عرف عامه مردم به خوبي معلوم مي شود كه اين كلمه در كتابهاي لغت و اصطلاح رايج در زبان اغلب مردم در طول تاريخ به يك معني به كار مي رود. توضيح آن كه سرداب و سردابه به خانه اي گفته مي شود كه آن را در زمانهاي سابق به ويژه در مناطق گرمسير، در آن موقع كه هنوز وسايلي چون كولر و پنكه و يخچال و... ساخته نشده بود، در زمين مي ساختند تا در ايام بسيار گرم تابستان از طريق سكونت در آنجا از گزند گرما در امان باشند و به وسيله قرار دادن اغذيه و اشربه فاسد شدني در اين مكان، از فاسد شدن آنها جلوگيري نمايند. مرحوم علي اكبر دهخدا در اين باره مي نويسد:

سرداب خانه اي را گويند كه در زمين سازند، خانه اي كه در زيرزمين سازند تا در گرما به آن پناه برند و آب در آنجا نگاه دارند تا سرد بماند...1

از جمله مناطق گرمسيري كه در گذشته ساختن سرداب براي خانه ها در آن بسيار رواج داشته است شهر سامرا بود. اين شهر را معتصم عباسي در سال 212ق. بنا كرد و پايتخت خود را از بغداد به آنجا منتقل نمود. سامرا در كرانه شرقي رودخانه دجله و در ميانه راه بغداد به تكريت واقع شده است. درباره علت بناي اين شهر نظرات گوناگوني نقل شده است. يعقوبي در اين باره مي نويسد:

شهر »سفرَّمَن رَاي« در گذشته بياباني از سرزمين طيران بود كه هيچ گونه عمارتي در آن وجود نداشت؛ تنها بناي آن ديري بود كه متعلق به نصاراي آن منطقه بود... پس از آن كه معتصم به حكومت رسيد به خاطر بعضي از امتيازات كه در منطقه سرّمن راي بود آنجا را به عنوان پايتخت جديد برگزيد.

چون اين محل از نظر موقعيت جغرافيايي نسبت به ساير مناطق رجحان داشت آبهاي زيادي در اطراف شهر جريان داشت كه هر يك از آنها به منزله دژي شهر را از خطر حمله هاي ناگهاني حفظ مي كرد.

علاوه بر اين، مرتفع بودن اين منطقه نسبت به كرانه غربي دجله موجب مي شد كه اين شهر از آسيبهاي طغيان احتمالي دجله در امان باشد. از طرف ديگر اين منطقه نسبت به ساير مناطق از آب و هواي مطلوب تري برخوردار بود. از نظر نظامي نيز يك منطقه سوق الجيشي بود كه به لحاظ دفاعي از جهاتي موقعيت بهتري نسبت به بغداد داشت.

شهر سامرا به »عسكر« نيز معروف است. وقتي معتصم اين شهر را بنا نمود با سپاهيان خود عازم آنجا شد، از اين رو به جهت استقرار نظاميان در اين شهر آن را عسكر مي ناميدند2.

از آنجا كه منطقه سامرا نسبت به كرانه راست دجله مرتفع بود در زير لايه هاي خاكي اين منطقه يك لايه سنگي از ريگ كه ماده چسبنده اي آنها را به يكديگر چسبانده است، وجود دارد. اين دو عامل، يعني ارتفاع زمين از سطح آب و وجود لايه سنگي مذكور موجب شده است كه كندن سردابهاي گود و عميق در زير ساختمانهاي اين شهر راحت باشد. به همين جهت ساختن سردابهاي زيادي در زير اغلب خانه هاي قديمي و حتي بناهاي جديد بسيار رايج است كه علي رغم ساخته شدن انواع وسايل سرمايش در ايام گرم تابستان بيشتر اين سردابها مورد استفاده ساكنان آن قرار مي گيرد.

سرداب غيبت

متوكل عباسي نسبت به شيعيان و دوستداران اهل بيت(ع) بسيار سخت گيري مي كرد. تاريخ نگاران نقل مي كنند كه هيچ كس مثل متوكل به گماردن جاسوس و جمع آوري اخبار مناطق گوناگون اهتمام نداشت. وقتي جاسوسان وي و فرماندار نظامي مدينه، عبداللَّه بن محمد هاشمي، در مورد فعاليتهاي سياسي امام هادي(ع) و نفوذ معنوي او در بين مردم و به ويژه شيعيان گزارشهايي به متوكل دادند او بسيار نگران شد؛ زيرا شرايط به گونه اي نبود كه بتواند آن حضرت را به زور به زندان يا تبعيد بفرستد يا جلوي فعاليتهاي او را بگيرد؛ از اين رو به حيله و نيرنگ متوسل شد و به ظاهر نامه محبت آميزي به امام هادي(ع) نوشت و او را به سامرا دعوت كرد.

آن گاه بدون معطلي يحيي بن هرثمه را با سيصد سرباز مأمور كرد كه امام هادي(ع) را به همراه خانواده به سامرا، مركز خلافت عباسي، منتقل نمايد تا در سامرا از هر جهت بتواند آن حضرت را زير نظر داشته باشد. به اين ترتيب حضرت هادي(ع) در سال 236ق. به سامرا برده شد و بيش از بيست سال در بدترين شرايط، تحت نظر دژخيمان عباسي در شهر سامرا زندگي كرد و در نهايت با توطئه اي كه متوكل چيده بود در سال 254ق. به شهادت رسيد و جنازه مطهر آن حضرت در همان خانه مسكوني خود به خاك سپرده شد.

پس از شهادت امام هادي(ع) حضرت عسكري(ع) در همان خانه اي كه پدر بزرگوارشان در آنجا زندگي مي كردند سكونت گزيدند. در آن خانه همانند ساير خانه هاي سامرا سردابي وجود داشت كه در ايام گرم تابستان مورد استفاده قرار مي گرفت.

طبق برخي روايات، ديدار حضرت مهدي(ع) با شخصيتهاي بزرگ و قابل اطمينان شيعه در زمان حيات پدر بزرگوارشان در اين خانه و سرداب شريف انجام گرفته است. در اين زمينه جعفر بن محمد بن مالك روايت كرده است:

علي بن بلال و احمد بن هلال و محمد بن معاويه بن حكم و... به من گفتند: روزي ما در خانه امام حسن عسكري(ع) حاضر شده بوديم تا درباره جانشين آن حضرت از ايشان سؤال كنيم. حاضران در آن مجلس حدود چهل نفر از شيعيان مورد اعتماد بودند. در آن مجلس عثمان بن سعيد خطاب به امام عسكري(ع) گفت: »يابن رسول اللَّه ما به خدمت رسيده ايم تا درباره موضوعي كه شما آن را بهتر از ما مي دانيد سؤال كنيم«.

در اين لحظه امام عسكري(ع) به عثمان بن سعيد فرمودند: »بنشينيد!« وقتي عثمان بن سعيد نشست امام عسكري(ع) از جاي خود بلند شدند و به سمت در به راه افتادند چون به آستانه در اتاق رسيدند خطاب به جمعيت فرمودند: »هيچ كس از اتاق خارج نشود تا من برگردم«. سپس به سرعت از اتاق خارج شدند و مدتي نگذشت كه حضرت عسكري(ع) برگشتند در حالي كه كودك بسيار زيبايي را - كه چهره اش چون ماه درخشان بود - همراه داشتند. آنگاه به حاضران در آن مجلس فرمودند: »بعد از من امام شما ايشان است از او پيروي كنيد و ضمناً بدانيد كه بعد از اين ديگر شما او را نخواهيد ديد«.3

يكي از مهم ترين علل تحت نظر قرار گرفتن امام هادي(ع) و امام عسكري(ع) دستيابي به حضرت مهدي(ع) بود؛ چون خلفاي عباسي از طريق دهها روايت - كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده بود - خبر داشتند كه فرزند حضرت عسكري(ع)، امام مهدي(ع) بساط حكومتهاي جائر و غاصب را در هم خواهد پيچيد و به ستمگري و ظلم پايان خواهد داد. از اين رو هميشه در كمين بودند تا به محض تولد فرزند امام عسكري(ع) او را دستگير نموده و به شهادت برسانند. اما مشيّت الهي آن بود كه جريان تولد حضرت مهدي(ع) همانند تولد حضرت موسي(ع) به صورت نهاني در نزديكي كاخ فرعون واقع گردد، بدون آنكه فرعون و دژخيمان او از اين واقعه بويي ببرند. با اين وجود تلاش براي دستيابي به حضرت مهدي(ع) همچنان ادامه داشت. حتي سالها پس از شهادت امام حسن عسكري(ع) خلفاي عباسي منزل امام عسكري(ع) را زيرنظر داشتند و گاهي به طور ناگهاني به آنجا يورش مي بردند تا بلكه بتوانند حضرت مهدي(ع) را دستگير كنند؛ زيرا در جريان شهادت امام عسكري(ع) وقتي امام مهدي(ع) عموي خود جعفر را از نماز خواندن بر پيكر امام عسكري(ع) باز داشتند و خود بر پيكر آن حضرت نماز خواندند تقريباً بر همگان معلوم شد كه امام مهدي(ع) علي رغم مراقبتهاي دژخيمان عباسي متولد شده اند و هم اكنون جانشيني حضرت عسكري(ع) را برعهده دارند. بنابراين، پس از شهادت امام يازدهم نه تنها از شدت تعقيب و جست وجوي عوامل حكومت كاسته نشد بلكه به جهت احساس خطر بيشتر بر شدت اين كار افزوده شد. در يك مورد معتضد (شانزدهمين خليفه عباسي) عده اي از سربازان خود را از بغداد به سامرا فرستاد تا به طور ناگهاني، در يك فرصت مناسب در حالي كه اطراف خانه امام عسكري(ع) را به محاصره در مي آورند به داخل منزل يورش ببرند و اگر حضرت مهدي(ع) را در آنجا يافتند دستگير نمايند.

يكي از سربازان شركت كننده در آن يورش اين واقعه را چنين شرح مي دهد:

وقتي سربازان خليفه وارد حياط خانه امام عسكري(ع) شدند و بخشهاي مختلف خانه را مورد بررسي قرار دادند به در سرداب منزل رسيدند و از صداي تلاوت قرآن كه به گوش مي رسيد متوجه شدند كه امام مهدي(ع) در سرداب مشغول تلاوت قرآن هستند. با مشاهده اين كار آنجا را به طور كامل به محاصره خود درآوردند و در پشت در سرداب منتظر ماندند تا موقع خارج شدن آن حضرت او را دستگير نمايند. مدتي بعد امام(ع) در جلو چشم سربازان خليفه از سرداب بيرون آمدند و آنجا را ترك كردند بدون اينكه حتي يك نفر از سربازان جرأت پيدا كنند تا كاري انجام دهند.

وقتي كه امام(ع) كاملاً از ديد سربازان دور شدند. فرمانده نيروهاي خليفه عباسي به نيروهاي خود دستور داد تا وارد سرداب شوند و امام(ع) را دستگير نمايند سربازها به او گفتند: مگر نديديد كه او از سرداب خارج شد و از مقابل شما عبور كرد و از خانه خارج شد؟ به محض شنيدن اين خبر فرمانده دژخيمان عباسي در حالي كه بسيار آشفته و نگران شده بود گفت: من كسي را نديدم اگر شما او را ديديد چرا دستگيرش نكرديد؟ آنها در پاسخ گفتند: ما گمان مي كرديم كه خود شما او را مي بينيد و لزومي نمي بينيد كه او را دستگير كنيم در نتيجه ما هم هيچ گونه عكس العملي نشان نداديم.4

از اين تاريخ به بعد سرداب امام حسن عسكري(ع) به سرداب غيبت مشهور شد. اين در حالي بود كه سالها پيش از آن؛ يعني در سال 260ق. به دنبال شهادت حضرت عسكري(ع) دوران غيبت صغرا شروع شده بود.5

سرداب خانه امام عسكري(ع) از آن جهت كه محل سكونت و عبادت سه نفر از امامان شيعه يعني امام هادي، امام حسن عسكري و امام مهدي(ع) بوده همواره در طول تاريخ مورد توجه و احترام مردم واقع شده است. علاوه بر آن به شهادت اسناد معتبر تاريخي، قبر بيش از بيست و دو تن از امام زادگان نيز در آن محل واقع شده كه اين امر در نوع خود نشانگر اهميت و ارج اين مكان شريف در نزد اولياي الهي است.

بر اين اساس، شيعيان هميشه پس از زيارت مرقد نوراني حضرت هادي(ع) و حضرت عسكري(ع) در اين سرداب حاضر مي شوند و در آنجا به نيايش و عبادت مي پردازند. اگر بخواهيم دلايل توجه شيعيان به اين سرداب را دسته بندي كنيم، به ترتيب زير خواهد بود:

نخست، اين مكان شريف به قدوم مبارك سه تن از اهل بيت پيامبر اكرم(ص) و همينطور بندگان صالح و پرهيزگاري چون حضرت حكيمه خاتون، عمه امام عسكري(ع) و حضرت نرجس خاتون مادر بزرگوار حضرت مهدي(ع) متبرك شده است و در نتيجه مي توان گفت اين سرداب بإ؛3؛؛ توجه به تمام ويژگيهايي كه دارد مصداق بسيار روشني است براي آيه »في بيوتف أذن اللَّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه؛6 در خانه هايي كه خداوند اذن داده است تا رفعت داده شوند و نام و ياد خداوند در آنها ذكر شود.«

دوم، احترام كردن به آن مكان شريف و در حقيقت اظهار محبت به امام زمان(ع) و پدران بزرگوارشان است؛ چون از جمله نشانه هاي دوست داشتن و اظهار محبت، احترام كردن به آن چيزهايي است كه به محبوب منتسب است.

سوم، اين كار حكايت از معرفت به حق و مقام و منزلت ائمه اطهار(ع) دارد؛ چون بدون اطلاع از فضائل و كمالات افراد محال است كه بتوان آنها را به طور كامل مورد تكريم و احترام و محبت قرار داد و به اصطلاح پايه محبت زياد، شناخت بيشتر است.

بنابراين، وقتي كسي فردي را به اندازه اي دوست دارد كه حتي محل زندگي و يا نشست و برخاست او را مورد تقديس قرار مي دهد اين كار نشانه آن است كه از ابعاد مختلف شخصيت آن فرد اطلاع كامل دارد و به فضائل و كمالات او آشناست كه اين همه احترام به او قائل مي شود.

چهارم، اين كار در حد خود تعظيم شعائر اسلامي محسوب مي شود و اين امر نيز حكايت از تقوا و پايبندي زياد فرد نسبت به احكام و مقررات اسلامي دارد؛ چون مواقف و مشاهد ائمه(ع) از آن جهت مورد تكريم قرار مي گيرند كه منتسب به خليفه هاي الهي اند و اين تكريم به نوعي اظهار محبت و ارادت به خداوند متعال محسوب مي شود.

گذشته از همه اينها، حفظ و تكريم اينگونه اماكن هم به لحاظ رواني و هم به لحاظ اجتماعي و تاريخي در ترويج و تبيين و نشر فرهنگ اسلامي بسيار مؤثر است لذا در همه جوامع، صرف نظر از اينكه چه اعتقاد و تفكري دارند به آثار به جاي مانده از گذشتگان، چون نماد فرهنگ و انديشه و افتخارات آن ملت و جامعه محسوب مي شوند به ديده احترام مي نگرند و در حفظ، آباداني و تكريم آن دقت بيشتر مبذول مي دارند و آنها را سند عيني تمدن و تفكر و رشد فرهنگي و وسيله حفظ و تداوم فرهنگ و اعتقادات ملي و مذهبي خود به حساب مي آورند.

موقعيت كنوني سرداب سامرا

امروزه هر كس از هر نقطه شهر سامرا به مركز شهر نگاه كند دو گنبد با شكوه مي بيند كه يكي از آنها با كاشيهاي طلايي براق و ديگري با كاشيهاي رنگي زيبائي پوشيده شده است. هر يك از اين گنبدها به ساختمان مستقلي تعلق دارند. گنبد بزرگ طلايي بر بالاي ضريح مطهر كه مرقدهاي مقدس امام دهم(ع) و امام يازدهم(ع) در آن جاي دارد، قرار گرفته است ولي گنبدهاي كوچك بر بالاي ساختمان مسجد جامع شهر ساخته شده است. ساختمان حرم مطهر به شكل مستطيل و ساختمان مسجد جامع به صورت مستقل از ساختمان حرم، ولي متصل به صحن حرم است و سرداب غيبت درست در زير ساختمان مسجد قرار گرفته و در طول تاريخ بارها در بنا و بخشهاي مختلف آن تعميرات و تغييراتي انجام شده است.

همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره شد سرداب غيبت از جمله سردابهاي عميقي است كه در زير يك لايه سنگي حفر شده و در كل داراي سه قسمت عمده به شرح زير است:

يك غرفه شش ضلعي، يك غرفه مستطيل كوچك و يك غرفه به شكل مستطيل بزرگ. توضيح بيشتر آنكه غرفه مستطيل بزرگ در ميان مردم به »مصلاي مردان« و غرفه مستطيل شكل كوچك به »مصلاي بانوان« معروف است. اين بخشها با دو راهرو بلند و طولاني به يكديگر مربوط مي شوند؛ يعني يك راهرو طولاني مصلاي مردان و مصلاي زنان را به هم وصل مي كند و يك راهرو طولاني ديگر بين مصلاي مردان و غرفه شش ضلعي وجود دارد.

همچنين اين بخشهاي سه گانه هر يك از طريق روزنه اي كوچك و طولاني كه از قسمتهاي فوقاني ديوار آغاز شده تا پايين ترين حد ديوار بيروني مسجد جامع امتداد مي يابد و نور و هوا دريافت مي كند.

پلكاني كه راه ورود و خروج سرداب است و به غرفه شش ضلعي منتهي مي شود داراي بيست پله است. ورودي اين پلكان و سرداب در داخل ساختمان مسجد و بر ديواري قرار گرفته كه ورودي نمازخانه نيز در آن واقع است.

طول مصلاي مردان پنج متر و هشتاد سانتيمتر و عرض آن سه متر و پنجاه سانتي متر است در ضمن طول مصلاي زنان چهار متر و شصت سانتي متر و عرض آن سه متر است.

طول راهرويي كه مصلاي مردان و زنان را به هم مربوط مي سازد چهار متر است.

طول روزنه اي كه نور غرفه شش ضلعي را تأمين مي كند حدود شش متر و طول روزنه اي كه نور مصلاي زنان را تأمين مي كند چهار متر و پنجاه سانتي متر است. در انتهاي غرفه مستطيل شكل يعني انتهاي همان مصلاي مردان، يك در چوبي كه معروف به باب غيبت است وجود دارد، در پشت اين در اتاق كوچكي قرار دارد كه طول آن يك مترو پنجاه سانتي متر است. اين اتاق به نام محل غيبت شهرت پيدا كرده است كه در حقيقت بخش مكمل غرفه مستطيل شكل بزرگ محسوب مي شود و در جلوي آن حفاظ مشبكي است كه آن را از بقيه غرفه جدا مي كند. چاه معروف به چاه غيبت هم در گوشه اي از همين اتاق قرار دارد.

اشاره به اين نكته نيز خالي از فايده نيست كه اين سرداب در جهت غربي صحن عسكريين(ع) به سمت شمال واقع شده و در طول تاريخ اصلاحات و تعميرات زيادي در آن انجام گرفته است. هميشه در موقع تعمير و ترميم بارگاه عسكريين(ع) در ساختمان سرداب نيز تغييرات و اصلاحاتي به عمل آمده است؛ به عنوان مثال در زمانهاي گذشته، از داخل بارگاه عسكريين(ع) از كنار مرقد حضرت نرجس خاتون به سرداب مي رفتند و اين وضع به همين صورت تا سال 1202ق. ادامه داشت و در اين سال احمد خان دنبلي براي سرداب راهي جداگانه از طرف شمال باز كرد و راه سرداب از طرف روضه عسكريين(ع) را مسدود نمود و صحن سرداب را جداگانه ساخت كه تقريباً از يك فضاي بزرگي به طول 60 متر و عرض 20 متر برخوردار است.

بنابراين اگر در كتابهايي چون مزار شهيد اول اعمال و دعاهاي مربوط به زيارت اين سه امام در يك مكان ذكر شده است؛ علت آن است كه در زمان سابق راه سرداب نيز از پشت حرم عسكريين(ع) در يك ساختمان بوده است، لذا پس از زيارت عسكريين(ع) بلافاصله زيارت امام زمان(ع) و سپس زيارت حضرت نرجس خاتون ذكر شده است.

در هرحال اين سرداب در طول تاريخ به اندازه اي مورد توجه مردم بوده است كه در آن آثار ارزشمندي از منبت كاري و كاشي كاري و ساير هنرهاي معماري به كار رفته است. از جمله اين اشياء در چوبي نفيسي است كه از دوران خلافت عباسيان به جاي مانده است و از ويژگيهاي هنري و تاريخي ارزشمندي برخوردار است.

باب غيبت

همان در چوبي است كه حجره غيبت را از مصلاي مردان جدا مي كند. سمت جلو اتاق را به صورت كامل فرا گرفته است و به وسيله دو قطعه مستطيل شكل به ارتفاع يك متر و بيست و پنج سانتي متر از جلو حجره فراتر مي رودو بدين ترتيب قسمت پايين ديوار رو به روي مصلا را نيز مي پوشاند. بنابراين مي توانيم بگوييم كه طول در، برابر با عرض نمازخانه مردانه اما ارتفاع آن بيش از سه متر است. قسمتهاي مختلف اين در كه سمت پيشين اتاق غيبت قرار دارد مشبك است ولي بخشهايي كه ديوار نمازخانه را پوشش داده مشبك نيستند. قسمتهاي مشبك در از پيوستن قطعه هاي چوبي با اشكال هندسي به يكديگر ساخته شده كه در چشم بيننده به سه گونه جلوه مي كند.

الف) قسمت مشبك كه به عنوان دو لنگه در محسوب مي گردند؛

ب) دو قسمت مشبك كه در دو طرف در واقع شده اند؛

ج) يك قسمت مشبك كه كتيبه تزيين شده سر در را تشكيل مي دهد.

فراهم آمدن اين قسمتهاي سه گانه مشبك هندسي و زيبا به اين در، جلوه هندسي دلپذيري بخشيده است روي قطعه هاي چوبي هم - كه چهارچوبهاي اين شبكه ها را شكل داده است - نقش و نگارهاي واقعاً ظريف و دقيقي كنده كاري شده است.

سرداب و مخالفان

دشمنان مكتب تشيع در طول تاريخ از روي جهالت و يا به خاطر عنادي كه با اهل بيت(ع) داشتند، همواره در صدد بودند تا از هر راهي كه امكان دارد به اين مكتب ضربه بزنند تا بلكه از اين طريق به تحكيم موقعيت خود دست يابند، ولي خوشبختانه هميشه به بركت معارف و روشنگريهاي ائمه اطهار(ع) در عرصه هاي علم و برهان و استدلال با شكست مواجه شده اند و اين امر به جاي آن كه سبب تنبه آنها گشته و آنان را وادار به تسليم در برابر حقيقت نمايد؛ متأسفانه در اغلب موارد موجب شده است كه به غير منطقي ترين روشها نظير: تحريف حقايق تاريخي، جعل روايات بي اساس، افترا و تهمت و دروغ پردازي و... متوسل گردند تا شايد به گونه اي ادعاهاي بي اساس خود را به كرسي بنشانند و به اصلاح براي اعتقادات غلط خود توجيهي پيدا كنند.

در بررسي مسئله سرداب سامرا وقتي متوجه شدند كه علي رغم استبداد و شدت عملي كه خلفاي بني اميه و بني عباس در راستاي ايذاء و اذيت ائمه شيعه با هدف هدم و نابودي اساس تشيع به كار بستند - به جهت حقانيت اهل بيت(ع) - نه تنها كاري از پيش نبردند بلكه اقبال مردم به آنها روز به روز بيشتر شدو حتي اين احترام و گرامي داشت تا به آنجا رسيد كه مردم حتي به مكانهايي نظير سرداب كه بعضي از امامانشان چند صباحي در آن زندگي كرده بودند به ديده احترام مي نگريستند و آنجا را مقدس و عزيز مي شمردند. اين بار هيچ راهي به نظر دشمنان نرسيد جز اينكه در صدد برآمدند با به كارگيري عوامل خود، از راه جعل افسانه هاي خيالي و بي اساس و نسبت دادن آن به شيعيان، اصل مكتب تشيع را زير سؤال ببرند و پيروان آن را مورد تمسخر و استهزاء قرار دهند.

به منظور هر چه بيشتر روشن شدن مطلب به بخشي از اظهارات و دروغين بعضي از افراد مغرض كه درباره سرداب سامرا به افسانه سرايي پرداخته اند و آنها را به شيعيان نسبت داده اند اشاره مي كنيم.

بدون شك هر فرد منصفي پس از خواندن بخش كوچكي از اين افتراها متوجه غرض ورزيهاي ناجوانمردانه و غير منطقي مشتي افراد نادان و متعصب يا آگاه و مغرض خواهد شد و حداقل از اين پس در نسبتهاي ناروايي كه به شيعه داده مي شود تأمل بيشتري خواهد نمود.

الف) ابن خلدون در اين زمينه مي نويسد:

غلو كنندگان شيعه مخصوصاً دوازده امامي ها مي پندارند: دوازدهمين امامشان كه محمدبن حسن العسكري است كه از او به لقب مهدي ياد مي كنند، داخل سرداب خانه شان در شهر حله متولد شد و در حالي كه در آغوش مادرش مخفي بود غائب گشت و او در آخرالزمان ظهور و زمين را از عدل و داد پر مي كند...7

و در ادامه گفتارش اضافه مي كند كه:

... شيعيان هم اكنون نيز بعد از نماز مغرب جلو در اين سرداب، با اسبهاي آماده جمع مي شوند واو را به اسم صدا مي زنند كه: اي سرور ما اكنون ما آماده ايم ظهور كن...!!!

ب) ميرزا حسين نوري طبرسي در كشف الاستار مي گويد:

ابن خلكان در تاريخ خودش مي نويسد: شيعيان در انتظار امامشان كه او را مهدي مي نامند به سر مي برند و معتقدند او در مقابل چشم مادرش در سن چهار يا پنج يا نه سالگي داخل سرداب شده و در آنجا نهان گشته است و در آخرالزمان از همانجا ظهور خواهد كرد...8

ج) ابن حجر عسقلاني ضمن بيان سخنان ابن خلكان، شعري را ذكر مي كند كه مؤيد همان مطالب است:

يعني آن شخصي كه شما گمان مي كنيد او در سرداب به سر مي برد هنوز چشم به جهان نگشوده است.9

د) ابن تيميّه هم گمان كرده است كه شيعيان معتقدند امام منتظر در سردابي كه در سامرا ا

پي نوشت ها :

. لغت نامه، ج 9، ص 13586.

. اقتباس از فتوح البلدان يعقوبي، صص258، 255 و... 362 به نقل از: آشنايي با عتبات مقدسه، جعفر الخليلي، ص96 تا 103.

. اثباةالهداة، ج6، ص311.

. بحارالانوار، ج52، صص53ù52.

. اين واقعه در زمان معتضد كه در سال 279ق. حكومت را به دست گرفته بود اتفاق افتاده است؛ يعني حداقل نوزده سال پس از آغاز دوره غيبت صغري...

. سوره نور(24)، آيه 36.

. مقدمه ابن خلدون، صفحه 157.

. كشف الاستار، ص210.

. الصواعق المحرقة، ص100.

. مهناج السنة به نقل از: زندگاني الامام المهدي، ص129.

. »افسانه سرداب«، روزنامه همشهري، ش600، ص8، مورخه 73/10/26.

. الصراع بين الاسلام والوثنية، ج1، ص374.

. بحارالانوار، ج52، ص154، ح9.

. همان، ص152، ح4.

. اثبات الهداة ج7، ص158.

. بحارالانوار، ج52، ص279، ح2؛ ص399، ح63.

. همان، ص290، ح30.

. همان، ص301، ح66.

. همان، ص304، ح73.

ماهنامه موعود شماره 37

 
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 36
  • بازدید کلی : 776